eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 دلی که دلدار دارد ؛ همه دارد... ...♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دامن آلوده و روی سیاه آورده‌ام گرچه آهی در بساطم نیست آه آورده‌ام... ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
تا خداوندی خدا برجاست - @MEDIA_MADAHI.mp3
11.42M
(ع) پرچم شاه کربلا برپاست 🎤 🥀 🏴 ١۴۴٢ ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
▪️ماه محرم▪️ رهبر معظم انقلاب: محرم ماه امام حسین است، ماه حسینی است. ماه همه ی آن ارزشهایی است که در وجود سیدالشهدا متجلی و متبلور است. ماه شهادت، ماه جهاد، ماه اخلاص، ماه وفا، ماه گذشت، ماه اهتمام به حفظ دین، دین خدا و ایستادگی در مقابل قدرتهای معارض دین. 📗۱۳۹۶/۰۶/۳۰
سلوک در مکتب روضه_1.mp3
13.77M
۱ در هر تجمّعی، به تناسب محور این جمع، و نوع محتوایِ ارائه شده ؛ تغییراتی در نفس ایجاد می‌شود ! مکانسیم تأثیر مجالس اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام، در روح، چگونه است؟
گویا که حرم نداشتن ارث شماست بی مرقد و بی صحن و سرایی قاسم ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
✍️ یادداشت| مردم‌شناسی کوفه از منظر آیت الله العظمی مکارم ◻️هر کس آشنایی مختصری با تاریخ «کوفه» داشته باشد می داند یکی از پرحادثه ‏ترین بلاد اسلام در طول تاریخ، شهر «کوفه» بوده است. ◻️بحران های متعدد مردم کوفه را باید در بافت اجتماعی آن مردم پیدا کرد؛ کوفه سابقه تاریخی نداشت، یک شهر نوبنیاد جنگی و جدید التأسیسی بود که گروه‏ های زیادی از اقوام مختلف با فرهنگهای متفاوت در آن اجتماع کرده‏ بودند، لذا در میان آنها انسجام و هماهنگی و انضباط لازم وجود نداشت، بلکه هر کدام برای خود فکر و هدف داشتند و فرهنگ و روشی. ◻️ در این میان دو عنصر دین و غیرت اجتماعی می‏توانست دوای درد جانکاه آنها باشد، ولی مردم کوفه‏ و عراق در آن زمان با نهایت تأسف، فاقد هر دو اصل بوده ‏اند...👇 https://hawzahnews.com/x9Nj5
💠 حضرت امام خمینی (ره): ‼️ از همین گریه‌ها می‌ترسند 💢 جوان‌های ما خیال نکنند که مساله، مساله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملت گریه»! آن‌ها از همین گریه‌ها می‌ترسند، برای این‌که گریه‌ای است که بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. این‌ها شعائر مذهبی ماست که باید حفظ بشود. این‌ها یک است که باید حفظ بشود. 📚صحیفه نور، جلد ١٠، صفحه ٣١
♻️🕊♻️🕊♻️🕊♻️🕊♻️🕊♻️🕊♻️🕊 🕰 چند دقیقه‌ی بعد مادر همراه امیر محسن وارد شد. شور و اشتیاقی که با دیدن امیر‌محسن در چشمان صدف به وجود آمد، نمی‌دانستم به چه تعبیر کنم. صدف با دیدن مادر و امیر محسن کلا مرا فراموش کرد. با سوالاتی که از برادرم می‌پرسید او را به حرف وادار می‌کرد. بحثشان در مورد مسائل روانشناسی بود. صدف سر به زیر گوش می‌کرد و میوه اسلایس می‌کرد. بعد از این که پیش دستی پر شد. از روی میز برداشت و به طرف من گرفت. با تعجب نگاهش کردم. –نمی‌خورم صدف جان، واسه من پوست کندی؟ لبخندی زد و گفت: –توام بردار. به آقا امیر محسنم بده. صندلی من مابین امیرمحسن و صدف بود. پشت چشمی برای صدف نازک کردم و پیش دستی را از دستش گرفتم و جلوی امیرمحسن گذاشتم. مادر گفت: –دستت درد نکنه دخترم. الهی عاقبت بخیر بشی. نگاهی به مادر انداختم. –مامان‌جان حالا یه خیار و یه سیب اونقدر دعا و ثنا نداشت‌ها. من عین کوزِت اینجا کار می‌کنم یه بار اینجوری دعام نکردی. امیرمحسن هم از صدف تشکر کرد و بعد گفت: –اُسوه جان، مامان همیشه دعات می‌کنم. فقط نه با صدای بلند. مادر گفت: –اگر دعای من نبود که تا حالا به اینجا نمی‌رسیدی. بعد هم بلند شد و به طرف آشپزخانه رفت و زیر لب گفت: –برم شامم رو بزارم. سرم را نزدیک گوش صدف بردم و گفتم: –من به کجا رسیدم؟ فکر کنم مامانم نفرینم کرده. صدف خندید. –منظورشون دوستی با من بود، تو الان مقامت خیلی بالاست با من رفیقی الان داغی حالیت نیست. امیر محسن خندید و دوباره بحثشان را با صدف از سر گرفتن. حوصله‌ام از حرفهایشان سر رفت. به اتاقم رفتم و تعویض لباس کردم. بعد به آشپزخانه رفتم تا به مادر کمک کنم. –مامان کاری نداری؟ فکر کردم الان می‌گوید "نه دخترم تو برو پیش دوستت بشین" زهی خیال باطل. –مگه میشه کار نباشه. بیا این پیازها رو پوست بکن و خرد کن و بعدشم تفت بده. پیازها را که پوست کندم گفت: –بعد از این که خورشت و بار گذاشتی یادت نره برنج رو خیس کنی. من برم پیش صدف تنها نباشه. با چشم‌های گرد شده نگاهش کردم. –مامان جان شما الان مطمئنی امده بودی شام درست کنی؟ حق به جانب گفت: –وا مگه من و تو داریم؟ تو توی این خونه غذا نمی‌خوری؟ دیدم اگر یک کلمه‌ی دیگر حرف بزنم بحث بالا می‌گیرد. سرم را پایین انداختم و فقط زیر لب گفتم: –دیگه من روی کوزِت رو سفید کردم. هم بیرون کار کن هم خونه آخرشم... –چیه غر میزنی، پس لابد من کوزتم که صبح تا شب باید بشورم بسابم. –غر چیه، من با خودم دارم حرف میزنم مامان جان شما برید پیش مهمون. از درون حرص می‌خوردم. "خب خودت پرسیدی کاری داری یا نه، مامان چیکار کنه، امدی مثلا بگی کار من خیلی درسته؟ حالا یه غذا درست کردن چیه که خودت رو با کوزِت مقایسه می‌کنی. بیچاره اون دختر تو اون سن کم، شب و نصف شب میرفت تو جنگل تاریک، سطل سطل آب میاورد." سرم را بالا آوردم که غر بزنم ولی در عوض گفتم: –خدایا عاشقتم که اینقدر سورپرایزم میکنی. ای سورپرایز کننده. دوباره با خودم گفتم"نه سورپرایز خارجیه، شاید خدا انگلیسیش خوب نباشه، ای غافلگیرکننده‌ی عاشقتم. " موقع خیس کردن برنج صدف به آشپزخانه آمد و با لحن خنده داری گفت: –خانم شما که همش تو آشپزخونه‌ایی امدیم خودتون رو ببینیم. بعد در قابلمه‌ی خورشت را برداشت. –این چه خورشتیه؟ نمک برنج را ریختم. –خورشت قارچ. متفکر نگاهم کرد. –تاحالا نشنیدم. –این خورشت چند روزه تو خونه‌ی ما متولد شده، دقیقا از وقتی که دولت تصمیم گرفت ملت نقرص نگیرن. –من فکر می‌کردم شما رستوران دارید هر روز کباب و چنجه می‌خورید. –اونحوری که باید هممون نقرص می‌گرفتیم. والله ما تو دوره‌ی دولت خدمتگزارم اینجوری که تو میگی گوشت نمی‌خوردیم. چه برسه تو این دولت گرین کارتی. صدف چشم‌هایش گرد شد. –واقعا؟ حالا من فکر می‌کردم فریزتون پر گوشته. در فریزر را باز کردم. –اگه تو یه بسته گوشت پیدا کردی من صحبت می‌کنم جایزه‌ی چند میلیون دلاری ناسا رو برای حل چالش قرن به تو تقدیم کنن. در فریزر را بست. –الان رو نمیگم منظورم تو اون دوره بود. الان که آره واقعا سخت شده. فقط موندم چیزی که ما می‌بینیم، روز به روز گرونیه ولی چیزی که دولت میگه کاهش روز به روز تورم واسه راحتی مردمه. –آخه مردمی که دولت تو نظرشه ما نیستیم. مردم اون همون کسایی هستن که تو خیابون فرشته و نیاوران و کوچه پشتی خونه‌ی خودش زندگی می‌کنن. که وقتی میرن مغازه فقط جمع میکنن میارن، اصلا نمیفهمن چیزی گرون شده یانه، بعد دولتم که میگه کاهش تورم داشتیم میگن حتما داشتیم آفرین چه دولت با تدبیری داریم. صدف لبخند زد. –اونا که مغازه نمیرن نوکراشون براشون خرید میکنن، اونایی هم که نوکر ندارن زنگ میزنن براشون میارن. ... .....★♥️
11.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: امام حسین همان کارى را میکند که پیغمبر اکرم با نصارا کرد؛ یعنى اولادش را، نسائش را، اَنفُسش را آورد میدان؛ یعنى عزیزترین سرمایه‌هایش و همه‌ى موجودى خودش را برداشت آورد براى دفاع از حقیقت و براى قیام لله‌. ۱۳۸۰/۱۲/۲۱ ❣
🌴•°🖤°•🌴 🖤 قیـامت بے حسیـن غـوغـا نـدارد🥀 شفـاعت بے حسیـن معنـا نـدارد🥀 حسینے بـاش ڪه در محشـر نگویند🥀 چـرا پـرونده ات امضـاء نـدارد.🥀 🖤 ❀••••❈✿❤️✿❈••┈•• ❀••••❈✿❤️✿❈••┈••❀
روزِ توست. روز کوچکترین مهتاب نورانی کربلا.❤️ حجتی نورانی تر از مهتاب. بتاب بر قلب جهان. بتاب ای مهتابی ترین سرباز حسین علیه السلام. السلام