#الهام
#پارت102
_پارسا !؟
وای عجب سوتی دادم ... سریع گفتم :
_نبوی دیگه ! از بس این بابایی بهش گفته پارسا منم یاد گرفتم
_آهان ! چرا میاد قرار بود بره انتشارات توی سهروردی دیگه باید تا نیم ساعت دیگه برسه
لیوان رو گذاشتم روی میز
_باشه پس من میرم توی اتاقش منتظر میمونم
_منتظر چی؟
_راستش دیگه نمیتونم بیام شرکت برای کار ... میخوام بیاد باهاش تصفیه کنم کلا !
_وای چرا ؟ چیزی شده ؟
_نه فقط یه مشکلی برام پیش اومده ...
_خیلی حیف میشه که تو بری ... تازه خوشحال بودم یه طراح ثابت و با لیاقت پیدا کردیم !
لیاقت ! اگه این یه قلمو داشتم که الان وضعم این نبود ....
_خودمم کارم رو دوست دارم اما فکر نکنم خانواده ام دیگه راضی باشن بیام
_میفهمم عزیزم . با اینکه خیلی از شنیدن نیومدنت ناراحت شدم ولی شرایطت رو درک میکنم منم یه زمانی همین
مشکل رو داشتم ایشالا که حل بشه !
... در ضمن میدونم با معرفتی هرازگاهی هم یه سراغی ازم میگیری
_حتما . تو تنها همکاری هستی که همه جوره روت حساب میکنم
_فدات شم .
_خدا نکنه ... با اجازت من اول میرم تو اتاقم وسایلم رو جمع کنم بعدم منتظر نبوی میمونم.
_باشه ... در اتاقش بازه .
دوست داشتم بهش بگم توام از اینجا برو میترسم پای توام به دل این پارسای لعنتی کشیده بشه ...
ولی خوب محمودی اگه زرنگ نبود نمیتونست 2 سال با پارسا کار کنه و گول نخوره !
رفتم توی اتاق و وسایلم رو جمع کردم ریختم توی کیف و با عجله رفتم توی اتاق پارسا و در رو بستم . میترسیدم
هر لحظه سر برسه و نتونم کارمو بکنم.
خدا رو شکر محمودی حواسش پرت تلفن و دستگاه چاپ بود ! واقعا از اینکه با این اعصاب قاطی هنوزم سر پا بودم
تعجب میکردم ! از من بعید بود ...
دستم میلرزید ... کیفم رو گذاشتم روی میز کنفرانس وسط اتاق و رفتم پشت میز پارسا روی زمین دو زانو نشستم .
کلید رو از جیب مانتوم درآوردم و با کلی استرس کشو رو باز کردم ...
کاش حرفای اشکان دروغ باشه . خدایا خودت کمکم کن .... این آخرین امیده که بفهمم بی گناهم و پام وسط
زندگیه یکی دیگه کشیده نشده !
از بین پاکتهای توی کشو پاکت مدارکش رو گیر آوردم و کشیدم بیرون ...
همه محتویاتش رو ریختم روی زمین ... با دیدن جلد قهوه ای شناسنامه دلم لرزید !
و بتعرف اِنے بَضحك عَضِحكٺك
حتے لُو كانَٺ ضحكتك بالصور بَس؟!
مـیدونستے کہ منـ🙋🏻♀
بآ هر خَنده ے #تو میخندم؟
حتے اگہ خَندهت
تو عکس باشہ..🙂💙
#عربے_طور
﴾ ﴿
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
.
.
مُحبت #خدا كِ تو وجودت
¹جوانه بزنہ
²رشد کنہ
³بزرگ بشہ
دیگہ وقتے بہ یکے خوبے میکنے
ازش انتظار ندارے . . .🌿🤍
#خداے_جان
.
.
|| ||
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شبها ✨
دلم می گیرد ...💔
مرغ خیال را به دست باد 🕊
سوی حرم یار روان می سازم ...
داغی است ، به دل مانده
و یک حسرت سوزان ...
من باشم و
یک شب حرم و کوی تو مهمان ...
من باشم و
کربلا ی ناب تو حسین ...
من باشم و
آن صفای بین الحرمین ...😔😔
السَّلامُ علیک یٰا ابا عَبْدِاللّٰه الْحُسَیْنِ🙏😔💔
#شب_جمعه✨
❣و بگو: «پروردگارا! آن دو را رحمت کن؛ همانگونه که مرا در کودکی پرورش دادند.»❣
سورهٔ اسراء | آیهٔ ۲۴📚
همراهان گرامی شبتان منور به انوار الهی🌹✨
#شب_بخیر
🌟
🍃
🌟🍃
🍃🌟🍃
🌟🍃🌟🍃🌟
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پردهی غیبت به ما نظـر دارد..
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر آقا🌸🍃
مادربزرگ مےگُفت:
صبح مےرفتم سمتِ آشپزخانہ
کہ برایش کدبانو باشمـ🍃👩🏻🍳
صبحانہ آماده کنم
ولے من همیشہ یڪ کارِ
پنهانے مےکردم
کہ مجذوب من باشد ، پنهانے
در چاےاش شعر میـریختم😍💙
#صبحتون_بہ_عشق
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#الهام
#پارت103
اشکام رو پس زدم و برداشتمش .... سخت بود ولی بازش کردم . عکس نوجوانی پارسا توجه ام رو جلب کرد .. چقدر
قیافش فرق داشت .
انگار چشمهاش صد برابر الان معصوم بود ... کاش الانم این شکلی بودی پارسا !
یه قطره اشک افتاد روی عکسش ... به درک ! زدم صفحه بعد و از چیزی که دیدم انقدر احساس عجز کردم که تکیه
دادم به میز ...
حقیقت بود ! زن داشت ... بیتا نبوی . 23 سالش بود . 6 سال پیش عقد کرده بودن ... 6 سال !
نگاهم اومد پایین تر ... پریا نبوی . یعنی یه فرشته کوچولوی سه ساله داشت پارسا ! واقعا پدر بود ...
پدر ! .... نتونستم جلوی هق هقم رو بگیرم ... زانوهام رو جمع کردم و سرم رو گذاشتم روش و با همه وجود زدم زیر
گریه .
نمیدونم چند دقیقه همونجوری بودم .. با سر و صدایی که از بیرون اومد سرم رو آروم بلند کردم و با چشمهای تارم
دوباره به شناسنامه که جلوی روم افتاده بود روی سرامیکهای سفید و انگار داشت بهم دهن کجی میکرد نگاه کردم .
کاغذهای روی زمین رو جمع کردم و ریختم توی پاکت و گذاشتمشون توی کشو ... کلید رو گذاشتم روی میز و بلند
شدم .
حالا باید منتظر اومدن پارسا می موندم . نشستم روی صندلی های وسط اتاق و سعی کردم دیگه گریه نکنم ... خیلی
سخت بود اما دوست نداشتم انقدر داغون ببینم !
خیلی طول نکشید که در اتاق باز شد و پارسا اومد تو ... پشتم به در بود و نمیتونستم عکس العملش رو ببینم .
صدای قدمهای تندش انگار خنجر اعصابم شده بود ! اومد و جلوم وایستاد ...
رو به روم وایستاد و با دیدن قیافه ام گفت :
_چی به روز خودت آوردی الهام ؟؟
دستمو گذاشتم روی دسته صندلی و بلند شدم ...فکر میکنم نگاهم پر از نفرت بود وقتی به چشمهاش خیره شدم .
بعد از چند لحظه همه توانم رو جمع کردم توی دستم و کوبیدم تو صورت پارسا ... خودمم باورم نمیشد ولی انقدر
محکم زدم که صداش تو اتاق پیچید و صورتش کاملا برگشت به سمت مخالف... حتی دست خودمم درد گرفت !
دستشو گذاشت روی گونه اش و با لبخند نگام کرد ...
_زدنتم ملسه !
_بسه لطفا منو خر فرض نکن !
_این تاوان دوستی با نازی بود ؟
_کاش تاوان دادنت با یه سیلی تموم میشد ولی نمیشه !
_ چی تو رو انقدر عذاب میده ؟ اینکه من فقط با یه دختر توی یه مهمونی حرف زدم ؟
_حرف زدی ؟! فقط حرف زدی ؟؟
شونه هاش رو انداخت بالا و گفت :
_خوب آره ! میبینی که وقتی دیدم تو خوشت نیومد حتی از کارم اخراجش کردم که جلوی چشمت نباشه !
_شایدم من جلوی چشمش نباشم !
•
°
رأيتكِ اماناً
و الدُنيا كلهآ حُروب!
-در دنيايے كہ سراسر جنگ است
تو پناهگاه منے..🥰♥️
#عربے_طور
•
°🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#یڪروایتعاشقانہ💍
پس از شروع زندگےِ مشترکمآن
یک میهمانے گرفتیم☺️
و عدهاے از اقوام را بہ خانہمان
دعوت کردیم
این اولین میهمانے بود
کہ بعد از ازدواجمان مےگرفتیم
و بہ قولے هنرآشپزےِ عروس خانم
مشخص مےشد👩🏻🍳
اولین قاشق غذا را کہ چشیدم،
شورے آن حلقم را سوزاند!
از این کہ اولین غذاےِ میهمانےام
شور شده بود ، خیلے خجالت
مےکشیدم😢
سفره را کہ پهن کردیم
محمد رو بہ میهمان گفت:
قبل از این کہ غذا بخورید،
باید بگویم این غذا دست پخت
داماد است البتہ باید ببخشید
کہ کمے شور شُده😂
آن وقت مقدارے نان پنیر
سر سفره آورد
و با خنده ادامہ داد:
البتہ اگه دست پختم را نمےتوانید
بخورید ، نانوپنیروهمپیدا مےشود💕
#خاطرهاے_از_همسرِ↓
شهید سیدمحمدعلے عقیلے
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•
•
صبـح و خورشـید
بهانہ اند..
طُـ تنهآ دلیلِ
چشمهاےِ بیدارِ منے🙊♥
#صبحتون_بہ_عشق
•
•
|🍂|
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•