eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏💔🙏 رسول الله صلی الله علیه و آله: . هر كس بر مصيبت هاى اين دختر، (زينــــــب عليهــــــا السلـــــام) بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانـــش، حسن و حسين عليهماالسلام، گريسته باشد. 😢 . . مَن بَكى عَلى مُصابِ هذِهِ البِنتِ (زَينَبَ بَنتِ عَلِيٍ عليها السلام) كانَ كَمَن بَكى عَلى أخَوَيهَا الحَسَنِ و الحُسَينِ عليهماالسلام؛ (وفيات الأئمه، ص 431) . . کربلـــا در کربلـــا می ماند، اگر زینــــب نبـــود 😢 .
مولا علی علیه السلام: . 🔶اوست كسى كه... هر كه بر او توكّل كند، برايش كافى است و هر كه از او درخواست كند، به وى مى بخشد.☝💖 . (📗نهج البلاغة، الخطبة 90) 🌹🌹🌹🌹 . لقمان به فرزندش: . 🔶فرزندم! به خداى عزّوجل اعتماد كن. آن گاه از مردم درخواست کن. آيا كسى به خدا اعتماد كرده كه خدا او را نجات نداده باشد؟💖 فرزندم! بر خدا توكّل كن. ☝ كيست كه بر خدا توكّل كرده و خدا، برايش كافى نبوده است؟ 💖 . (📗كنز الفوائد، ج 2 ص 66) .
💙 دوست داشتنت انقدر تابلو بود که زدمش به دیوار اتاقم. ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برایم مهم نیست مردم این شهر وقتی ترانه های دلتنگی ام را می خوانند چه می گویند و چقد فکر میکنند آن که هر روز رویاهای شکسته اش را جمع میکند غمگینست...! مهم اینست که یک لحظه با دل تنگی هایم زیر آسمان خدا بنشینم و اندیشه هایم را به دست باد بسپارم...! ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ @eshghe_halal
دوست داشتنت رفع تمامِ خستگی‌های روزانه یِ من است... لطفاً هر روز بارها برایم تکرارش کن... @BanovaneMontazer 🔮🌱مراقب خوشبختی هاتون باشید🧚‍♀🍓
•|روزه‌ام با ربنّای دیده‌ات وا می‌شود؛ العجب از آن همه ذکری که در چشمانِ توست!|• <👀♥️> 🍓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن به جز از وصف علي آيه ندارد. ايمان به جز ازعشق علي پايه ندارد. گفتم بروم سايه لطفش بنشينم. گفتا كه علي نور بود سايه ندارد. 🏴شهادت امیرالمومنین ، پدر امت 🏴 علیه السلام تسلیت باد💔
joze21.mp3
4.04M
صوتی🎧 📜 به روش (تندخوانی)✨ باهدف انس باقران درماه 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20(2).mp3
3.99M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه شرح دعای ماه مبارک رمضان حضرت آیت الله (ره)☀️💫 🔴 😍 ☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mahmood Karimi - Misozad ama Leyk Khakestar nadarad.mp3
15.21M
💔🍃 بیا مه جبین، کنارم بشین بده جانِ بابا یه قولی به من…. بزار دستاتو، تو دستِ حسین همه هستی توست° هستِ حسین 🎙محمود کریمی ▪️ (ع) تسلیت باد 😔یتیم شدیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر صبح تبسم های شیرین ترا با بوسه خواهم چید.. ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت علی.mp3
4.77M
❤️ محبت علی(ع) ... ‌ 🎧 حکایتی عجیب از تاثیر محبت شیعیان به امیرالمومنین(ع) به روايت حجت الاسلام عالی ⏱️ بمناسبت شب قدر و ایام شهادت حضرت امیر(ع) ‌ ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلبم ضربان گرفت. بلند شدم ونشستم وبه درچشم دوختم. بلافاصله فاطمه امد و با دیدنم گفت: –پاشوبریم. –توآرش روندیدی؟ –چرا داشت میرفت، اینجابود؟ –زمزمه وارگفتم: –نمی دونم، اون اینجا بودیامن جایی بودم که اون بود. –وقتی بهش گفتم باما میری خونه، گفت بهت بگم با ماشین خودش بری. ولی من دوست نداشتم با او بروم. چراخودش چیزی نمی‌گوید و پیغام می‌فرستد... –باهم دیگر به طرف ماشین نامزد فاطمه راه افتادیم، خیلی سختم بود با فاطمه و خانواده‌اش بروم. ولی چاره ایی نداشتم. بیشتر مهمانها رفته بودند، مژگان ومادر شوهرم هم به طرف ماشین آرش می رفتند، خاله‌ی آرش دست مادر شوهرم را گرفته بود و کمکش می کرد. آرش هم جلوی در مردانه همراه عمو و داییش ایستاده بود و سرش پایین بود. برای لحظه ای ایستادم ونگاهش کردم، شکسته بود، انگارمردتر شده بود. دلم برای آغوش مردانه‌اش تنگ بود. می دانم برایش خیلی سخت است. کیارش برایش حکم پدر را داشت. دلم می خواست با آرش حرف بزنم. سرش را بلندکرد و چشمی به اطراف چرخاند و با دیدنم، به طرفم قدم برداشت. انگار هر قدمش را روی قلبم می‌گذاشت تا نزدیکم شد، همانطور سربه زیر و آرام گفت: –توی ماشین خودمون بشین، چنددقیقه دیگه میام. فاطمه حرفش را شنید و با لبخند به من اشاره کردکه بروم. خودش هم رفت. ازصبح چیزی نخورده بودم وضعف داشتم ولی همین جمله‌ی آرش به پاهایم جان داد. داخل ماشین نشستم. طولی نکشید که مژگان ومادر آرش هم امدند و گریه را سر دادند، ولی من برعکس اینبارگریه ام نگرفت وسعی کردم دلداریشان بدهم.
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت241 قلبم ضربان گرفت. بلند شدم ونشستم وبه درچشم دوختم. بلافاصله فاطمه
–مامان جان بسه، دوباره حالتون بدمیشه ها. مژگان کنارم بود دستش را گرفتم. –مژگان جان گریه نکن به فکراون بچه باش...دستش را از توی دستم کشید ونگذاشت حرفم را ادامه بدهم و باخشم وگریه گفت: –این بچه هم مثل خودم بدبخت و بی کس شد، توچه می فهمی تنهایی چیه، برای بدبختی خودم گریه می کنم واین بچه...خودم روعقب کشیدم وفقط نگاهش کردم. مادرکیارش کمی سرش را عقب چرخاند و گفت: –این چه حرفیه، چرا بی کسی، مگه من مردم، مگه آرش مرده...عموش برای بچت پدری میکنه، میشه همه کس وکارتون... با بازشدن در توسط آرش بحث تمام شد. آرش باپسر عمویش که آن طرف ماشین ایستاده بود حرف میزد و کارهایی را به او می سپرد که انجام بدهد. ماشین را روشن کرد وچشم دوخت به روبرو. خداروشکرکردم که درست پشت سرش نشسته ام ومی توانم نگاهش کنم، به صندلی تکیه دادم و به آینه زل زدم. اخم داشت. معلوم بودفکرش مشغول است و در دنیای دیگریست. ولی من ناامید نشدم و حتی یک لحظه هم چشم ازآینه برنداشتم تاشاید نگاه گذرایی هم که شده به من بیندازد. چقدرسرسخت شده بود، شاید هم من زیاد حساس شده بودم، شایدمحبتهای بی دریغش بدعادتم کرده بود، سکوت محض بود و دیگر کسی گریه نمی‌کرد. نفس عمیق وصدا داری کشیدم تاشاید نگاهم کند ولی فایده ایی نداشت. نکند مهربانی کردن یادش رفته...چشم هایم را بستم وسرم را به شیشه ی ماشین تکیه دادم. باترمز ماشین همه پیاده شدیم واین بارمن مادرشوهرم را کمک کردم و به خانه رفتیم. بعد از ما مهمانهای خودمانی وارد شدند. برایشان چای درست کردم وبعد از یکی دو ساعت همه رفتند جز یکی از خواهرهای مادرشوهرم و فاطمه و خانواده اش و زن دایی. یکی دوساعت بعد فاطمه گفت که آنها هم می‌خواهند همراه زن دایی برای استراحت به خانه‌شان بروند، چون نامزدش اینجا راحت نیست. مردد بودم بگویم من را هم برسانند یانه، اصلا دلم نمی‌خواست بمانم. همان لحظه آرش وارد آشپزخانه شد و من از فرصت استفاده کردم و بلندگفتم: –فاطمه جان، میشه منم تا یه ایستگاه مترو برسونید؟ –این چه حرفیه راحیل جان، تا خونتون می بریمت. صدای بَمش پیچیدتوی گوشم. –فاطمه خانم من خودم می برمش، شما بفرمایید... ✍ ...
💠 اکرم صلی‌الله علیه و آله: 💠ستَكُونُ مِنْ بَعْدِي فِتْنَةٌ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَالْزَمُوا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ اَلْفَارُوقُ بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ 💠بزودی بعد از من فتنه(ها) پیدا می شود، پس همراه علی بن ابی طالب باشید، زیرا او(معیار) جدا کننده بین حق و باطل است.» شما در آن تنها به علی بن ابی‌طالب تمسّک بجوئید. 📚 بحار الأنوار، جلد۳۸، صفحه ۲۱۶ ⚫️شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام را محضر امام زمان عجل الله و شما شیعیان تسلیت عرض می کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️صبح است همه چیز رنگ و بوی تازگی و طراوت میدهد🍀 آرزو میکنم وجودتون پرشود از عطر و رنگ خدا💚 و صبح را سرشار از انرژی و سلامتی آغاز کنید😊 و امروزتون آکنده باشه از هر چه زیباییست🌺