eitaa logo
[ حدیث دل ]
6.1هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
186 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
keshikdel.ali_.mp3
4.04M
کشیک دل 🦋 #استاد_عالی #حدیث_دل🍁
کنار چشمه‌ی نوش تو تشنه جان دادن به جان دوست که افسانه‌ی غم انگیزی‌ست بهار عمر و بهار جوانی من بود، همان زمان که تو گفتی به من: «چه پاییزی‌ست»! ‌ #فریدون_مشیری #حدیث_دل🍁
همه عالم نگران، تا نظر بخت بلند... بر که افتد؟ که تو یک دم نگرانش باشی…. سعدی 🍁
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام دل تورا می طلبد دیده تورا می جوید...! 🍁
. مݩ بـودم و بود و ڪنارے و ... ایݩ ✰ــــق ڪجا بود ڪه ناگہ بہ میاݩ جست...❈ 🍁
غمگین ترین شعرِ جهانم در گوشه ای از دفترِ کبیرِ مولانا یا شاید انتهاىِ غزل هایِ حافظ نمیدانم شاید هم رِقّت آور ترین آهِ غلیظِ مادری در بِسترِ خود من هرچه باشم بسیار غمگینم شبی بی ستاره آسمانی تاریک بی ماه و طلعت گریه ای لایتناهی شاید هم دوردستى کدر رنجی نامحدود نِسيانى مطلق نمیدانم من هرچه باشم بسیار غمگینم ... 🍁
❗️ حضرت را ترک نکنید که برکات بسیار دنیوی و اخروی دارد! 💠می گویند اگر ڪسی نماز شب خواند و فردای آن روز گفت من گرسنه مانده ام ، دروغ می گوید ! مگر اینڪه روزه گرفته باشد. زیرا خداوند رزق و روزی او را تضمین کرده است. البته قناعت گنجی است که هیچکس از آن بی نیاز نیست. 📚منبع حدیث دلتنگی، ص ۲۱۳ 🍁
خطی نمی‌نویسی و یادی نمی‌کنی؛ شمعی فرست عاشق شب زنده‌دار را… #شهریار #حدیث_دل🍁
جشن میلاد است در عرش برین  در غزل خوانی است جبریل امین روز میلاد بهاران آمده کیست این ؟ خورشید تابان آمده. میلاد پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) و امام جعفر صادق (ع) مبارک...💚 #حدیث_دل🍁
..💙•° از بین ڪُلِ خلق تو را دوسـت دارمَت حُبـے لَڪَ الْهَوٰا بِـاَبٖـے اَنْـتَ یٰا #حُسیــن... #کاش‌زائرت‌بودم••💙~•°
[ حدیث دل ]
محمّد این ستوده شده از سوی خدا بسیار دلنشین ، حریرِ عشق در سراپرده وجود گسترانیده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5926791393711228769.mp3
4.5M
یا رسوالله🎼 #سامی‌یوسف
🌸•° میلاد تو همزمان شده با شب جمعه پس عیدی ما را بنویسید ، "زیارت" •🌸~•°
روزی حضرت موسی علیه‌ السّلام درضمن مناجات به پروردگار عرض کرد:خدایا می‌خواهم همنشینی را که در بهشت دارم،ببینم که چگونه شخصی است! جبرئیل بر او نازل شد و گفت:یا موسی قصابی که در فلان محل است،همنشین تو است،حضرت موسی درب دُکان قصاب آمد، دید جوانی شبیه شب گردان، مشغول فروختن گوشت است،شب که شد جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل رفت،حضرت به دنبال او رفت تا به منزل رسید به جوان گفت:مهمان نمی‌خواهی؟ گفت:بفرمائید،حضرت موسی علیه السّلام رابه درون خانه برد،حضرت دید جوان غذائی تهیه نمود،آنگاه زنبیلی از طبقه بالا آورد،پیرزنی کهنسال را از درون زنبیل بیرون آورد و او راشستشو داد،غذا را با دست خودبه اوخورانید،موقعی که خواست زنبیل را به جای اول بیاویزد،پیرزن کلماتی را گفت که مفهوم نبود؛ بعد جوان برای حضرت موسی علیه السّلام غذا آورد و خوردند،آن حضرت سؤال کرد،حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟عرض کرد:این پیرزن مادر من است،چون وضع مادی‌ام خوب نیست کنیزی برایش بخرم،خودم او را خدمت می‌کنم،پرسید:آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟گفت:هر وقت او را شستشو می‌دهم و غذا به او می‌خورانم می‌گوید:خدا ترا ببخشدو همنشین و هم درجه حضرت موسی علیه السّلام در بهشت گردی... حضرت موسی علیه السّلام فرمود:ای جوان بشارت می‌دهم به تو که خداوند دعای مادرت را مستجاب کرده،جبرئیل به من خبر داد در بهشت تو همنشین من هستی. 📚 یک‌ صد موضوع پانصد داستان -دل🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨•🌿•✨ هنگام نزول بركات است امشب اوقات گرفتن برات است امشب بفرست مدام بر محمد صلوات زيرا كه بهار صلوات است امشب #اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم °••✨🍃•🌿•🍃✨••°
باید دل‌ببندم و نَمانم باید بخواهم و بگذرم باید دلم پیش تو باشد و خودم نباشم خودمانیم؛ چقدر سخت است، دوست داشتنت .. 🎈
من می‌روم و کلید این خانه دلگیر را زیر هیچ گلدانی نخواهم گذاشت دلتنگ که شدی، آمدی نبودم؛ نگرد! باران، هرگز شبیه آنچه بود به آسمان بر نمی‌گردد... 🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی تو مهتاب شبی کوچه مرا آآآآآه کشید روی دیواره ی دل، عکس تورا ماه کشید شانه بر شانه ی تو برد مرا سمت غزل کوچه تا آخر شب در غزلم آه کشید کوچه که سنگ صبور دل ناسور من است ماه من ناز تو را در دل این چاه کشید قصه ی مهر و وفا گفتم و گفتی که نگو دست تقدیر مرا تا تو، به اکراه کشید دور از زخم زبان باد، گل با نمکم رفت و کبریت در انبار پر از کاه کشید خاطرم بارور از عشق سترون شده است بی سبب نیست تو را این همه دلخواه کشید 🎈
قرارمان امشب سر راه شیری همان کافه ی پرستاره همان قهوه ی کهکشانی برایت کمی خوشه ی پروین میاورم و یک حلقه ی از زحل عطارد شعر میخواند ناهید میرقصد زمین می ایستد من زانو میزنم تو سرخ میشوی گل میدهی در سیاره ی کوچکم تو آسمان میشوی و من مشتریت مشتری لبخندت مشتری سیاه چاله های چشمانت که هر شب قدر هزار سال نوری در آن گم میشوم... 🎈