eitaa logo
[ حدیث دل ]
6.1هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
186 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات؏ـصر بایاد شیرین مےشود 🦋
[ حدیث دل ]
فدایت شوم جان دلبر وقتی با شعر شانه ات پذیرای بغض هایم شدی تازه دانستم عشق در معرفت معنا می شود وقتی در ازدحام درد صدایم کردی و با ترانه نگاهت پشتیبان لبخندم گشتی ایمان آوردم به آیین چشمانت و حالا اعتراف می کنم با آن چهره جذاب و آن لبخند نمکین آخرین تیر ترکش عاشقانه ام بودی که مرا هنر عشق ورزی آموختی و حالا من در سایه بان چشمانت برای همیشه منزل گزیده ام و عاشقی شده ام که تمام شعرهایم معطوف به دیدار توست و تمام واژگانم در تکرار نامت خلاصه می شود به سوگند بارش باران دوست داشتنت تنها دلیل سبز ماندن دشت حیات من است 🦋
[ حدیث دل ]
دلم می خواهد با چشمانت صیدم کنی شکار دوست داشتنت شوم درون چشمانت قد بکشم بزرگ شوم دلم می خواهد دوستم
ها بیشتر وقتت را با من بگذران بیشتر دقایقت را به من اختصاص بده با بوسه اجاق خاموش احساسم را روشن کن کنارم بنشین و بگذار پیاله ای چای داغ میهمانت سازم جمعه ها بغلت را به بغلم بچسبان آغوشت را به آغوشم سنجاق کن و بگذار تمام ثانیه هایم پر شود از یک شادی روز افزون اصلا جمعه ها فقط مال باش و بگذار دلتنگی و بغض از احساسم رخت بربندد و ثانیه هایم با دوست داشتنت عجین گردد جمعه ها برای من فقط همراه دیدنی و لذت بخش است ❤️ 🦋
[ حدیث دل ]
گرمای آغوشت مرداد ماه دلچسب است و عطر بودنت بهار نارنج بی بدیل بودنت بوی عشق می دهد و کوچه پس کوچه های احساست سرشار از محبت و شور و شکوفایی است وقتی پرنده چشمانت در اسمان دلم پر می گشاید قلب مهربانت تمام احساس مرا تصاحب می نماید توووو خالق شعر و احساس منی و نور چشمانت آسمان خاموش قلبم را روشناست ساحل امن چشمانم را پیش رویت می گسترانم و بودنت را با غایت عشق قدر می دانم طلوع چشم های آغاز رویش نهال عشق در قلب سرشار از احساس من است 🦋
[ حدیث دل ]
پاپیچم شو روبرویم بایست و با بذل مخمل چشمانت بگذار خوب دیدن را بیاموزم میهمانم کن به یک نوشیدنی سرد با طعم آغوش و بگذار گرمای دستانت خزان را از احساسم دور دارد با من زیر سقف آسمان از یکی شدن بگوووو از عاشقانه ای که همتا ندارد من می خواهم غرق در خیال دل به شادی بسپارم و دست از تماشای الماس چشمانت بر ندارم 🦋
جان دل وقتی صدایم می کنی دوست دارم بمیرم اما رخ از تماشایت برنگیرم از بس که زیبایی گل ها هم با دیدنت شکوفه می دهند بهترین بهانه برای بارش باران ی و شوره زار احساسم را طعم بودنت درمان و مداواست 🦋
[ حدیث دل ]
شب که می شود سایه ی مهتاب که روی سر تنهایی ام می افتد ، همه چیز را رها می کنم ، پرده ها را کنار
مرا میهمان آسمان خیالت کن و با چشم هایت احساسم را به ماه گره بزن بتاب و بگذار ثانیه های تاریک شب را در کنارت با عشق از سر بگذرانم و تا طلوع روشنایی میهمان خوان پرمهر چشمانت بمانم خواب در آغوش‌ پرمهرت دلم را پر از غوغای عشق می سازد و با تمام دلتنگی های دنیا پیش رویم رنگ می بازد 🌙
[ حدیث دل ]
#پاییز در راه است اگر بدانی چه کلماتی برای زوال برگها وخیابان‌های زرد و خیس برای نیمکت‌های منتظر
گیسوانت پاییز است و چشمانت چونان ماه تابان عطر خوشایند بهار نارنجی که تماشایت درد فراق را درمان می دارد و حضورت درون ایینه چشمانم نقش عشق می کارد قرار را از دل بی قرارم برده ای هاااای حضرت صبر و قرار باران بودنت را بر خاطر خزان زده ام ببار و مرا تا همیشه درون آغوشت محبوس نگاه دار که مرا جان سپردن در راه وصالت عین آرزوست 🍂
[ حدیث دل ]
#پاییز در راه است اگر بدانی چه کلماتی برای زوال برگها وخیابان‌های زرد و خیس برای نیمکت‌های منتظر
هر کجای دنیا هستی باش اما یادت باشد عطر دل انگیز آغوشت تا همیشه با من است و پیراهن احساسم سرشار از عطر ناب توست و من تمام قلبت را برای همیشه مال خود کرده ام و توووو ساکن صحن و سرای قلب منی عشق فاصله نمی شناسد دوری اما نزدیک ترین بهانه من برای در آغوش کشیدن جمعه دلگیر پاییزی برای همیشه در قلبت رسوخ کرده ام و به توان ابدیت مالک دوست داشتنم گشته ای 🍂
[ حدیث دل ]
دلتنگی کاره‌ای نیست! این پاییز است که برگ به برگ خاطرات #تو را در گوشم خش خش می‌کند... #حمید_رها #
آخر شب است و من غرق دوست داشتنت به تاریکی شب پناه برده ام و دارم بودنت را مرور می دارم جان دلم من به توان ابدیت دوستت دارم و چون شعر نغز نگاهت را بر چشم هایم می تابی از دلتنگی دست بر می دارم می آیم سر بر شانه ات می گذارم و ماه نگاهت را در عمق آسمان می کارم تا شب هایم با ختم به خیر گردد 🌙 🍂
[ حدیث دل ]
آماده باش جانم؛ تمامِ كارهاىِ نا تمامت را تمام كن تمامِ شعرهاى نصفه نيمه ات را به پايان برسان تمام ن
مهر که گذشت و پیدایت نشد دانستم مهرت را از دلم بریده ای و از دوست داشتنم دست کشیده ای خدا کند‌ لااقل همراه باران بر دقایقم نازل شوی و خواستنت را بر دلم عرضه داری همان نور مطلقی که با خودت عشق می آری 🍂
[ حدیث دل ]
آماده باش جانم؛ تمامِ كارهاىِ نا تمامت را تمام كن تمامِ شعرهاى نصفه نيمه ات را به پايان برسان تمام ن
ها را باید جاری گشت در خیالت در هوایت نفس کشید باید عطش شد در نبودنت تو را باید فریاد زد هاااای ای جاری خیالم چهارشنبه ها که یادت هست این منم مَنَت منِ ...... آری ایستاده ام بنگر که زمزمه میکنم یادت را بر ذهن میگذرانم حضورت را بازآی و جاری کن هوای دو نفره های مان را ... 🍂
چطور بگویم که آفتاب حضورت چشمانم را به طلوع عشق وا می دارد و خنده روی لب هایت در دلم ترانه شوق می کارد چطور بگویم که باورت شود دلم به توان ابدیت دوستت دارد همان پیچک پیرامون گل نیلوفری که دیدگانم برای عاشقی بودنت را کم دارد 🍂
[ حدیث دل ]
یڪ‌عصــــرآرام یڪ فنجان اسپرسو دیوان غزلهایـــــم و چشمهایے ڪه خیره به منند براے خواندن غزلے تازه.... دیگر چه ڪم دارم براے یڪ عصرِ عاشقانه ڪنار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍂
خورشید چشم هایت در حال طلوع است آفتاب نگاهت در حال بالا آمدن داری با خودت صبح را به ارمغان می آوری عطر نان تازه عطر چای هل دار عطر همه خبر از طلوع روزی نو می دهند روزی که توووو در تمام دقایقش تصویر شده ای و مزین به لبخند پر مهر توست 🍂
[ حدیث دل ]
پای بر چشمانم بگذار و با خورشید نگاهت تمام مساحت آسمان دیدگانم را به رنگ روشن نور در اور درون دیدگان
ناز نگاهت را به من ببخش و بگذار طلوع خورشید چشمت تمام مساحت احساسم را تسخیر کند بر خاطرم بتاب و با نور حضورت صبح زیبایی را پیش رویم پاگشا نما تماشای چشم های آغاز روزی دوباره است که مرا به میهمانی پاییز فرا می خواند 🍂
[ حدیث دل ]
لبخند که می زنی با خود صبح را می آری لبخند که می زنی مرا میهمان تماشای خورشید می داری رویت افسون دی
بیا با شعر چشم هایت آسمان دلم را نور ببخش دیدگانم را مست کن ‌و بگذار با تماشایت ثانیه هایم از نور سرشار گردد و صبحی از جنس عشق پیش رویم تصویر شود بغلم کن و مرا با موسیقی باران میهمان تماشای ای زیبا نما و کمک کن همراه با به صبح سلامی دوباره بگویم 🍂
[ حدیث دل ]
فصلهای روزگارم چیزی کم دارد دلم نه باران میخواهد و نه آسمانی ابری ستاره ها و لمس تنهایی شب نیز کمرنگ
خیالت شیرین است شبیه در آغوش کشیدن باران به هنگام شب هوس می کنم دست در دست به امتداد پاییز درون کوچه های دلتنگی گام بردارم و تمام علاقه ام را درون آسمان نگاهت جا بگذارم تا باورت شود برای همیشه دوستت دارم و مهرت درون رگ های احساسم تا همیشه جاریست 🌙 🍂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
[ حدیث دل ]
#صباح‌الخیر ☕️ #حدیث_دل ❄️
دلم یک فنجان چای داغ می خواهد یک آغوش دلچسب یک صبحانه عاشقانه دوست دارم از پشت پنجره چشمانم آمدن برف را به نظاره بنشینم غم هایم را دور بریزم و کنار اجاق گرم خیالت از و از چشم هایت شعر بگویم یاسی را که به یادگار درون قلبم جه نهاده ای ببویم‌ دوست دارم دستانم را همانند شال دور گردنت بپیچم با تو یکی شوم و تمام بغض های گلوگیرم را کنار تو دور بریزم و آغاز زمستانم را زیر بارش برف دلتنگی در آغوش پرمهرت جشن بگیرم ❄️
[ حدیث دل ]
همین که در دلتنگی های خودم را به تماشایت مشغول می دارم یعنی ناب ترین عاشقانه زمانی و من از دل و جان بودنت را دوست می دارم ... ❄️
[ حدیث دل ]
پنجره دلم را با باران شوق شسته ام و منتظر آمدن دوست داشتن توام دلم می خواهد با ترانه گام هایت پاگشا
دلم می خواهد پای پیاده به سوی فتح قله آغوشت گام بردارم تمام دلتنگی هایم را درون شعر شب جا بگذارم و با عشق تمام علاقه ام را به سویت گسیل دارم حضرت یارم با سرشار از قرارم و چون دور می شوی از ابر چشمانم یک ریز باران می بارم 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
ای که چون زمستانی و من دوست دارمت دستت را از من مگیر برای بالا پوش پشمین‌ات از بازی‌های کودکانه‌ام م
صدای پایت را دوست دارم موسیقی گام هایت را دوست دارم وقتی می آیی بقچه خیالم پر می شود از ماه آسمان شبم‌ پر می شود از نور و چشم های خسته و خیسم دوباره با تماشای عشق آشتی می کنند 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
مرا ببخش اگر موهای سپید شقیقه ام این روزها خودنمایی می کنند اگر گاه و بیگاه با باران اشک آسمان دلت را خیس می کنم اگر نیستم اگر هستی و اگر تمام حواسم پیشت جا مانده مرا ببخش اگر دوستت دارم اما نیستم که قلبم را بر تو عرضه دارم مرا ببخش اگر برای داشتنت بی قرارم اما نمی توانم دست در دستت بگذارم مرا ببخش اگر تو را کم دارم فقط یادت باشد تنها دارایی چشمان منی که رنگ کهنگی تا هیچ گاه بر تار و پود چشمانش نمی نشیند توووو در من ته نشین شده ای شبیه صدفی که در درونش مرواریدی گرانبها پنهان داشته است 🦋
[ حدیث دل ]
میدانم ک نمیدانی ، در این شب های حیرانی ، دلم تنگ است برای تو ، هوای چشم ها بارانی ، خزان کرده دل س
دلتنگم و هیچ بهانه ای خواب را به چشمانم عرضه نمی دارد انگار چشمان من برای سر بر بالین نهادن تماشایت را کم دارد ماشه را بکش نگاهت را شلیک کن و بگذار آرامش پنهان در چشم هایت دیدگانم را از خواب لبریز دارد نگاهت را قاب کن درون چشمانم عشقم را با قلاب احساست صید نما و بگذار دلتنگی دست از سر احساسم بردارد که همراه نگاهم باشی چشم هایم برای شب زنده داری هیچ بهانه ای ندارد 🌙 🦋
[ حدیث دل ]
قرارمان همین #بهار زیر شکوفه های شعر...! آنجا که واژه ها برای تو گل می کنند ! آنجا که حرف های زم
و چه زیباست جهانی که با چشمانت آسمانش را آذین بسته ای و چه دلپذیر است گام برداشتن در کوچه های که عطر حضورت در آن موج می زند و چه نکوست استشمام عطر بهارنارنج که معمار بنایش تو بوده ای بوی تو می دهد سرشار از عطر توست و استشمام رایحه نکویش شروع حیاتی دوباره است 🦋