eitaa logo
[ حدیث دل ]
6.1هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
186 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
[ حدیث دل ]
یک شب هایی هم هست دستت به قلم نمیرود! اسم این شب ها را گذاشته ام... شبی که واژه سرگردان است.....! با
فصلهای روزگارم چیزی کم دارد دلم نه باران میخواهد و نه آسمانی ابری ستاره ها و لمس تنهایی شب نیز کمرنگ شده اند... دلم قاصدی میخواهد از جنس حریر نازک تنهایی ام... از آنسوی سرزمین بی نشان دیدار... کسی که بغضها را با دلی آشنا پرواز میدهد همان که تکرارش را دل میستاید... میدانی! دلم تنها کمی... بگذار ساده بگویم... دلم تنها را میخواهد! 🌙 🍂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌02:02♥️
[ حدیث دل ]
فصلهای روزگارم چیزی کم دارد دلم نه باران میخواهد و نه آسمانی ابری ستاره ها و لمس تنهایی شب نیز کمرنگ
خیالت شیرین است شبیه در آغوش کشیدن باران به هنگام شب هوس می کنم دست در دست به امتداد پاییز درون کوچه های دلتنگی گام بردارم و تمام علاقه ام را درون آسمان نگاهت جا بگذارم تا باورت شود برای همیشه دوستت دارم و مهرت درون رگ های احساسم تا همیشه جاریست 🌙 🍂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
[ حدیث دل ]
تنهایم و دلتنگ سرشار از بغضی گلوگیر و چشمانم زندانی شبی دلگیر دلم می خواهد دستانت را با عشق بگیرم و
می توان با دست های گره از کلاف دلتنگی باز کرد و بافت هزار رویایِ در آغوش کشیدنت را.. باید از سر گرفت هر شب رج به رج خیال آمدنت را.... 🌙 🍂
[ حدیث دل ]
می توان با دست های #تو گره از کلاف دلتنگی باز کرد و بافت هزار رویایِ در آغوش کشیدنت را.. باید از س
می‌خواهم بڪَویم "دوستت دارم" جملہ‌اے ڪہ هیچ‌وقت ڪہنہ نمی‌شود ؛ مانند زیبایے لبخندت مانند رنڪَ چشمانت ڪہ هیچ‌وقت از مُد نمی‌افتد ؛ می‌خواهم بڪَویم "دوستت دارم" لحظہ بہ لحظہ ؛ حافظہ‌ام یارے نمی‌ڪند نمی‌دانم چرا ، نمی‌دانم از ڪِے ، امّا خیلے وقت است این دوستت دارم‌ها روے ذهنم انباشتہ شده ..!! 🌙 🍂
[ حدیث دل ]
می‌خواهم بڪَویم "دوستت دارم" جملہ‌اے ڪہ هیچ‌وقت ڪہنہ نمی‌شود ؛ مانند زیبایے لبخندت مانند رنڪَ چشمان
پاییز منِ با آمدن زمستان، تمام نمیشود از همان روز که رفتی پاییز در خانه ماند پاییز بغض شد ! من باریدم از سقفِ خانه حسرت چکید من خیس شدم ! خانه را یلدا گرفت تاریک ، طولانی و هیچ بیتی از حافظ شب های بی را مبارک نکرد! 🌙 🍂
[ حدیث دل ]
دلم که برایت تنگ می شود بارانی بلندم را می پوشم راه میفتم درون خیابان تنهایی بدون چتر زیر آسمان پایی
پنهان کرده ام را در قفسه ی کتابهایم میان عاشقانه ترین منظومه ها وهر شب قبل از خواب ورق می زنم تورا گاهی ، هم غصه ی باد گاه، هم قصه ی فرهاد... 🌙 🍂
[ حدیث دل ]
پنهان کرده ام #تو را در قفسه ی کتابهایم میان عاشقانه ترین منظومه ها وهر شب قبل از خواب ورق می
‌ در میانه ی چرخش پر تکرار زندگی بعضی ها بی تکرار ترین هستند. همان هایی که حضورشان چون بارانی در دل کبود تابستان، نعمت و نبودشان آواری ست دل آزار می آیند تا رهگذری بر خاطراتت، تار سپیدی بر خرمن موی سیاهت، و زخمی مانده بر دلت باشند. تا به ثانیه ایی روح سبز و دل بهاری ات را به دست زرد خزان بسپارند؛ و تو همچنان بعد از گذر سالها با مویی سپید و دلی سیاه در کوچه پس کوچه های شهر بدنبال نگاه دخترک چادر به سر رویاهایت،به حسرت نشسته ای! میدانی ... بعد از ی بی تکرار من به دلم آموختم که همای جانت دومی ندارد 🌙 🍂
[ حدیث دل ]
‌ در میانه ی چرخش پر تکرار زندگی بعضی ها بی تکرار ترین هستند. همان هایی که حضورشان چون بارانی در دل
استخوان بغض را اندر گلو بشکن صدایم‌ کن و با مهتاب مه آلود چشمت شام تارم را ز تاریکی رهایش کن صدایم کن که از شوق تو سرشارم نباشی‌ بی حضورت سخت بیمارم را آری تو را در شام تار این زمستان باز کم دارم 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
استخوان بغض را اندر گلو بشکن صدایم‌ کن و با مهتاب مه آلود چشمت شام تارم را ز تاریکی رهایش کن صدایم ک
ستاره چشمانت می درخشد در آسمان سیاه دیدگانم می تابی و انعکاس نور حضورت طلوع مهتاب است درون شعرهایم و من‌ مدت هاست زیر سقف آسمان نگاهت عابر کوچه های بلند زمستانم 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
كاش .. بيايى و حسابِ شبهايى كه برايم بخير نكردى را صاف كنى ... #علی_قاضی_نظام #شبت‌بخیر‌جانا 🌙 #تی
شب های قبل از تو شعر میخواندم؛ چای مینوشیدم؛ به گلدان های کوچک اتاقم میرسیدم؛ آدم ها را دوست داشتم ؛ بی هوا پریدی میانِ آرامشم ؛ بی هوا هم رفتی... کتابِ شعرها خاک میخورند؛ چای در فنجان یخ زده است؛ گل های گلدان خشک شده اند؛ از آدم ها متنفرشده ام "سرت سلامت... " 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
شب های قبل از تو شعر میخواندم؛ چای مینوشیدم؛ به گلدان های کوچک اتاقم میرسیدم؛ آدم ها را دوست داشتم
پنجره دلم را با باران شوق شسته ام و منتظر آمدن دوست داشتن توام دلم می خواهد با ترانه گام هایت پاگشا کنی شبی را که پیش روست لطفا همراه با باران قطره قطره از آسمان نازل شو و ماه سردم را سرشار کن از دوست داشتنی که اندازه اش ابدی است 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
پنجره دلم را با باران شوق شسته ام و منتظر آمدن دوست داشتن توام دلم می خواهد با ترانه گام هایت پاگشا
دلم می خواهد پای پیاده به سوی فتح قله آغوشت گام بردارم تمام دلتنگی هایم را درون شعر شب جا بگذارم و با عشق تمام علاقه ام را به سویت گسیل دارم حضرت یارم با سرشار از قرارم و چون دور می شوی از ابر چشمانم یک ریز باران می بارم 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
دلم می خواهد پای پیاده به سوی فتح قله آغوشت گام بردارم تمام دلتنگی هایم را درون شعر شب جا بگذارم و
ای که چون زمستانی و من دوست دارمت دستت را از من مگیر برای بالا پوش پشمین‌ات از بازی‌های کودکانه‌ام مترس. همیشه آرزو داشته‌ام روی برف، شعر بنویسم روی برف، عاشق شوم و دریابم که عاشق چگونه با آتشِ برف می‌سوزد. 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
ای که چون زمستانی و من دوست دارمت دستت را از من مگیر برای بالا پوش پشمین‌ات از بازی‌های کودکانه‌ام م
صدای پایت را دوست دارم موسیقی گام هایت را دوست دارم وقتی می آیی بقچه خیالم پر می شود از ماه آسمان شبم‌ پر می شود از نور و چشم های خسته و خیسم دوباره با تماشای عشق آشتی می کنند 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
صدای پایت را دوست دارم موسیقی گام هایت را دوست دارم #توووو وقتی می آیی بقچه خیالم پر می شود از ماه
فانوس چشم هایت را چراغ راه این شب های بلند ‌و تاریک نما دیدگانت را بر سقف آسمانم بیاویز لبخند بزن ‌و با روشنای نگاهت نورانی کن کوچه پس کوچه های شب های بلند زمستان را مرا میهمان تماشای خیال بکر و نابت نما و گره بگشا از دلتنگی هایی که با نبودنت درون دریای خاطرم موج می زند 🌙 ❄️
[ حدیث دل ]
دلم که برایت تنگ می شود بارانی بلندم را می پوشم راه میفتم درون خیابان تنهایی بدون چتر زیر آسمان پایی
لنگر بینداز در ساحل امن آغوشم و چونان موجی که از دامن دریا به سکوت ساحل پناه می برد بستر آغوشم را منزلگاه خویش نما سر بر شانه ام بگذار و با بذل ماه چشمانت شب های تاریک نگاهم را روشنایی به وسعت عشق ببخش ... 🦋 03:03❤️
[ حدیث دل ]
لنگر بینداز در ساحل امن آغوشم و چونان موجی که از دامن دریا به سکوت ساحل پناه می برد بستر آغوشم را
دستم به هنگام نوشتن نامت می لرزد! هر بار که تو را مشق می کنم، سطرها هیجان زده می شوند! شعر مسیر خودش را گم می کند! و من کودکانه دنبال جایی می گردم، به هر بهانه ای تنها با همین قلم، که چشمانش مشتاق نوشتن بر روی این صفحه ست، بفهمانم شرح احساسم آسان نیست! چگونه برایت از روزهای بارانی بگویم، که دلم هوایی می شود؟! و تنها در کوچه و خیابان در خیالم کنار عشق را قدم می زنم؟! 🌙 🦋
[ حدیث دل ]
دلم که برایت تنگ می شود بارانی بلندم را می پوشم راه میفتم درون خیابان تنهایی بدون چتر زیر آسمان پایی
من پنهان شده‌ام در عطرِ نرگسِ رویِ ایوانت که درخانه می‌رقصد... در گرمایِ شال گردنی که هنوز ردِ دستانم را به یادگار دارد... در آرامشِ برفِ پشتِ پنجره‌ات... در بویِ دارچینی که در چایَت نفس می‌کشد... در خش خشِ پاییز زیرِ پاهایت... و جولانِ باد در موهایت... من در حل شده‌ام، مثل سکوتِ در شب، سرما در زمستان و نفس راحتی که بعد از شنیدنِ رد نامم از‌ کوچه‌یِ گوشَت می‌کشی...! 🌙 🦋 01:01❤️
[ حدیث دل ]
دستم به هنگام نوشتن نامت می لرزد! هر بار که تو را مشق می کنم، سطرها هیجان زده می شوند! شعر مسیر خودش
بعد از تا همیشه شب ها و روزها بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما اما پشت دریچه ها در عمق سینه ها خورشید ِ قصه های تو همواره روشن است ... 🌙 🦋
[ حدیث دل ]
بعد از #تو تا همیشه شب ها و روزها بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما اما پشت دریچه ها در عمق سینه ها
در چشمان همه رازهاى شب لانه مى‌كنند كسي نمی‌داند چه رخ خواهد داد زمانى كه شب فرا مى‌رسد كسى مى‌تواند بگويد تو چه مى‌خواهى آسمان چه مى‌خواهد !؟ 🌙 🦋
[ حدیث دل ]
میدانم ک نمیدانی ، در این شب های حیرانی ، دلم تنگ است برای تو ، هوای چشم ها بارانی ، خزان کرده دل س
دلتنگم و هیچ بهانه ای خواب را به چشمانم عرضه نمی دارد انگار چشمان من برای سر بر بالین نهادن تماشایت را کم دارد ماشه را بکش نگاهت را شلیک کن و بگذار آرامش پنهان در چشم هایت دیدگانم را از خواب لبریز دارد نگاهت را قاب کن درون چشمانم عشقم را با قلاب احساست صید نما و بگذار دلتنگی دست از سر احساسم بردارد که همراه نگاهم باشی چشم هایم برای شب زنده داری هیچ بهانه ای ندارد 🌙 🦋
و شب را دوست می‌دارم از آن رو که آدم هایش بی نقابند... دیگر خبری از لبخندهای مصلحتی و آدمک های قوی و قهرمان های بی عیب و نقصِ روز نیست! شب که طلوع می‌کند بشر - این اندکِ فراوان رنج کشیده - فارغ از غرورِ همیشه اش برای آنچه که هست و نیست، در فراسوی کوششی بیهوده برای حفظ استقامتِ شکننده اش در برابر رنج های ناتمام، آزاد است که خودش باشد؛ سراسر بغض، خسته، مملو از امیدهای به یاس نشسته، دلتنگ، دلتنگ، و دلتنگ... 🌙 🦋