eitaa logo
[ حدیث دل ]
6هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
188 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
[ حدیث دل ]
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی.... #سعدی #مخاطب_خاصم ♥
دلم برای تو تنگ شده است اما نمی‌ دانم چه‌ کار کنم. مثل پرنده‌ ای لالم که می ‌خواهد آواز بخواند و نمی ‌تواند! ♥️ 🌸🍃
تو نیستی اما من برایت چای می‌ریزم چه فرق می‌کند؟ باشی یا نباشی من با تو زندگی می‌کنم 🌸🍃🦋
این ابرها را من در قاب پنجره نگذاشته ام که بردارم. اگر آفتاب نمی تابد تقصیر من نیست با این همه شرمنده توام خانه ام در مرز خواب و بیداری ست زیر پلک کابوس ها مرا ببخش اگر دوستت دارم و کاری از دستم بر نمی آید.   🌸🍃🦋
[ حدیث دل ]
نیامدی و بهار از باور خرداد سر رفت و #تیر به سردرگمی تقویم نشست هنوز هم نگاه تبدار تابستان خوشه چین
احساس خوبی دارم همه چیز درست می شود تو خواهی آمد و دهان تاریک باد را خواهی دوخت آمدن تو یعنی پایان رنجها و تیره روزی ها آمدن تو ، یعنی آغاز روزی نو بلافاصله پس از غروب از وقتی که نوشته ای می آیی هواپیماها در قلب من فرود می آیند... 🦋
[ حدیث دل ]
#برای_بهترینم ♥️ بی ماه، یا با ماه؛ شب، خودش را به روز می رساند من اما فرق دارم بی تو بی تو حتی به
تو ماه را بیشتر از همه دوست داشتی و حالا ماه هرشب تو را به یاد من می آورد می‌خواهم فراموشت کنم اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجره پاک نمی‌شود. 🦋
تو در منی مثل عکس ماه در برکه در منی و دور از دسترس من سهم من از تو همین شعر های عاشقانه است و دیگر هیچ... 🦋
امید چیز خوبی است مثل آخرین سکه مثل آخرین بلیط مثل آخرین گلوله مثل آخرین کشتی آخرین سکه نمی گذارد که غرورت بشکند آخرین بلیط نمی گذارد که نا امید از ترمینال ها برگردی آخرین گلوله نمی گذارد که سرباز اسیر شود کسی که امید دارد فقیر نیست همیشه چیزی دارد یادم رفت از آخرین کشتی بگویم آخرین کشتی حتی اگرهم نیاید نمی گذارد که نام دریا و مسافرت از یادت برود.. 🌱💛 🦋
خورشيد برای من ساعت هفت غروب طلوع مى کند آن هم از پشت ميز يک کافه يعنی وقتی تو را می بينم روز من از حضور تو شروع می شود شب من از غيبت تو کاری کن روزهايم بلند باشند من از شب ها می ترسم 🦋
بی‌ تو، من در خطر و خاطره سرگردانم... 🍂
[ حدیث دل ]
مرا ببخش و یادت باشد در من جا مانده ای خیالت چونان ماه هر شب میهمان شب چشمان من است و نگاهت چونان با
نمی دانم این ماه از جان من چه می خواهد هر شب، مرا به خیابان ها می کشاند و آواره می کند مرا می کشاند کنار دریا کنار دلهره و تاریکی کنار تنهایی شهر و ساز دهنی به دستم می دهد. هر شب گم می شوم در شب مثل مورچه ای در جنگل! 🌙 🦋
زیستن در ناممکن‌ها بیهوده و غم‌انگیز است نمی‌شود از رنگ دریا ماهی گرفت نمی‌شود از عکس درختان میوه چید و برکه‌های رؤیا، پرندگان را سیراب نمی‌کنند مرا ببخش که دیگر نمی‌توانم به دیواری در دوردست‌ها تکیه کنم! 🍁
.             جاده‌های بی‌پایان را دوست دارم                دوست دارم باغ‌های بزرگ را                 رودخانه‌های خروشان را                   من تمام فیلم‌هایی را                         که در آنها         زندانیان موفق به فرار می‌شوند                    دوست دارم!                  دلتنگ رهایی‌ام              دلتنگ نوشیدن خورشید،                  بوسیدن خاک،                     لمس آب.          در من یک محکوم به حبس ابد           .   .      پیر و خمیده    .    .      با ذره‌بینی در دست    .   نقشه‌های فرار را مرور می‌کند!         🥀🌺🥀🌺🥀