شب که می شود سایه ی مهتاب که روی سر تنهایی ام می افتد ، همه چیز را رها می کنم ، پرده ها را کنار می زنم پنجره را باز می کنم یک لبخند روی لب های بسته ام می نشانم و به سمت ماه هجرت می کنم ... #سعیده_سناوندی #شبت‌بخیرجانا 🌙 #تیامی #حدیث_دل 🍂

" دوست داشتنت " را جار خواهم زد ! بی ملاحظه ، بی رو در بایستی ، در یک عصر پاییزی درست وقتی که باد و باران باهم گلاویز شده اند ... #سعیده_سناوندی #جان_جانانم #حدیث_دل 🍂

#جمعه اگر میوه بود ، سیب سرخ می شد معطر و خوشمزه ... #جمعه اگر رنگ می بود ، سبز می شد به رنگ شمشادهای در هم آمیخته ، همانقدر با طراوت ، همانقدر شاداب ... #جمعه اگر عطر می بود ؛ تمام شهر بوی نسترن می داد ... #جمعه اگر نوشیدنی بود چای زعفران می شد بسیار شادی آفرین ، بسیار گرم ... #سعیده_سناوندی #حدیث_دل 🍂

صبح که می شود انارهای روی شاخه به انعکاس تصویر خورشید کم جان پاییزی در رود لبخند می زنند و خون از تَرَک لُپ های خشکیده از سرمایشان می چکد ... #سعیده_سناوندی #صباح‌الخیر #حدیث_دل🍂

#جمعه می شود ؛ زندگی را به جریان انداخت . همه چیز را از این رو به آن رو کرد . جمعه می شود ؛ با خیال راحت در میان رختخواب گرم و نرم غلت زد و رؤیاها را از این شانه به آن شانه موکول کرد و خستگی یک هفته ی سخت و طاقت فرسا را از تن بدر کرد . جمعه می شود ؛ با صرف یک لیوان چای یا یک فنجان قهوه ، دل را گرم کرد و به روزهای خوب نیامده امیدوار شد . جمعه می شود ؛ کتابی را ورق زد و با دو بال کاغذی سفر کرد به سرزمین قصه های بی غصه ... جمعه می شود آنطور که خواست ؛ زندگی کرد . #سعیده_سناوندی #جمعه‌بخیر #حدیث_دل 🍂

دلتنگم . آسمانم ابری است , و شب هایم بسیار طولانی . صدای خش خش برگ ها می آید و تنها باران را کم دارم ! چقدر همه چیز شبیه پاییز است ... #آهنگ🎼 #سعیده_سناوندی #حدیث_دل 🍁