eitaa logo
[ حدیث دل ]
6.1هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
186 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
میــدانم که می‌مانی... پس لااقل باران را بهانه کن
شاهد بوده اے لحظہ‌ے تیغ نهادن بر ڪَردن ڪبوتر را ؟ و آبی ڪہ پیش از آن چـہ حـریصانہ و ابلهانہ می‌نوشد پرنده ؟ تــــــــو ، آن لحظہ‌اے تــــــــو ، آن تیغی تــــــــو ، آن آبـــــی مـــن .. مـن آن پرنده بودم ..!!
می گویم نمی شود یک شب بخوابی و صبحِ زود ! یکی بیاید و بگوید، هر چه بود تمام شد به خدا ...! شبتون بخیر و زیبا 💫
شب به شب دلتنگ‌تر می‌شوم بدون آنکه به یاد بیاورم چرا...! مگر قرار نبود فراموشم شوی؟! پس چرا هنوز هم هر شب دلم برای "شب بخیر"هایت تنگ می‌شود؟! باور کن، مقصر من نیستم این تویی که در سرم، بی‌نهایت پُر رنگی... ─┅─═ঊঈ🌺🌺🌺ঊঈ═─┅─
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است مثل همین باران بی سوال که هی می بارد ... 🌼
می‌دانم شب است، کسی از شب بدی نخواهد دید. اما من خوابم نمی‌آید، دیریست که خوابم نمی‌آید. گاهی اوقات از آن هزاره‌های دور، یک دقیقه آبی می‌آید و مرا به مکث مشترکمان گره می‌زند. هی می‌روم به فکر، شاید آب از آب تکانی خورد؛ اما باد از پنجره می آید، دوری می‌زند از بی‌راهیِ خویش و باز می‌گردد و باز من، هیچ پیغامی برای شبِ بلند ندارم... ─┅─═ঊঈ🌺🌺🌺ঊঈ═─┅─
هر صبح، عشقت در دل و خاطره‌ات در سر! #سید_علی_صالحی #صبح_بخیر
کاش میﺷﺪ ﯾﮏ صبح، ﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ: ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ِﭘـُر ﺁﻣﺪﻩ ﺍم.. ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ.. ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﺁﮐﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ.. ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ها ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ‌ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﻭﻡ..! 🌱
از صبح‌های دور از تو نگویم، که مانند است به شب که مانند است به اوجِ چله‌ی زمستان ابدی جان... هر شب، غمت در دل است و عشقت در سر و هر صبح، عشقت در دل و خاطره‌ات در سر! طلوع کن صبحم را، که عمری‌ست بی خورشید روزهایم شب می شود و بی مهتاب، شب‌هایم روز... 🍁
🕊 جایَت خالی چقدر هوا برای داشتنت خوب است..💔 🎈
شاهد بوده ای لحظه تیغ نهادن بر گردن کبوتر را؟ و آبی که پیش از آن چه حریصانه و ابلهانه، می‌نوشد پرنده؟ تو، آن لحظه ای! تو، آن تیغی! تو، آن آبی! من! من، آن پرنده بودم... 🎈
همه‌چيز درست خواهد شد و شبِ تاريک نيز از چراغِ ترک‌خورده عذر خواهد خواست 🎈
شرط دل دادن دل گرفتن است وگرنه یکی بی دل می ماند و دیگری دو دل !! ❄️
[ حدیث دل ]
🎼 #آهنگ دنیای بعد از تو .... #ایهام #حدیث_دل ❄️
من کوچه‌ ی خلوتی را می خواهم بی انتها برای رفتن بی‌ واژه برای سرودن و آسمانی برای پرواز کردن عاشقانه اوج گرفتن رها شدن .. ❄️
«و تو هر کجای جهان که باشی باز به رویاهای من باز خواهی گشت...» ❄️
دستت را به من بده! نترس! با هم خواهیم پرید امید و علاقه ی من از تو، اندوه و اضطراب تو از من. 🍃🌸
آشناست این هوای سفر آشناست این آواز آدمی آشناست این وزیدن باد خنکای هوا عطر برهنه‌ی بید ، سوسن‌ها، سنجدها این باران‌های بی‌سبب ، کسی دارد مرا به اسم کوچکِ خودم میخواند . 🌸🍃
هر آرزویی برای خودم داشتم ... به مربوط می‌شود؛ دل‌خوشی‌ام . . . سلامتی‌ام . . . آرامشم . . . ! می‌دانی، تمام این‌ها با بود برآورده می‌شود... پس تنها یک آرزو برایم باقی می ماند. «بودنت» ♥️ 🌸🍃
این صبح این نسیم این سفره‌ ی مُهیّا شده‌ ی سبز این من و این تو همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند یکی شدند و یگانه... 🌸🍃🦋
من ديدم از همان سر صبح آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازه‌ی نعنای نورسيده می‌آيد. پس بگو قرار بود که بيايی و من نمی‌دانستم! دردت به جان بی‌قرار پر گريه‌ام ، پس اين همه سال و ماه ؛ ساکت من، کجا بودی ؟ 🦋
[ حدیث دل ]
دلم که برایت تنگ می شود بارانی بلندم را می پوشم راه میفتم درون خیابان تنهایی بدون چتر زیر آسمان پایی
آرام باش ، حوصله کن، آب های زودگذر ، هیچ فصلی را نخواهند دید از ریگ های ته جویبار شنیده ام مهم نیست که مرا از ملاقات ماه وگفتگوی باران باز داشته اند، من برای رسیدن به آرامش تنها به تکرار اسم بسنده خواهم کرد... حالا آرام باش همه چیز درست خواهد شد ... 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است مثل همین باران بی سوال که هی می بارد ... 🍁
من کوچه‌ ی خلوتی را مي‌ خواهم بی انتها برای رفتن بی‌ واژه برای سرودن و آسمانی برای پرواز کردن عاشقانه اوج گرفتن رها شدن 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همونحا كه ميگه ؛ من با چشمان تو اندوه آزادیِ هزار پرنده ی بی راه را گریسته بودم و تو نمی دانستي .. 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا ديگر دير است من نامِ کوچه‌های بسياری را از ياد برده‌ام نشانی خانه‌های بسياری را از ياد برده‌ام و اسامی آسان نزديکترين کسانِ دريا را …! راستی آيا به همين دليلِ ساده نيست که ديگر هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد؟! نه ری‌را! سالها و سالها بود که در ايستگاهِ راه‌آهن در خواب و خلوتِ ورودی همه‌ی شهرها کوچه‌ها، جاده‌ها، ميدان‌ها چشم به راه تو از هر مسافری که می‌آمد سراغ کسی را می‌گرفتم که بوی ليموی شمال و شب حلالِ دريا می‌داد. چقدر کوچه‌های خلوتِ بامدادی را خيسِ گريه رفتم و در غمِ غروب باز آمدم. 🖋 🎙 🍁