eitaa logo
[ حدیث دل ]
6هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
188 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
[ حدیث دل ]
🎼 #آهنگ دنیای بعد از تو .... #ایهام #حدیث_دل ❄️
من کوچه‌ ی خلوتی را می خواهم بی انتها برای رفتن بی‌ واژه برای سرودن و آسمانی برای پرواز کردن عاشقانه اوج گرفتن رها شدن .. ❄️
«و تو هر کجای جهان که باشی باز به رویاهای من باز خواهی گشت...» ❄️
دستت را به من بده! نترس! با هم خواهیم پرید امید و علاقه ی من از تو، اندوه و اضطراب تو از من. 🍃🌸
آشناست این هوای سفر آشناست این آواز آدمی آشناست این وزیدن باد خنکای هوا عطر برهنه‌ی بید ، سوسن‌ها، سنجدها این باران‌های بی‌سبب ، کسی دارد مرا به اسم کوچکِ خودم میخواند . 🌸🍃
هر آرزویی برای خودم داشتم ... به مربوط می‌شود؛ دل‌خوشی‌ام . . . سلامتی‌ام . . . آرامشم . . . ! می‌دانی، تمام این‌ها با بود برآورده می‌شود... پس تنها یک آرزو برایم باقی می ماند. «بودنت» ♥️ 🌸🍃
این صبح این نسیم این سفره‌ ی مُهیّا شده‌ ی سبز این من و این تو همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند یکی شدند و یگانه... 🌸🍃🦋
من ديدم از همان سر صبح آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازه‌ی نعنای نورسيده می‌آيد. پس بگو قرار بود که بيايی و من نمی‌دانستم! دردت به جان بی‌قرار پر گريه‌ام ، پس اين همه سال و ماه ؛ ساکت من، کجا بودی ؟ 🦋
[ حدیث دل ]
دلم که برایت تنگ می شود بارانی بلندم را می پوشم راه میفتم درون خیابان تنهایی بدون چتر زیر آسمان پایی
آرام باش ، حوصله کن، آب های زودگذر ، هیچ فصلی را نخواهند دید از ریگ های ته جویبار شنیده ام مهم نیست که مرا از ملاقات ماه وگفتگوی باران باز داشته اند، من برای رسیدن به آرامش تنها به تکرار اسم بسنده خواهم کرد... حالا آرام باش همه چیز درست خواهد شد ... 🦋
691.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است مثل همین باران بی سوال که هی می بارد ... 🍁
من کوچه‌ ی خلوتی را مي‌ خواهم بی انتها برای رفتن بی‌ واژه برای سرودن و آسمانی برای پرواز کردن عاشقانه اوج گرفتن رها شدن 🍁
همونحا كه ميگه ؛ من با چشمان تو اندوه آزادیِ هزار پرنده ی بی راه را گریسته بودم و تو نمی دانستي .. 🍁
1.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا ديگر دير است من نامِ کوچه‌های بسياری را از ياد برده‌ام نشانی خانه‌های بسياری را از ياد برده‌ام و اسامی آسان نزديکترين کسانِ دريا را …! راستی آيا به همين دليلِ ساده نيست که ديگر هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد؟! نه ری‌را! سالها و سالها بود که در ايستگاهِ راه‌آهن در خواب و خلوتِ ورودی همه‌ی شهرها کوچه‌ها، جاده‌ها، ميدان‌ها چشم به راه تو از هر مسافری که می‌آمد سراغ کسی را می‌گرفتم که بوی ليموی شمال و شب حلالِ دريا می‌داد. چقدر کوچه‌های خلوتِ بامدادی را خيسِ گريه رفتم و در غمِ غروب باز آمدم. 🖋 🎙 🍁