eitaa logo
•حـدیـث عــشــق•
121 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
11 فایل
لینک‌کانالمون: https://eitaa.com/joinchat/2910388647Ca18b6956d4 +کپی؟! فور بهتره! ♥️جز‌ عشق‌ تو‌ هيـچ نيست اندر دل ما ﴿حدیث‌عشق‌﴾تو‌سرشته‌گشته‌در‌گِلِ‌ما♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
•حـدیـث عــشــق•
#حدیث
🔴 آشنایی با تصوّف (۱) 🔷 تصوّف چیست؟ واژه «تصوّف» بنابر اظهر احتمالات، از واژه «صوف» گرفته شده است و از لغات ساخته شده به معنی «پشمینه‌پوشی» به عنوان نمادی از زندگی سخت و دوری از تن‌پروری و لذّت‌پرستی می‌باشد؛ یکی از مؤلفان «تاریخ تصوّف در اسلام» پس از نقل اقوال و عقاید مسلمانان و بعضی از مستشرقین دربارۀ اصل و اشتقاق کلمه «صوفی» و «متصوّف»، نتیجه گرفته است که نزدیکترین قول‌ها به عقل و منطق و موازین لغت، این است که «صوفی» کلمه‌ای است عربی و مشتق از لغت «صوف» یعنی پشم؛ وجه تسمیۀ زهّاد و مرتاضین قرون اول اسلام به «صوفی» آن است که لباس پشمینۀ خشنی می‌پوشیدند و نیز لغت «تصوّف» مصدر باب تفعّل و به معنای پشمینه پوشیدن است، همان طور که «تقمّص» به معنی پیراهن پوشیدن است. [۱] 🔹 درباره معنی «تصوّف» و اینکه به چه کسی «صوفی» می‌گویند، باید اعتراف کرد که یک تعریف جامع که طریقه و روش صوفیه را در برگرفته و مورد قبول همگان باشد، یافت نمی‌گردد؛ گویند: «ابومنصور عبدالقادر» (متوفی ۴۲۹ ق) در بغداد بر حسب حروف ابجد و با توجه به تألیفات بزرگان صوفیه، در حدود یک هزار تعریف درباره تصوّف و صوفیه و نظریات آنان جمع‌آوری کرده است. [۲] البته مشایخ صوفیه صدها تعریف برای تصوّف و معنی «صوفی» ذکر کرده‌اند و از هر کدام از اقطاب و رؤسای این فرقه، چند تعریف درباره تصوّف نقل شده است. [۳] از این مطلب آشکار می‌گردد که تا چه اندازه تباین و اختلاف در فروع نظریۀ تصوّف وجود دارد و به قول «ابوسعید بن اعرابی صوفی» (م۳۴۰ق) صوفیه قائل به جمع بودند؛ اما صورت این جمع نزد هر دسته از آنان بر خلاف آن چه بوده که در نزد دیگری است و با این ترتیب در اسماء، متّفق و در معانی، مختلف هستند! [۴] 🔹 با وجود همۀ این تعریفات، تا به حال نتوانسته‌اند یک تعریف جامع برای «تصوّف» بیان کنند و خودِ این همه اختلاف و مغایرت که در تعاریف آنان وجود دارد، کاشف از این است که هر کدام مفهوم جداگانه‌ای برای تصوّف و صوفی قائل بوده‌اند؛ [۵] و لذا باید گفت: تصوّف یک مذهب خاص و منظم و محدود نیست، بلکه یک طریقۀ التقاطی است که از به هم آمیختن عقاید و افکار گوناگون به وجود آمده است؛ به همین جهت، حدّ و حصاری ندارد و در طی قرون و اعصار، با مقتضیّات و شرایط و افکار هر دوره تغییر شکل داده است؛ برخلافِ «تشیّع» که هیچگاه از مسیر اصول اساسی خود بیرون نرفته است و همواره یک مذهب خاص و منظم با حدود و ثغور مشخصی بوده است. یکی از محققین صوفی پژوه به نام مرحوم داود الهامی در رابطه با تعریف تصوّف می‌گوید: تصوّف، مسلک و روش لغزنده و متغیّری است که نقطۀ شروع آن، و پارسایی و نقطه پایان آن، عقیدۀ است! و در بین این دو نقطۀ شروع و پایان، تنوّع و اقسام عقاید گوناگون و مسالک مخصوص فکری و تمایلات رنگارنگ پیدا شده است. [۶] 📚 منابع: [۱] تاریخ تصوّف در اسلام (قاسم‌غنی)، ص۴۵ [۲] نفحات الانس (جامی)، مقدمه مصحح، ص۱۵ [۳] عبارت سهروردی چنین است: «و اقوال المشایخ فی ماهیة التصوّف تزید علی الف قول» (سخنان مشایخ صوفیه در تعریف تصوّف، بیش از هزار قول است!) [۴] مقدمه نفحات الانس، ص۱۶ [۵] در دیار صوفیان (علی‌دشتی)، ص۹ [۶] تاریخ تصوّف (عمید‌زنجانی)، ص۱۵۹
•حـدیـث عــشــق•
🔴 آشنایی با تصوّف (۲) «تصوّف» به عنوان یکی از انحرافات جدّی در امّت اسلام، دوران پر فراز و نشیبی
🔴 آشنایی با تصوّف (۳) 🔷 چگونگی پیدایش تصوّف معمولاً بسیاری از صوفیان و مدافعان آنها سعی می‌کنند زمینه پیدایش تصوّف را «زُهد اسلامی و نیاز امّت!» معرفی کنند؛ در همین زمینه، به دو نظر از مدافعان تصوّف اشاره می‌شود: 🔹اوّل: قول جلال‌الدین همایی: «عامل پیدایش تصوّف، همان زهد و پرهیزگاری است!» [۱] 🔹دوم: قول کاظم یوسف‌پور: «در جهان اسلام، خاستگاه اصلی تصوّف را باید در اعتراض گروهی از مؤمنان دلسوخته جستجو کرد که پس از دوران طلایی اسلام، شاهد گرایش مسلمین به مادّیگری و دنیاطلبی بودند!» [۲] طبق این دو نظر، خاستگاه اصلی تصوّف اعتراض گروهی مؤمن دلسوخته در برابر گرایش به مادّیگری مسلمانان بوده است! ❓طرح سؤال 🔹اول: اگر بروز این تفکّر به سبب اعتراض مؤمنان دلسوخته بود، چرا اهل‌بیت علیهم‌السلام که زاهدترین افراد بودند، آن را همراهی نکردند؟! و چرا سردمداران این جریان انحرافی را نیز طرد و تکفیر نمودند؟! 🔹دوم: این مؤمنان دلسوخته چه کسانی بودند؟ حسن بصری، سفیان ثوری یا ابوهاشم کوفی؟! بدیهی است که اینان در زمان حیات ظاهری اهل‌بیت علیهم‌السلام زندگی می‌کردند و روایات رسیده گواه آنست که ائمّه معصومین به شدّت با اینان مخالف بودند! که حرف‌های را «اسلامیزه» می‌کرد، کارش به جایی رسید که فقیه دربار حجّاج ثقفی خونخوار شد! او و علیهماالسلام را می‌شناخت و آن بزرگواران نیز حسن بصری را خوب می‌شناختند؛ حال اگر دلسوختگی کسانی چون حسن بصری باعث پدید آمدن تصوّف شد، آیا می‌توان پذیرفت که او مَشرب حَقّه‌ای درست کرده باشد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام آن را تأیید نکنند؟! اگر قرار بود از این جریان، زهد اسلامی شکل گیرد، پس چرا در تشکیلات او از افرادی چون کمیل و عمّار و مقداد خبری نیست؟! همچنین تاریخ شهادت می‌دهد که امثال از سرمایه‌داران زمان خود بودند و رابطه‌ای با و دنیاگریزی نداشتند! 🔷 قول صحیح در زمینۀ پیدایش تصوّف جریان تصوّف را می‌توان «سقیفه بنی‌ساعدۀ دوم» نامید؛ چرا که منافقین و یهود پس از شهادت صلّی‌الله‌علیه‌وآله با تشکیل بنی‌ساعده توانستند خلافت و حکومت ظاهری را از ائمّه معصومین علیهم‌السلام بگیرند، ولی در مقابلِ معنویّت امام علیه‌السلام ماندند و نتوانستند کاری کنند؛ از این رو بهترین کار، ساخت جریان‌ها و شخصیت‌هایی بود که بتوان آنها را جایگزین امام علیه‌السلام کرد و ولایتی را تعریف کرد که در عین تبعیّت مردم از آن، دست خلفای غاصب را در حکومت ظالمانه‌شان باز گذارد! 🔷 اوّلین صوفی عثمان بن شریک کوفی مشهور به «ابوهاشم کوفی» است که بعدها ابوهاشم صوفی هم لقب گرفت؛ وی در قرن دوم می‌زیست و معاصر علیه‌السلام بود؛ از آن حضرت روایت شده است که درباره او فرمودند: «اِنّهُ کانَ فاسدُ العقیدةِ جداً وهُوَ الذّی اِبتَدَعَ مَذهَباً یُقالُ لَهُ التَصَوّف وَاجَعَلَهُ مَفَرّاً لِعَقیدتِهِ الخَبِیثَۀِ.» [۳] «همانا او (ابوهاشم کوفی) کسی است که جدّاً عقیدۀ فاسدی دارد و اوست که از روی بدعت، مذهبی را بنا نهاد که تصوّف نامیده شد و آن را محل فراری برای عقاید خبیثۀ خود قرار داد!» کیوان قزوینی که ۳۲ سال نزد مؤسس فرقه صوفیه گنابادیه (ملاسلطان محمد گنابادی) خدمت کرد تا اینکه به منصور علیشاه ملقّب شد و بعدها هم از تصوّف توبه کرد، می‌گوید: «اوّلین کسی که زیر بار این ننگ و بدعت رفت، ابوهاشم کوفی بود که رنج‌ها به خود داد تا اَرّادۀ صوفیه به راه افتاد!» [۴] 📚 منابع: [۱] تصوّف در اسلام (همایی)، ص۶۰ [۲] نقد صوفی (یوسف‌پور)، ص۲۸ [۳] سفینة البحار (محدث‌قمی)، ج۵، ص۱۹۸ [۴] استوارنامه (کیوان‌قزوینی)، ص۲۲ 🍂 «اللّهمّ عجّل لمولانا الغریب الفرج.»
•حـدیـث عــشــق•
🔴 آشنایی با تصوّف (۳) 🔷 چگونگی پیدایش تصوّف معمولاً بسیاری از صوفیان و مدافعان آنها سعی می‌کنند زم
🔴 آشنایی با تصوّف (۴) 🔷 منشأ آداب و رسوم تصوّف «تصوّف» در حقیقت معجونی از آداب و تفکّرات فرق و ادیان مختلف اعمّ از بودایی، میترایی، زردشتی، مانوی، تائو، بِرَهمایی، مسیحیّت، یهودیّت و اسلام است! 🔹 مسائلی همچون فقر، خرقه‌پوشی و ریاضت‌های طولانی، از آداب هندوهاست! (بودایی) [۱] 🔹 تشرّف را از آیین میترا گرفتند! (آیین میترا همان مهرپرستی ایران باستان است؛ میترا یعنی خورشید.) [۲] 🔹 غسل اسلام صوفیۀ گنابادی، از غسل تعمید مسیحیان اخذ شده است! 🔹 پرسه‌زنی و گدایی صوفی مبتدی، از آیین برهمایی گرفته شده است! [۳] 🔹 عین قول و عقیدۀ صوفیان دربارۀ ذکر: در آیین زردشت آمده که مقلّد باید پیکر پیر را بدل گیرد و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد! [۴] چنان که ملاعلی گنابادی، فرزند ملاسلطان مشهور به نورعلیشاه ثانی می‌گوید: «مقلّد ناچار است که در وقت عبادت، مرشد را در نظر آورد!» [۵] صاحب استوارنامه می‌گوید: «صحّت اعمال و عبادات و معارف، موقوف است به اجازۀ قطب، و الّا باطل است و قبول خدا نیست، هر چند با خلوص نیّت باشد! زیرا معنای خالص بودن نیّت، خلوص لِلقطب است و کسی راهی به خلوص لِلّه ندارد، مگر از راه قطب! ولایت، یعنی بیعت با ولیّ امر که به واسطۀ آن، صورت قطب وارد قلب می‌شود!» [۶] 🔹 عُشریّه نیز که در بعضی فرقه‌های صوفیه نظیر نعمت اللّهی‌های گنابادی مرسوم می‌باشد و جایگزین خمس و زکات برای آنهاست، از آیین مسیحیّت و یهود اخذ شده است! [۷] 📚 منابع: [۱] ماللهند (ابوریحان‌بیرونی)، ج۱، ص۲۵ [۲] آیین میترا (مارتین‌ورمازرن)، ص۲۷ [۳] ماللهند (ابوریحان‌بیرونی)، ج۲، ص۴۵۳ [۴] ریاض السیاحة (شیروانی)، ص۱۸۱ [۵] صالحیه (نورعلیشاه‌گنابادی)، ص۳۳۴ [۶] استوارنامه (کیوان‌قزوینی)، ص۱۳۲ [۷] انجیل متی، باب۲۳، ش۲۳ 🔥 «اللّهمّ العن الجبت والطّاغوت.»
🔴 آشنایی با تصوّف (۵) 🔷 دوره‌های مختلف تصوّف ۱. مرحله تأسیس: این مرحله پس از جریان بنی‌ساعده با مقدمۀ شروع می‌شود و تا زمان ادامه دارد (قرن اول هجری)؛ از دیگر بزرگان این دورۀ صوفیه، را می‌توان نام برد و مرحلۀ رشد و دست به عصا راه رفتن تصوّف است! ۲. جوانه زدن تصوّف: از چهره‌های مشهور این دوره (قرن دوم هجری) (متوفای ۱۹۴ ق)، (م۱۸۵ق) و (م۱۹۵ق) هستند؛ در این دوره کم کم مبانی عارفانه وارد تصوّف شد، مانند که توسط رابعۀ عَدَویّه گسترش یافت؛ او اولین زن صوفی است که حکایات بسیاری از روابط او با حسن بصری و سفیان ثوری و دیگر صوفیان نقل کرده‌اند! [۱] ۳. مرحله رشد و رواج تصوّف: این مرحله تقریباً در قرن سوم جریان یافته است؛ چهره‌های معروف این دوره که تصوّف را رشد دادند: ، ، ، و بودند؛ در این مرحله مفاهیمی همچون و وارد تصوّف شد! ۴. مرحله نظم و کمال: اوایل قرن چهارم را باید شروع مرحلۀ چهارم تصوّف دانست؛ و از مشاهیر این دوره هستند؛ تصوّف در این مرحله صورت مکتوب می‌یابد و اولین کتاب‌ها در این دوره به رشتۀ تحریر در می‌آیند، مانند: «الرعایة لحقوق الله» که نویسنده‌اش مجهول است و «اللّمع» سرّاج طوسی (م۳۷۸ق). ۵. مرحله شرح و تعلیم: این مرحله مربوط به قرن‌های پنجم تا نهم است که از بهترین اعصار رشد و شکوفایی تصوّف محسوب می‌شود؛ در این دوره سیر و سلوک فرقه‌ای شروع شد و فرقه‌های بسیاری شکل گرفت؛ از چهره‌های تأثیرگذار این مرحله، ، ، ، ، ، و جلال‌الدین را می‌توان نام برد؛ در این دوره، تصوّفِ نظری مدوّن شد و در حیطۀ عمل، گسترش بسیاری یافت. ۶. ایجاد خانقاه: در قرن چهارم واقعه‌ای به وقوع پیوست که نقطۀ عطفی برای تصوّف بود و آن ایجاد است؛ خانقاه را بیشتر به معنای معبد و پرستش‌گاه و سفره دانسته‌اند؛ اولین خانقاه به شهادت خود صوفیه، در قرن چهارم هجری توسط امیری مسیحی در رملۀ شام برای صوفیان ساخته شد! اندک اندک صوفیان هر کجا رفتند خانقاهی ساختند و این گونه مساجد ترک شد و موقوفات برای خانقاه‌ها معیّن نمودند و آدابی بنا نهادند؛ حتی برای ورود به خانقاه، آداب و رسوم خاصّی ساختند و برای هر خانقاه یک متولّی به نام شیخ درست کردند. [۲] ⭕️ البته برخی فرقه‌های صوفیه، امروزه به دلیل ترس از افکار عمومی، نام خانقاه‌های خود را به حسینیه تغییر داده­‌اند؛ اما برنامه‌های همیشگی خود را (بعضاً به شکلی نوین) انجام می­‌دهند! مستر هِمفِر (جاسوس انگلستان در کشورهای اسلامی) در کتاب خاطرات خود، برنامۀ دولت انگلستان در مورد اسلام را این گونه بیان می‌کند: 🔴 «گسترش همه جانبۀ خانقاه‌های دراویش؛ تکثیر و انتشار رساله‌ها و کتاب‌هایی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها و گوشه‌گیری سوق می‌دهد، مانند مثنوی مولوی و احیاء العلوم غزالی و کتابهای ؛ و نگهداشتن مسلمین در جهل و بی‌خبری و جلوگیری از تأسیس و گشایش مراکز آموزشی و تربیتی از هر قبیل؛ ایجاد مانع در راه چاپ و انتشار و در صورت لزوم آتش زدن کتابخانه‌های عمومی؛ و برحذر داشتن مردم از فرستادن فرزندانشان به مدارس دینی با وارد ساختن اتهاماتی علیه مراجع و علمای بزرگ و ...» [۳] 📚 منابع: [۱] تذکرة الاولیاء (عطارنیشابوری)، ص۴۳ [۲] سفرنامه ابن بطوطه، ص۲۶ [۳] خاطرات مستر همفر، ص۶۵ 🍂 «یارب فرج امام ما را برسان.»
🔴 آشنایی با تصوّف (۶) 🔷 ولایت در تصوّف در این نوشتار، با تشریح دیدگاه ولایت در تصوّف (اعم از شیعه و سنّی)، یکی از بزرگترین انحرافات متصوّفه روشن می‌گردد؛ مادامی که موضوع ولایت در تصوّف برای همگان تبیین نگردد، مردم به سختی می‌پذیرند که امثال و و و و سنّی بوده‌اند، زیرا ولایت در تصوّف را همچون ولایت در تشیّع می‌پندارند! 🔹ولایت در تشیّع به چه معناست و تفاوت آن با ولایت در تصوّف چیست؟ ✔️ شیعیان معتقدند خداوند متعال بعد از پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله، علیه‌السلام و یازده فرزند معصوم ایشان از نسل سلام‌الله‌علیها را که دارای علم لدنّی، قدرت تصرّف در امور و عصمت از جانب خداوند می‌باشند، برای ایشان برگزیده و از طریق صلّی‌الله‌علیه‌وآله به مردم معرفی کرده است. ✖️ اما صوفیان چنین اعتقادی ندارند و با عدم لحاظ دو قید مهم یعنی: «انحصار امامان در عدد دوازده» و «از نسل حضرت زهرا علیهاالسلام بودن»، را به نوعیّه تبدیل می‌کنند؛ آنها معتقدند هرکس می‌تواند به مقام «فناء فی الله» و «بقاء بالله» برسد! و چنین کسی، امام و صاحب ولایت تکوینی و تشریعی بر همگان می‌گردد و تمام خصوصیّات یک امام از جمله علم و عصمت را دارا می‌شود! بر همین اساس، «ولی» که همان «قُطب» در کلام آنهاست در این مرحله در تجلّی خداوند محو و مستهلک شده! و به علّت شکر و استغراقی که بر او عارض می‌شود، تابعیّت و عبودیّت به حَسَب صورت (نماز و روزه و اعمال عبادی دیگر) از او مرتفع می‌شود؛ اما از نظر معنا، او عین تابع و عابد است! 🔴 مولوی در توضیح اندیشه ولایت در تصوّف چنین می‌گوید: «پس به هر دورى وليّى قائم است تا قيامت، آزمايش دائم است‏ پس امامِ حیّ قائم، آن ولی‌ست خواه از نسل عُمَر، خواه از علی‌ست!» [۱] 🔔 بنابر این اگر امثال مولوی و ابن عربی و عطار، از ولی بودن امیرالمؤمنین علیه‌السلام و یا احتمالاً امامان دیگر، دم می‌زنند، بخاطر نیازی است که به این منصب عظیم و شریف و در نتیجه دزدیدن آن دارند! در حالی که رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله تنها راجع به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهَذا عَلیٌ مَولاهُ.» [۲] آری، صوفیه امیرالمؤمنین علیه‌السلام را امام و قطب و صاحب ولایت می‌دانند، لکن خود را نیز دقیقاً صاحب همان منصب ولایت و با همان اختیارات و درجات قرب به خدا می‌خوانند! 🔻 به شعر (مؤسس فرقه صوفیه نعمت اللّهیه) در این رابطه توجه کنید: «از بعدّ علی است يازده فرزندش بر جای رسول، نعمت الله ولی است!» [۳] وی در این بیت به خوبی اندیشه ولایت در تصوّف را تبیین کرده است، چنان که می‌گوید: بعد از حضرت علی علیه‌السلام، یازده فرزند ایشان امام و اقطاب وقت بوده‌اند و در این عصر نیز نعمت الله ولی (یعنی خودم!) امام و است و بر مسند رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله نشسته و همان ولایت ایشان را داراست! 🔥 در نتیجه اقطاب صوفیه از ابتدای اسلام با تبعیّت از اولین غاصبان ملعون خلافت، غاصب منصب ولایت ظاهری امام زمان خود بر بخشی از مردم بوده‌اند؛ و از ابتدای دوران غیبت تاکنون نیز هر یک از قطب‌های فِرَق مختلف صوفیه، غاصب مقام ولایت قطب عالم امکان، حضرت صاحب‌‌العصر والزّمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف بوده و هستند؛ لعنة‌الله‌علیهم‌أجمعین. 📚 منابع: [۱] مثنوی مولوی، دفتر دوم، ب۲۰ [۲] حدیث شریف غدیر [۳] مفردات شاه نعمت‌الله ولی، ش۳ 🍂 «یارب فرج صاحب ما را برسان.»
•حـدیـث عــشــق•
🔴 آشنایی با تصوّف (۶) 🔷 ولایت در تصوّف در این نوشتار، با تشریح دیدگاه ولایت در تصوّف (اعم از شیعه
🔴 آشنایی با تصوّف (۷) 🔷 صوفیه، غاصب ولایت باطنی اهل‌بیت علیهم‌السلام ولایت الهی ائمّه معصومین علیهم‌السلام، دارای دو وجه و مقام است: ۱. مقام حکومت ظاهری و تکیه زدن بر مسند خلافت و زعامت سیاسی در جامعه که از طرف خداوند متعال تعیین شده است؛ که از آن تعبیر به می‌کنیم و خلفای غاصب اهل آن را ربوده و بر این مسند غصبی نشستند و اهل‌بیت علیهم‌السلام را از حقّ خلافت الهیّه خود تا روز ظهور کنار زدند. ۲. مقام امامت، هدایت و مرجعیّت علمی ائمه هداة معصومین علیهم‌السلام به جهت علم الهی که خداوند متعال به آنان داده است؛ که از آن تعبیر به می‌کنیم و این مقام هم توسط صوفیه لعنهم‌الله غصب شد! امثال حسن بصری ملعون با زهد‌ورزی و ترک دنیا، توجه مردم را به خود جلب کردند و از این طریق بر مسند و دستگیری معنوی طیف وسیعی از جامعه قرار گرفتند و خود را در عرض اهل‌بیت علیهم‌السلام به عنوان «ولی الله» جا زده و آنها را کنار زدند! 🔹 درست است که ریشۀ تمام انحرافات اسلام بعد از شهادت صلّی‌الله‌علیه‌وآله و ترویج بدعت‌ها و ایجاد فرقه‌های ضالّه بین مسلمین (از جمله خود صوفیه)، در جنایتی بود که در سقیفۀ بنی‌ساعده با ظاهری علیه‌السلام به وقوع پیوست؛ اما مردم هیچ وقت برای یادگیری معارف دینشان نزد عُمری که می‌گفت: «كُلُّ النّاسِ أفقَهُ مِن عُمَر حَتّی المُخدّراتِ فِی البُیوت!» [۱] (تمام مردم از منِ عُمَر عالم‌ترند، حتی زنان پرده‌نشین!) و یا ابوبکری که ندای «أقیلوني أقیلوني فَلَستُ بِخَیرکم!» [۲] (مرا رها کنید، رها کنید که از شما بهتر نیستم!) او همواره بر منبر شنیده می‌شد، نمی‌رفتند؛ (گرچه آن دو به عنوان اوّل ظالم، همواره مورد لعن و نفرین ائمّه معصومین علیهم‌السلام بوده و هستند و جایگاه‌شان در جهنّم، بدترین جایگاه است. [۳]) بلکه نزد شیّادانی نظیر و دیگر صوفیان که مجالس درس و وعظ داشتند و در جامعه به عنوان زاهدین و عارفین شناخته می‌شدند، رفته و به ضلالت (نه هدایت) آنان، سیر و سلوک می‌کردند! 🔹امروزه نیز برخی به اصطلاح شیعیان، در عوض اینکه برای کسب معارف دین به اهل‌بیت علیهم‌السلام و شاگردان راستین مکتب آنان رجوع کنند، نزد خبیثانی چون ، ، ، و شاگردان شیّاد آنان زانوی تلمّذ می‌زنند و فریب عناوین جذّابی نظیر تصوّف مدرن، نوظهور و امثال آن را می‌خورند! ⚠️ و متأسفانه به جهت تبلیغات وسیع دشمنان اسلام و نفوذ تفکرّات مسموم صوفیه در بطن جامعۀ ما، بسیاری از دوستداران کم‌معرفت اهل‌بیت علیهم‌السلام در قفسۀ کتابخانه خود، کتاب‌های مثنوی مولوی، دیوان شمس، رباعیّات خیام و دیوان حافظ را در کنار کریم، ، و نگهداری می‌کنند! و شبیه همان احترامی که اگر برای آیات قرآن و روایات معصومین علیهم‌السلام قائل باشند و شاید بهتر از آن را برای شطحیّات مولوی، کفریّات و غزلیّات رعایت می‌کنند! 📚 منابع: [۱] تفسیر ابن‌كثیر، ج۱، ص۴۶۸ [۲] تاریخ طبری، ج۲، ص۴۵۰ [۳] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۴۵ 🍂 «یارب فرج امام ما را برسان.»
•حـدیـث عــشــق•
🔴 آشنایی با تصوّف (۷) 🔷 صوفیه، غاصب ولایت باطنی اهل‌بیت علیهم‌السلام ولایت الهی ائمّه معصومین علی
🔴 آشنایی با تصوّف (۸) 🔷 معنای عقیدۀ فاسد «وحدت وجود» در کلام یکی از بزرگان صوفیه! سلطان محمد گنابادی (م۱۳۲۷ق) قطب سی و چهارم صوفیه نعمت اللّهی گنابادی که با فتوای ارتدادش توسط مرحوم آخوند خراسانی، مهدور الدم معرفی شده و به قتل رسید، در تفسیر کفرآمیز خود چنین می‌نویسد: ❌ «چون تمام اجزاء عالَم، مظاهر اسماء خداوند است، چه اسماء لطفیه و چه اسماء قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند، در حقیقت خدا را اختیاراً پرستش کرده است! پس انسان‌ها در پرستش اختیاری خود (نسبت به همه چیز) همچون اَبالسه (شیطان‌پرستان) که ابلیس و را پرستش می‏‌کنند؛ و کَهَنه که و اجنّه را پرستش می‏‌کنند؛ و زردشتیه که عناصر را پرستش می‏‌کنند؛ و وثونیه و بت‏‌پرستان که آب و هوا و زمین و موالید ثلاثه را پرستش می‏‌کنند؛ و سامریین که احجار و سنگ‏ها و اشجار و نباتات را پرستش می‏‌کنند؛ و بعضی از هندوها که گاو و حیوانات را پرستش می‏‌کنند؛ و مثل فرعونیان و جمشیدیه که انسان را پرستش می‏‌کنند؛ و مثل صائبیه که ستارگان را پرستش می‏‌کنند؛ و باز مثل اکثر هندوها که ملائکه را پرستش می‏‌کنند؛ و پرستش کنندگان ذَکَر و فَرج، مثل بعضی از هندوها که ذکر و فرج (آلات تناسلی) انسان را پرستش می‏‌کنند؛ و گروهی دیگر که آلت و ذکر مهادیو را که فرشته بزرگیست پرستش می‏‌کنند؛ و بعضی‌ها که آلت زن خود را پرستش می‌کنند! تمام اینها پرستش خداست!! (نعوذ بالله و أستغفر الله!) چون همگی، مظاهر اسماء و صفات خدا را پرستش می‏‌کنند، پس خداپرست هستند! ولی نمی‌فهمند! ‼️ اگر مؤمن بدانستی که بُت چیست یقین کردی که دین در بت‌پرستی است! اگر کافر ز بت آگاه بودی چرا در دین خود گمراه بودی!» 📚 تفسیر بیان السعادة، ج٢، ص۴۳۷ محقّق اردبیلی رحمة‌الله‌علیه دربارۀ اعتقاد فاسد ملاعین صوفیه و فلاسفه می‌نویسد: ✅ «بعضی از متأخرین اتحادیه مثل محیی الدین عربی و شیخ عزیز نسفی و عبد الرزاق کاشی، کفر و زندقه را از ایشان گذرانیده، به وحدت وجود قائل شده‌اند و گفته‌اند که هر موجودی خداست! تعالی الله عمّا یقول الملحدون علوّا کبیرا.» همچنین می‌فرماید: ⭕️ «و ایضاً باید دانست که سبب تمادی و طغیان ایشان در کفر، آن بود که به مطالعۀ کتب فلاسفه مشغول شدند و چون بر قول قبطی و اتباع او اطلاع یافتند، از غایتِ ضلالت، گفتار غوایت‌شعار او را اختیار کردند و از جهت آنکه کسی پی نبَرَد که ایشان دزدان مقالات و اعتقادات قبیحۀ فلاسفه‌اند، این معنی را لباس دیگر پوشانیده، وحدت وجودش نام کردند! و چون معنای آن را از ایشان پرسیدند، از روی تلبیس (نیرنگ) گفتند که این معنی به بیان در نمی‌آید! و بدون ریاضتِ بسیار و خدمت پیرِ کامل، به آن نمی‌توان رسید و احمقان را سرگردان ساخته‌اند! و جمعی از سفیهان در آن باب، اوقات بسیار ضایع کردند و فکرها در آن باب دوانیدند و آن کفر عظیم را تأویل‌ها کردند!» 📚حدیقة الشیعة (مقدس‌اردبیلی)، ص۷۵۲ 🍂 «اللّهمّ عجّل لسیّدنا المظلوم الفرج.»