امیری حسین و نعم الامیر
غم ندیدن تو کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا
از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا
تو جانِ زینبی اما زمانه درصدد است
بگیرد از منِ محنت کشیده جان مرا
زغربتت رمق راه رفتن از من رفت
اناالغریبِ تو لرزانده زانوان مرا
اجازهای بده نذری سفره ات باشند
کرم کن و بپذیر این دو قرص نان مرا
مرا سهیم کنی در منای کرب و بلا
اگر قبول کنی این دو نوجوان مرا
فدای شرم تو ... اما بیا و کامل کن
ستاره های درخشان آسمان مرا
ادا اگر بشود حق تو زجانب من
توان مگر بدهد جان ناتوان مرا
قیام کردم و در خیمه گرم تکبیرم
برو میانه ی میدان ببین اذان مرا
قدم خمید ز تنهایی ات ، غم فرزند
خمیدهتر نکند قامت کمان مرا
نصیب باغ دلم از بهار اندک بود
خدا به خیر کند قصهی خزان مرا
بلا عظیمتر و من صبورتر شده ام
چه سخت کرده خداوند امتحان مرا
هادی ملک پور
#اشعار_ماه_محرم #اشعار_محرم_1401 #اشعار_هیات #حسینیه_شعر #شعر_جدبد_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قربونی هامو بپذیر
از خجالت نذا مو سفید بشم
نمیذاری تا که نا امید بشم
این دو تا قربونی هامو بپذیر
تا جلو فاطمه رو سفید بشم
نذاری اگه برن بی تاب میشن
مثل زینب اسیر طناب میشن
وقتی تشنه ای خجالت میکشن
قطره قطره جلو چشمام آب میشن
میمیرن به تو اهانت که بش ه
بعد تو موقع غارت که بش ه
به غرور جفتشون بر میخوره
یه موقع به من جسارت که بش ه
حرفی از بیا زدن خودت برو
منو که صدا زدن خودت برو
دوست دارن رو دامن تو جون بدن
اگه دست و پا زدن خودت برو
چه قدر بلا باید سرم بیاد
اجازه بده که لشگرم بیاد
برا اذن میدون انگاری داداش
باید حتما اسم مادرم بیاد
دشمنت دلاوره ؟ براخودش !
یا یل نام آوره براخودش !
یه زمون فکر نکنی غریب شدی
زینبت یه لشگره برا خودش !
تو که ما رو به سعادت میکشی
عالمو به زیر سایه ت میکشی
کاری کردن کوفیا با غربت ت
داری از منم خجالت میکشی
منکه معنای نجابت و حیام
میگیره دامنشونو گریه هام
پسرای زخمیمو نمیکشن
هی طولش میدن که من بیرون بیام
گروه شعر یا مظلوم
#اشعار_ماه_محرم #اشعار_محرم_1401 #اشعار_هیات #حسینیه_شعر #شعر_جانسوز_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ابن الحسن
ابن الحسن هستم جگر دارم عمو جان
پیش تو از بازو سپر دارم عمو جان
با سر دویدم سمت تو تا سینه ات را
از زیر پای شمر بردارم عمو جان
من بی زره یاد جمل را زنده کردم
مانند بابایم هنر دارم عمو جان
درد یتیمی را کنارت حس نکردم
پیش خودم گف تم پدر دارم عمو جان
از سر گذشتن سرگذشت عاشقان است
شرمنده ام پیش تو سر دارم عموجان
دست بریده حاصل دست شکسته است
این ارث را از پشت در دارم عمو جان
تیر از تنم رد شد تنم را به تنت دوخت
خیلی برایت دردسر دارم عمو جان
اینجا پر از سنگ و سنان و تیر و نیزه است
از تنگی جایت خبر دارم عمو جان
با خنده من را بدرقه کن جای گریه
حالا که من شوق سفر دارم عمو جان
گروه شعر یا مظلوم
#اشعار_ماه_محرم #اشعار_محرم_1401 #اشعار_هیات #حسینیه_شعر #شعر_جانسوز_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تازه داماد حرم
تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت
فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت
به جمال حسنی دست درازی کردند
تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت
هرکسی از پدرم از پدرت بغضی داشت
انتقامی عوض آن دو جناب از تو گرفت
پدر تو شتر مادرشان را پِی کرد
کینه ی جنگ جمل خُرده حساب از تو گرفت
`تا به حالا نشده بود جوابم ندهی”
من صدایت زدم و سنگ جواب از تو گرفت
بوی خونِ بدنت کرب و بلا را بر داشت
گل نیلوفری ام نعل گلاب از تو گرفت
ورمِ پلکِ لگد خورده دو چشمت را بست
ورنه فکر حرم آرامش و خواب از تو گرفت
گریه ی تازه عروست وسط نامحرم
گریه ها در وسط بزم شراب از تو گرفت
گروه شعر یا مظلوم
#اشعار_ماه_محرم #اشعار_محرم_1401 #اشعار_هیات #حسینیه_شعر #شعر_جانسوز_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
احلی من العسل
به یاد کرب و بلا مانده قاب تصویرش
به گوش می رسد آنجا هنوز تکبیرش
ز یادها نرود که چگونه نزد عمو
رسیده بود، به آن گریه سرازیرش
وداع آخر او خود حکایتی دارد
که نیست تاب بیان و مجال تفسیرش
غلافِ قبضه او میکشید روی زمین
به جاست روی زمین رد خطِ شمشیرش
به نام نامی بابا رجز نمود آغاز
تمام کرب و بلا گشت تحت تاثیرش
شبیه شیر به غرش در آمد و بعدش
شدند جمله یلانِ عرب زمین گیرش
یکی یکی همه را تار و مار کرد و سپس
رسید ازرق شامی برای تحقیرش
به برق صاعقه اش شد دو نیم ازرق هم
ستود حضرت عباس ع جنگ و تدبیرش
حریف او نشدند و محاصره کردند
به سنگ و نیزه و شمشیر و بارش تیرش
چه قسمتی است که قاسم در آن شود قسمت
میان این همه تقسیم ، گشته تقدیرش
شکست جام عسل زیر هجمه دشمن
زره نبود برایش نبود تقصیرش
اسماعیل روستائی
#اسماعیل_روستائی #اشعار_ماه_محرم #اشعار_محرم_1401 #اشعار_هیات #حسینیه_شعر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹