وقتی خدا دو لوح و قلم را درست کرد
نوری میان عرش معلی درست کرد
با نور فاطمه به جهان جان دمید و بعد
مارا گدای “اُم اَبیها” درست کرد
ما را شبیه خلقت بی انتهای خود
از خاک پای حضرت زهرا درست کرد
از اشک های مادر ما آب آفرید
با گریه های فاطمه دریا درست کرد
از تار و پود چادر مادر نخی گرفت
حَبلُ المَتین برای گداها درست کرد
اصلاً دلیل خلقت دنیاست ، فاطمه
نور خدا و زهره ی زهراست ، فاطمه
بانوی آب و آینه ، بانوی آفتاب
ای قطره های اشکِ نمازِ شبت گلاب
لبخند میزنی و نبی فکر میکند
این خنده ی خداست نشسته میان قاب
هم کوثر خدایی و هم بَضعَهُ الرَّسول
هم ذوالفقار و ذکر قیام ابوتراب
رزق تمام عالم از این خانه می رسد
حاجات اهل عالم از این خانه مستجاب
من هر نفس که بی تو کشیدم گناه بود
هر لحظه که به یاد تو بودم شده ثواب
ای چادر تو ، سایه ی روی سر همه
یا فاطمه ، فقط تو شدی مادر همه
حق را کنار سفره ی مولا شناختیم
از وصله های چادر زهرا شناختیم
با قطره های اشک به کوثر رسیده ایم
مادر تورا شبیه به دریا شناختیم
در روضه ی تو ، “مَنْ عَرَفَ نَفْسَه” دیده ایم
خود را شناختیم ، تورا تا شناختیم
ما بنده ی “فَقَدْ عَرَفَ رَبَه” نیستیم
با مهرِ مادریِ تو اما شناختیم
زهرا چقدر زحمت مارا کشیده است
تا اینکه بین روضه خدا را شناختیم
مارا نوشته اند مسلمان فاطمه
ایمان ماست ، بسته به ایمان فاطمه
حق را علم علیست ، علمدار فاطمه ست
بانوی استقامت و ایثار فاطمه ست
در خانه ای که واژه ی برخواستن علیست
ذکر قیام حیدر کرار فاطمه ست
تسبیح فاطمه صد و ده بار یا علی ست
تسبیح مرتضی صد و ده بار فاطمه ست
اصلاً علی ست فاطمه و فاطمه علی ست
در پشت در علی ست ، نه! انگار فاطمه است
آن بانوی رشیده که از حال می رود
در سجده هاش ، با تن تب دار فاطمه ست
مقتل نوشته بود تورا بی هوا زدند
مقتل بگو که مادر ما را چرا زدند؟
آتش به روی قامت در بود و یک نفر
آری هجوم چند نفر بود و یک نفر
قرآن به روی نیزه که نه ، زیر دست و پاست
کوچه پر از اراذلِ شر بود و یک نفر
سینه سپر نموده فدای ولی شود
این هجمه ها به سمت سپر بود و یک نفر
فرصت نکرده است علی را صدا کند
موج بلا و اوج خطر بود و یک نفر
زهرا نشسته بود به دامان خویشتن
فضه گواه داغ پسر بود و یک نفر
پروانه سوخت و وسط شعله ها نشست
آیینه ی تمام نمای خدا شکست
احمد ایرانی نسب
#حضرت_زهرا
دمبهدم فاطمه با هر قدمش گفت: «علی»
چه مبارک قدمی و چه مبارک غزلی!
و خدا گفت «عَلِیٌّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَر»
و علی گفت که «زَهْرا بَشَرٌ کُفْوُ عَلِی»!
کیست زهرا؟ همه گفتند: همانند علیست
و علی کیست؟ همانی که ندارد بدلی
به خدا گفت: هوادار علی تا ابدم
و خدا گفت: هوادار علی از ازلی
گفت آهت به دل سنگ اثر خواهد کرد
که نماند پس از این لات و عُزیٰ و هُبَلی
بعد هر ذکرِ دعا، فاطمه نجوا میکرد:
«بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِی»
عصمت فاطمه یک سوره پر از تأویل است
پردۀ خانهاش از بالوپَر جبریل است
میبَرَد جامۀ نو را به گدا بسپارد
از همین پیرهن کهنه رضایت دارد
از پس پرده، ببین دست کریمش پیداست
سادگی پهن شده روی گلیمش، پیداست
سایهای خم شده و دست به پهلو زده است
سایه این خانۀ کوچک را جارو زده است
کیست او؟ نیست کسی در دو جهان مانندش
ابر و باد و مه و خورشید و فلک دربندش
ریسمانی که به پای همه بسته است زمین
پیش او سستتر است از نخ گردنبندش
آدمی بندگی آموخت اگر از پدرش
عالَم آزادگی آموخته از فرزندش
درِ توحید دری بود که در آتش سوخت
درِِ تزویر دری بود که حیدر کَنْدَش
کار مولا شده بر چهرۀ او زل بزند
که مگر باز شود باز گل لبخندش
نور با آینه وقتی که مقابل باشد
ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد
نور، زهراست و آیینه علی؛ ذره کجاست؟!
که در این بین فقط عاطل و باطل باشد!
برترین خلقت دنیاست، عجب نیست اگر
که علی نیز به زهرا متوسل باشد
رو به قبلهست همهعمر، خدا میداند
قبله بایِست بهسمتش متمایل باشد
اگر این طرز نماز است که او میخوانَد
ترس دارم که نماز همه باطل باشد
دل محال است؛ ولی عقل دلش میخواهد
بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد
فعل اگر چرخش و دستاس اگر مفعول است
قید عشق است، اگر فاطمه فاعل باشد
یک نفر آمده در را به لگد میکوبد
پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد
نیمرخ میشود، انگار علی آمده است
ماه، دیگر به دلش نیست که کامل باشد
مانده در دستِ که راوی بگذارد مرهم
بس که بیمار و پرستار شبیهند به هم
محمد حسین ملکیان
#حضرت_زهرا