eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق وقتی نام خود را اوّل دفتر گذاشت کار هر دلداده را بر عهده‌ی دلبر گذاشت صبح خِلقَت هرکسی از خالِقَش نقشی گرفت در کنار نام ما هم واژه ی "نوکر" گذاشت در گرفتاری به دادم می رسد تنها حسین تا به بُن‌بستی رسیدم ، پیش پایم در گذاشت آبرویش خرج شد تا آبرودارم کند من نکردم هیچ کاری ، او برایم سر گذاشت پای گمراه مرا زهرا به هیئت ها کشاند پرچمش را در مسیر چشم من ، مادر گذاشت استکان چای روضه ، جامِ حوض کوثر است سور و ساتِ بعد مجلس را خود حیدر گذاشت فرش‌ها را جمع کردم ، سفره اش را پهن کرد بهترین ظرف غذا را پیشِ این قنبر گذاشت شستشوی دیگ نذری شستشوی باطن است زندگی اش را پدر پای همین باور گذاشت قبر ما با دستمال اشک روشن می شود گریه‌کُن آن را برای لحظه ی آخر گذاشت در قیامت کوچه‌ی سینه‌زنی وا می کنیم این قرارِ روضه را باید دمِ محشر گذاشت خواست تا آینده ی عُشّاق را تضمین کند دست ما را شاه در دست علی اکبر گذاشت قاب لبخند نبی افتاد و تکّه‌تکّه شد سُمِّ مرکب پا روی تصویر پیغمبر گذاشت داشت بالای سر شهزاده جان می داد شاه... زینب آمد بین لشگر ، دست بر معجر گذاشت @hadithashk
با همین روی سیاهم بار بستم آمدم زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد با لباس پاره هم دارم بهای بهتری چونکه دارم دعوت از مشکل گشای بهتری با دو دست خالیم کوه گناه آورده ام بر علی مرتضا امشب پناه آورده ام بچه که بد می شود، بابا پریشان می شود او خودش منتّ کِشِ طفل گریزان می شود راه این آلوده افتاده به دریای نجف خوب شد من را سپردی دست آقای نجف هر زمانی که دلم از مردم دنیا گرفت گرد و خاک بارگاهش گرد و خاکم را گرفت می کشد بار مرا بر شانه اش تنها علی نیمه شب در می زنم این خانه را با یاعلی یا علی! ای آنکه از روی گدا غم می بری موقع افطار، ما را کربلا هم می بری رو به ایوان طلا گفتم اذان، گفتم حسین من اراد الله خواندم، پشت آن گفتم حسین خواهری از خیمه ها تا بین گودالش رسید شمر بیرون آمد و زهرا به دنبالش رسید گفت مادر؛ روبروی قبله ام محراب ریخت تشنه بودی، پیش چشمت کاسه های آب ریخت مثل تو گیسو پریشان است مادر هم حسین زنده بودی و شدی با نیزه ها درهم حسین هم روی نی، هم به زیر پای لشکر دیدمت پیکرت پاشیده بود از هم... فقط بوسیدمت @hadithashk