☘حاج حسین خرازی☘
▪️در بین عملیات کربلای پنج وقفه ای به وجود آمد.
حاج حسین خرازی تقریبا از سه ماه قبل به مرخصی نرفته بود.
چون قبل از کربلای ۵ ، عملیات کربلای ۴ و قبل از آن هم کارها و مقدمات این دو عملیات فرصت مرخصی رفتن را از شهید خرازی گرفته بود از این رو قرار شد در این فاصله حاج حسین یک هفته به اصفهان برود.
▪️ چهار یا پنج روز که گذشت دیدیم حاجی به جبهه برگشته و از بقیه مرخصی اش استفاده نکرده است. من با اعتراض به او گفتم چه شد زود برگشتی؟ مگر قرار نبود یک هفته بمانی؟ شهید خرازی پاسخی نداد.
▪️من ادامه دادم که خانواده هم حق دارند و باید در کنار انجام وظیفه به آنها هم رسیدگی کرد و همین طور با حاج حسین بحث می کردم حاجی قصد پاسخگویی نداشت و دائم طفره می رفت.
▪️اما من هم دست بردار نبودم تا این که بالاخره گفت: روز آخر که اصفهان بودم تو اتاق نشسته بودم. یک لحظه به ذهنم خطور کرد مثل این که دنیا هم بد نیست. خانه ، زندگی ، غذای آماده راحتی کنار خانواده و خلاصه همه چیز مهیاست.
▪️لحظاتی در این فکر بودم که ناگهان به خود آمدم فهمیدم شیطان مشغول وسوسه است و میخواهد زرق و برق دنیا را برایم جلوه دهد با خود گفتم آیا من باید به دنیا وابسته باشم؟ هرگز! کوله پشتیام را برداشتم و بدون معطلی راه افتادم. خانواده پرسیدند کجا می روی؟
▪️گفتم جبهه ! گفتند قرار بود زمان بیشتری بمانی؟ گفتم نه باید بروم. گفتند حداقل بمان بعد از ناهار برو . گفتم نه کار مهمی پیش آمده که باید حتما بروم. خداحافظی کردم و دیگر لحظه ای نماندم و به جبهه برگشتم.
#حاج_حسین_خرازی
📚هنر اهل بیت علیهم السلام،ص۵۹_۵۸
🆔 @hadithedoost