eitaa logo
حدیثنا
700 دنبال‌کننده
5 عکس
6 ویدیو
1 فایل
احادیث کمترشنیده‌شده از کتب معتبر ارتباط با ادمین: @Rah_Bar
مشاهده در ایتا
دانلود
💡کیش، کیش و مات؛ شیعه شدن «هشام بن حکم» با سه حرکت 🔷عُمر بن یزید (عموی هِشام‌بن‌حَکَم) نقل می‌کند: 🔹پسر برادرم؛ هشام، در امور دینی، جزء خبیث‌ترین پیروان مذهب «جَهمیّه»1⃣ بود. از من خواست که او را نزد امام صادق (علیه‌السلام) ببرم تا با ایشان مناظره کند. 🔹به او گفتم: من تا از ایشان اجازه نگیرم، چنین‌کاری نمی‌کنم. 🔹[روزی] نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم تا هشام را نزدشان بیاورم. ایشان اجازه دادند. 🔹من از پیش ایشان بلند شدم که بروم، اما چند قدمی بیشتر برنداشته بودم، که یادِ پلیدی و خباثتِ هشام افتادم. پس نزد امام صادق (علیه‌السلام) برگشتم و از پلیدی و خباثتِ هشام برایشان تعریف کردم. 🔹امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «ای عمر! آیا بر من می‌ترسی (که نتوانم از پس او برآیم)؟!» 🔹من از گفته‌ام خجالت کشیدم و فهمیدم که اشتباه کرده‌ام. پس خجالت‌زده از نزد ایشان، سراغ هشام رفتم. 🔹به او اطلاع دادم که از امام اجازه گرفته‌ام که نزدش برود و از او خواستم که دیرتر خدمت ایشان برسد. اما هشام خیلی سریع، اجازه خواست و نزد امام صادق رفت. من هم همراه او وارد شدم. 🔹وقتی در محضر امام نشست، امام صادق (علیه‌السلام) از او سؤالی پرسید. هشام حیران شد و از پاسخ دادن بازماند. پس از امام مهلتی خواست که جوابش را پیدا کند. 🔹حضرت به او مهلت دادند و هشام با اضطراب، دنبال جواب سؤال رفت. چندروز گذشت، اما هشام به جواب دست نیافت. پس نزد امام صادق (علیه‌السلام) بازگشت. 🔹امام صادق (علیه‌السلام) جواب را به او گفتند و سؤال دیگری از هشام پرسیدند که این سؤال منجر به فسادِ ریشه و پایه‌ی مذهبش می‌شد. 🔹هشام غمگین و حیران، از نزد امام صادق (علیه‌السلام) برخواست و رفت. چند روز گذشت، اما از حیرت و سرگشتگی هشام کم نشد. 🔹از من خواست که برای بار سوم از حضرت اجازه حضور بخواهم. من نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم. امام فرمودند: فردا، در فلان‌جا در شهر حیره2⃣ منتظر من باشد، تا إن‌شاءالله شب‌هنگام با او دیدار داشته باشم. 🔹من از نزد امام، پیش هشام رفتم و او را از سخن و دستور امام آگاه کردم. هشام با شنیدنِ این خبر، خوشحال و شادمان شد و زودتر در محل قرار حاضر شد. 🔷عمر بن یزید گوید: بعدها هشام را دیدم و درباره اتفاقی که در آن روز میان او و امام افتاده بود، سؤال کردم. هشام به من گفت: 🔹من زودتر از امام صادق (علیه‌السلام) در آن محل حاضر شدم. همان‌جا منتظر بودم که امام صادق (علیه‌السلام) سوار بر قاطری به من نزدیک شدند. 🔹هنگامی که چشمم به ایشان بود و ایشان به من نزدیک می‌شدند، نگاه به ایشان، آن‌قدر مرا در هول‌وولا انداخت و دچار ترسم کرد، که نتوانستم کلمه‌ای برای سخن گفتن پیدا کنم و سخنانی که آماده کرده بودم، بر زبانم جاری نشد. 🔹امام صادق (علیه‌السلام) مدتی بالای سرم منتظر ایستادند تا سخنی بگویم، اما همین توقف ایشان، بیشتر مرا به ترس و حیرت انداخت. 🔹وقتی حضرت این حالت را در من دیدند، به مرکبشان ضربه‌ای زدند و حرکت کردند. من یقین یافتم که هیبتی که مرا به ترس انداخته است، حتماً از جانب خداوند (عزّوجلّ) و به‌خاطر موقعیت ایشان نزد پروردگارِ باعظمت است. 🔷عمر بن یزید گوید: 🔹هشام (از آن پس) به امام صادق (علیه‌السلام) رو آورد؛ از مذهب خودش دست کشید، به دین حق (تشیّع) درآمد و بر تمام یاران امام صادق (علیه‌السلام) برتری یافت، الحمد لله. 📚رجال‌الكشي، ص۲۵۶ 📚پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ 1⃣«جَهمیّه»؛ از فرقه‌های کلامی است که مبتنی بر چندین عقیده باطل است. 2⃣«حیره»؛ شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیه‌السلام) در دو سال ابتدایی حکومتِ بنی‌عباس، در این شهر ساکن بوده‌اند. 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona
🤔چرا امام رضا به آن شیعه فرمودند: یا با او مجالست کن یا با من؟! 🌿...عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْجَعْفَرِيِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ: «مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ.» فَقَالَ: إِنَّهُ خَالِي. فَقَالَ: «إِنَّهُ يَقُولُ فِي اللَّهِ قَوْلًا عَظِيماً يَصِفُ اللَّهَ وَ لَا يُوصَفُ فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَكْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَكْتَهُ.» فَقُلْتُ: هُوَ يَقُولُ مَا شَاءَ أَيُّ شَيْءٍ عَلَيَّ مِنْهُ إِذَا لَمْ أَقُلْ مَا يَقُولُ؟ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع: «أَ مَا تَخَافُ أَنْ تَنْزِلَ بِهِ نَقِمَةٌ فَتُصِيبَكُمْ جَمِيعاً؟ أَ مَا عَلِمْتَ بِالَّذِي كَانَ مِنْ أَصْحَابِ مُوسَى ع وَ كَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ فَلَمَّا لَحِقَتْ خَيْلُ فِرْعَوْنَ مُوسَى تَخَلَّفَ عَنْهُ لِيَعِظَ أَبَاهُ فَيُلْحِقَهُ بِمُوسَى فَمَضَى أَبُوهُ وَ هُوَ يُرَاغِمُهُ حَتَّى بَلَغَا طَرَفاً مِنَ الْبَحْرِ فَغَرِقَا جَمِيعاً فَأَتَى مُوسَى ع الْخَبَرُ فَقَالَ: هُوَ فِي رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَكِنَّ النَّقِمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ الْمُذْنِبَ دِفَاعٌ.» 📚الكافي، ج۲، ص۳۷۴ 🌿از بَکر بن محمد نقل شده است: 🔸شنیدم که امام رضا (علیه‌السلام) به شخصی به نام جعفری می‌فرمودند: «چرا تو را نزد عبدالرحمان بن یعقوب می‌بینم؟» 🔹جعفری عرض کرد: او دایی‌ام است. 🔸حضرت فرمودند: «او در مورد خداوند سخن درشتی می‌گوید؛ خداوند را [به‌عنوان چیزی که جسم است،] توصیف می‌کند، درحالی‌که خداوند به وصف نمی‌آید. یا با او نشست و برخواست کن [و ما را رها کن] یا با ما مجالست کن و او را رها کن.» 🔹جعفری عرض کرد: او هر چه می‌خواهد بگوید. از او چه ضرری به من می‌رسد، اگر من به اعتقادات او معتقد نباشم؟ 🔸حضرت فرمودند: «آیا نمی‌ترسی که عذابی نازل شود و همه شما (اطرافیان عبدالرحمان) را دچار کند؟ مگر نمی‌دانی آن‌کس که از اصحاب حضرت موسی (علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) بود و پدرش از اصحاب فرعون بود و وقتی اسب‌سوارانِ فرعون به حضرت موسی رسیدند، از او سرپیچی کرد تا پدرش را نصیحت کند تا او را به حضرت موسی ملحق کند. پدرش رفت و او با پدرش ستیزه می‌کرد. تا این‌که به کنار دریا (رود نیل) رسیدند و هردو غرق شدند. خبر به حضرت موسی رسید. فرمود: او در رحمتِ خداوند است، اما عذاب وقتی نازل می‌شود نمی‌شود از کسی که در کنار گناه‌کار است، دفاع کرد.» 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona
💠به فرزندانمان چه شعرهایی بیاموزیم؟ 🌿...عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: 🍃«يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ عَلِّمُوا أَوْلَادَكُمْ‏ شِعْرَ الْعَبْدِيِّ فَإِنَّهُ عَلَى دِينِ اللَّهِ.» 📚رجال‌الكشي، ص۴۰۱ 🔶از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: 🔸«ای شیعیان! اشعار «عَبدی» را به فرزندانتان بیاموزید؛ چراکه او بر دین خدا است.» 📝پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ ♦️شاید برای شما هم این سؤال پیش آمده باشد که «عَبدی» چه کسی بوده و اشعارش چه ویژگی‌هایی داشته که امام صادق (علیه‌السلام) شیعیانشان را به آموزش اشعار این شاعر به فرزندانشان توصیه فرموده‌اند؟ 🔺ابو محمد سُفیان بن مُصعَب عبدی، از اصحاب امام صادق و از شعرای چیره‌دست و محب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در شهر کوفه بوده است. 🔺اشعار وی شامل مناقب امیرالمؤمنین، معرفی اهل بیت و ذکر مصائب و رنج‌های ایشان (علیهم‌السلام) بوده است. (علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدير (ج۲، ص۲۹۰) مجموعه اشعار این شاعر بزرگوار را جمع‌آوری نموده است.) 🔺نقل است که او اشعاری در رثای عاشورا در منزل امام صادق (علیه‌السلام) خواند و اهل منزل چنان منقلب شدند که از شدت شیونِ آنان، مردم مدینه در منزل امام جمع شدند. 🔺بنابراین از آن‌جا که اعتقادات عبدی - همان‌طور که امام فرموده‌اند - بر پایه‌های صحیحی بنا شده بوده و مضمون اشعارش نیز مناسب بوده است، امام صادق (علیه‌السلام) شیعیانشان را به آموزش این اشعار به فرزندانشان توصیه فرموده‌اند. 👌نکته: از آن‌جا که امام صادق (علیه‌السلام) علت توصیه‌شان به آموزش اشعار این شاعر را ذکر کرده‌اند (این‌که «او بر دین خدا است»)، لذا می‌توان از این توصیه، یک حکم کلی برداشت کرد؛ 👈این‌که توصیه ایشان شامل اشعار تمام شاعران متدیّنی که دارای اعتقادات سالمی هستند و این اعتقادات در اشعارشان ظهور و بروز دارد نیز می‌شود. 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona 💠 @hadithona