🍃 فاطمه اصل #نبوت انبیاء
🔺 امام #صادق علیه السلام می فرمایند: «ما تکاملت النبوة لنبی حتی اقر بفضلها و معرفتها» نبوت در هیچ پیامبری کامل نشد مگر این که اقرار کرد به فضل و معرفت به حضرت زهرا سلام الله علیها
🔺 اگر کسی #نبی و رسول مرسل و #پیامبر اولوا العزمی شد به خاطر #محبت و معرفت به فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها بود پس اصل نبوت انبیاء فاطمه سلام الله علیها است...
🔺 اگر می خواهیم در مسیر #انتظار به تکامل برسیم باید همان طریق #انبیاء را در #معرفت و اقرار به فضل #فاطمه زهرا سلام الله علیها طی کنیم...
🌹فاطمه زهرا کسی که سیدالمرسلین خم می شدند و دست ایشان را می بوسیدند.
🌷 #اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هر وقت #حاجتی و مشکلی داشتند چند مرتبه می فرمودند: «یا فاطمة»...
🌕 راه رسیدن به #حاجت و برطرف شدن مشکل در سیره ی تمام اهل بیت علیهم السلام استغاثه و صدا زدن فاطمه زهرا سلام الله علیهاست و منتظر واقعی حاجتش #ظهور و مشکلش #غیبت است
🔹 ان الله یغضب لغضب فاطمه ویرضی لرضاها..
#رضایت خداوند بر اذن #ظهور در گرو رضایت حضرت زهراست...
🔺 افسوس که اهل #دنیا همان مردمان اهل مدینه اند و حضرت #زهراء همچنان داغدار غربت حجت #خدا....
به فاطمه س اللهم #عجل لولیک الفرج🙏
#فاطمیه_مهدوی
https://eitaa.com/hadithz
﷽⃟🍃⃟🌤
💠غایب شدن #انبیاء از میان مردم زمان خود
✅ حضرت #ادریس علیه السلام(قسمت دوم)
ادریس گفت:" ای جبّار! من رسول الهی به جانب تو هستم و او خطاب به تو می فرماید:" آیا به این راضی نشدی که بنده مؤمنم را کشتی؟ زمین او را هم در اختیار خود در آوردی و خانواده او را محتاج و گرسنه ساختی!
بدان به عزّت خود سوگند که در آخرت از تو انتقام می کشم و در دنیا پادشاهی را از تو گرفته و شهرت را ویران می سازم و عزّتت را به ذلّت مبدّل کرده و بدن آن زنت را خوراک سگان سازم".
🔸پادشاه ستمکار گفت: ای ادریس! از نزد من بیرون رو و خودت را بر من مقدّم مدار.سپس زنش را خواست و سخنان ادریس را به اطّلاع او رسانید آن زن گفت:
"رسالت خدای ادریس ترا به هراس نیفکند، من کسی را می فرستم تا او را بکشد و رسالت خدایش و آنچه که برای تو آورده باطل شود"،
شاه گفت: اقدام کن.
و ادریس نیز یارانی از مؤمنان تارک دنیا داشت که با وی انجمن می کردند و ادریس به آنها گزارش وحی الهی و رسالتش به نزدآن جبّار و ابلاغ کلام الهی را گفت و آنها ترسیدند که او را بکشد.
🔸زن آن جبّار چهل تن از ازارقه را به نزد ادریس فرستاد تا او را بکشند و آنها به انجمنی که او با یاران خود می نشست رفتند و او را نیافتند و برگشتند،
یاران ادریس احساس کرده که آنها آمدند تا او را بکشند و در جستجوی وی برآمده و او را یافته و گفتند:
🔹"ای ادریس! مواظب خودت باش که این جبّار قاتل تو است، امروز چهل تن از ازارقه را فرستاده بود تا ترا بکشند، از این شهر بگریز"!
و ادریس نیز همان روز با چند نفر از یارانش از آن شهر کناره گرفت و سحرگاه با پروردگارش به مناجات برخاسته و گفت:" ای خدای من مرا به نزد این جبّار فرستادی و من نیز ابلاغ کلام ترا کردم و او مرا به قتل تهدید کرده است و اگر به من دسترسی پیدا کند مرا خواهد کشت".
خدای تعالی وحی فرمود که از او دوری کن و از قریه اش بیرون شو مرا با او واگذار که به عزّتم سوگند که فرمانم را در باره او جاری سازم و کار تو و رسالت ترا در باره او انجام خواهم داد..."
ادامه دارد...👇
منبع:کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۰۷به بعد
┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄
https://eitaa.com/hadithz
...
﷽⃟🍃⃟🌤
💠غایب شدن #انبیاء از میان مردم زمان خود
🔹#ادریس گفت: "ای مؤمنان از این قریه بیرون شده و به قریههای دیگر روید."
آنها که تعداد ایشان در آن روز ۲۰نفر بود، خارج شدند و در قراء دیگر متفرّق شدند و خبر ادریس و مسألت او از خدای تعالی در قریهها شایع شد و ادریس خود به بالای کوه بلندی در میان غاری پناهنده شد و خدای تعالی نیز فرشته ای بر او گمارد که هر شامگاه غذایش را بیاورد و روزها هم روزه می گرفت و فرشته نیز افطاری می آورد.
🔹در این میان، خداوند
پادشاهی آن جبّار را گرفت و او را کشت و شهرش را ویران و زنش را خوراک سگان کرد، به خاطر خشمی که بر آن مرد مؤمن گرفته بود.
🔹بعد از آن جبّار، گنهکار دیگری در شهر ظاهر شد و پس از بیرون رفتن ادریس از آن شهر مدّت ۲۰سال گذشت و از آسمان حتّی یک قطره باران نبارید و مردم دچار سختی شدند و حالشان به وخامت گرائید و از شهرهای بسیار دور غذا وارد میکردند. چون سختی به نهایت رسید، بعضی از ایشان به نزد بعضی دیگر رفته و گفتند: این مصیبتی که بر ما نازل شده است به سبب درخواست ادریس است که از پروردگارش مسألت کرده باران بر ایشان نفرستد، تا خود نزول باران را از او بخواهد و ادریس از دید ما مخفی شده و جایگاه او را نمی دانیم و خداوند از او به ما مهربان تر است.
آنها با هم اتّفاق کردند که به درگاه خدا #توبه کرده و او را بخوانند و به درگاهش #انابه کنند و درخواست نمایند که آسمان بر آن قریه و مردمش ببارد. پس بر خاکستر ایستاده و لباس سیاه پوشیده و خاک بر سرهای خود پاشیده و با توبه و استغفار و اشک و زاری به درگاه او نالیدند.
🔹خدای تعالی به ادریس وحی فرمود: "ای ادریس! همشهریان تو با توبه واستغفار و ناله و زاری به درگاه من نالیده اند و من خدای رحمان و رحیمم، توبه را می پذیرم و گناه را می بخشم و بر ایشان رحمت آورده ام ..."
ادریس رفت و بر موضع شهر آن جبّار اوّلی نشست و آن را تلّی از خاک یافت و مردمی از اهل آن قریه به دورش جمع شدند و به او گفتند: ای ادریس! آیا به ما رحم نمی کنی در این بیست سالی که به سختی و گرسنگی گذرانیدیم؟ اکنون از خدا بخواه که بر ما باران بفرستد، گفت: نه، مگر آنکه این جبّارتان و همه اهل قریه پیاده و پای برهنه بیایند و آن را از من بخواهند.
🔹این مطلب به گوش آن جبّار رسید و ۴۰مرد را فرستاد تا ادریس را به نزد او برند، به نزد او آمده و گفتند: جبّار ما را نزد تو فرستاده تا تو را نزد او بریم و ادریس آنها را نفرین کرد و آنها مردند و خبر آن به گوش جبّار رسید و دیگر بار ۵۰۰مرد را فرستاد تا او را ببرند، آنگاه که به نزد او آمده، گفتند: ای ادریس! این جبّار ما را به پیش تو فرستاده است تا تو را به نزد او بریم. ادریس گفت: به محلّ آرمیدن یاران خود بنگرید. گفتند: ای ادریس! بیست سال است که ما را از گرسنگی کشتی، اکنون می خواهی ما را با نفرین بکشی؟ آیا رحم نداری؟ ادریس گفت: من نزد او نخواهم رفت و از خداوند هم برای شما درخواست باران نمی کنم تا به غایتی که جبّارتان و اهل قریه شما پیاده و پای برهنه به نزد من آیند..
🔹پس به نزد او آمدند و در مقابلش خاضعانه ایستادند، در حالی که از او میخواستند که از خدای تعالی بخواهد که بر ایشان باران بفرستد.
🔹ادریس به آنها گفت: اکنون آری، و از خدای تعالی درخواست کرد که بر قریه آنها و نواحی آن باران بفرستد، ابری از آسمان بر سر آنها سایه انداخت و رعد و برقی درگرفت و همان ساعت باران فراوانی بر آنها بارید تا به غایتی که گمان کردند غرق خواهند شد و به خانه های خود نرسیده بودند مگر آنکه نفوسشان آنها را از فراوانی آب نگران ساخته بود..
#ادامه_دارد..
📚منبع: کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۰۷به بعد
┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄
https://eitaa.com/hadithz