فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار براین بود همه آرام و بی صدا گریه کنیم !
مگر برفقدان مادر می توان آرام گریست؟!...
آن هم مادری که در #جوانی از دست رفته باشد!
آن هم مادری که جراحت بربدن داشته باشد...
آن هم مادری همچون او...
مگر می شود #ناله سرنداد؟!
مگر می شود به #اشک ریختن بی صدا رضایت دادو شیون نکرد!؟
لکن
امر،امر پدر بود...
صحبت از عمل به #وصیت مادر بود
نباید هیچ کس باخبر میشد
پس آستین بر دهان گرفتیم و بی صدا اشک...
نه ! بی صدا #جان دادیم...
اما به ناگه، سکوت #مظلومانه شکسته شد
به صدای گریه ای
به هق هق مردانه ای...
تغسیل که به میانه رسید...
ناگهان @پدر شروع کرد به گریه های بلند بلند !
اسماء نزدیک شد...
یا #علی !
#مصیبت عظیم است می دانم اما چرا ناگهان و بی اختیار می گریید !
اسماء ؟ از من مخفی میکردتا مرا محزون نکند ... دیدم.
کبودی صورت #ریحانه ام را ؛
#چشمان لاله گونش را ؛
بازوی ی ...
باهربار#نفس کشیدن، جان یارم به #لب می رسیده؛
ای وای استخوان سینه اش...😭
کار که به اتمام رسید
بیرون آمد از محل غسل...
گریه هایش قطع نمی شد
به گونه ای بی تاب و با صدای بلند #گریه می کرد که هیچکس،
هیچکس تا آن شب
#امیرالمومنین را با آن حال ندیده بود!
وشاید یکی از دلائل وصیت #مادر به تغسیل و تدفین شبانه و مخفیانه
این بود
که ، نامردهای شهر
#گریه های #مردانه ی #حیدرش را نبینند!
#فاطمیه
#مادر
#پهلو_شکسته
#سادات
https://eitaa.com/hadithz
سنگ قبر #دختر_کاپشن صورتی🌸 به رنگ صورتی درآمد
🔹سنگ جدید مزار شهیده ریحانه سلطانینژاد...
میگفت: کسی کودک دلبند مرا
با کاپشنی که #صورتی بود ندید؟
یک #غنچهٔ نشکفتهٔ پرپر شده را
یک دختر #گوشواره قلبیّ و سفید؟
آلالهٔ من بِاَیّ ذنبٍ قُتِلتْ؟
ای حرملههای بیشرف، رذل و پلید
میزد به سر و سینه که ناگاه زعرش
با گوشِ دلش ندایی از غیب شنید:
دردانهٔ تو خفته در آغوش #حسین
شد مثل #علیاصغر ششماهه #شهید
مهمان ملائک است «#ریحانهٔ» تو
فرزند تو را خدایِ فرزند خرید
اندوه و غم از دلش برون رفت و سپس
بر روی لبش غنچهٔ #لبخند دمید:
شد عاقبت #کودک من ختمِ به خیر
ما را به شفاعتش امید است امید
شد ایل و تبارم همه تقدیم #حسین
دردانهٔ من فدای #سردار_رشید...
https://eitaa.com/hadithz