🔆🔆🔆
تفسیر قرآن
سوره کوثر
کوثر
🔆کلمه«کوثر»از«کثرت»گرفته شده و به معنای خیر کثیر و فراوان است. وحی، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم کثیر و اخلاق نیکو مصادیق خیرکثیرند.
🔆 ولی آیه آخر سوره«إِنَّ شٰانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» نشان می دهد منظور از کوثر، نسل مبارک پیامبر اکرم است. زیرا دشمنِ کینه توز با جسارت به پیامبر، او را ابتر مینامید و خداوند در دفاع از پیامبرش فرمود: «إِنَّ شٰانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» دشمن تو، خود ابتر است.
🔆اگر مراد از کوثر، نسل نباشد، برای ارتباط آیه اول و سوم سوره، توجیه و معنایی دل پسند نخواهیم داشت.
🔆🔆🔆
🍁#قرآن
🍁#تفسیر_سوره_کوثر
🍁#تفسیر_نور_جلد_دهم
🍁حجت الاسلام والمسلمین
🍁 استاد قرائتی
🔴⚪️🟢
🪴
🧩 @haftgonbad 🧩
🌸🍀🌸
صحف موسی
🌸در کتاب «معانی الاخبار» از ابوذر در حدیثی طولانی روایت شده است که گفت: به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کردم: ای رسول خدا! صحف موسی چه بود؟
🍀پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: کَانَتْ عِبَراً کُلُّهَا؛ سراسر آن پند و آدرس عبرت بود. ودر آن گفته شده:
🌸 عجبت لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ لم یفرح؟! در شگفتم از کسی که به مرگ ایمان دارد، چرا شاد است؟
🍀 و لِمَنْ أَیْقَنَ بِالنَّارِ لِمَ یَضْحَکُ؟! و کسی که به آتش دوزخ اعتقاد دارد، چرا میخندد؟
🌸و لمن یری الدنیا و تقلبها بأهلها لم یطیر إلیها؛ و کسی که دنیا و دگرگونی اش برای اهل آن را به چشم میبیند، چرا بدان اطمینان میکند؟
🍀وَ لِمَنْ یُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ کَیْفَ یَنْصَبُ؟! و کسی که به تقدیر یقین دارد، چرا خودش را خسته میکند؟
🌸 ولِمَنْ أَیْقَنَ بِالْحِسَابِ لِمَ لاَ یَعْمَلُ؟! و کسی که به محاسبه ی الهی اعتقاد دارد، چرا عمل نمی کند؟!
🌸🍀🌸
#حضرت_محمد
#داستان
🔴⚪️🟢
🧩 @haftgonbad 🧩
🦚🦚🦚
نهج البلاغه
خطبه اول
بخش دوم
توحید ذات و صفات خداوند ۱۴
🦚در ادامه حضرت میفرماید:
فمن وصف اللّه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثنّاه و من ثنّاه فقد جزّاه و من جزّاه فقد جهله
🦚«هر کس خداوند سبحان را (با صفاتی همچون صفات مخلوقات) توصیف کند، او را با امور دیگری قرین دانسته و آن کس که او را با چیز دیگری قرین کند، دوگانگی در ذات او قائل شده و کسی که
دوگانگی برای او قائل شود، اجزایی برای او پنداشته و هر کس برای او اجزایی قائل شود، به راستی او را نشناخته است! »
🦚🦚🦚
#نهج_البلاغه
#حضرت_علی
🔴⚪️🟢
🧩 @haftgonbad 🧩
🌸🌸🌸
کرانه های نیلوفری
قسمت بیست و پنجم
حاج ملا آقا جان زنجانی ۳
🌸🌱 و فوراً به صورت بسیار آرام و آهسته بطوری که ماچندنفر هم که نزدیکشان نشسته بودیم به سختی صدای ایشان را شنیدیم به زبان آذری فرمودند: گل بورا گراخ بالام جان : بیا اینجا پسر جان ! تا تو را ببینم
🌸🌱در این هنگام آن جوان که آن سوی مسجد به درب خروجی رسیده بود و با ما خیلی فاصله داشت ناگهان در جای خود ایستاد و آفتابه را روی زمین گذاشته و از میان جمعیت به طرف ما حرکت کرد، هنگامی که به ما رسید خدمت حاج ملا آقاجان سلام کرده و سپس گفت با من کاری داشتید؟ امر بفرمایید.
🌸🌱 آنگاه جناب حاج ملا آقاجان خطاب به همراهان فرمودند: ما را تنها بگذارید که من باید با ایشان خلوت داشته باشم.و بدین گونه حدود مدت یک هفته مرحوم حاج ملا آقاجان با آقای مجتهدی بودند….
🌸🌱کسانی که توفیق زیارت این دو مرد خدا را داشته اند بر یک نکته اتفاق نظر دارند که مشی سلوکی این دو بزرگوار در توسل به اهل بیت علیهم السلام خلاصه می شد و مسیر سلوک خود را با پای محبت و بال عشق طی می کردند و در انتظار صدور حواله های غیبی می نشستند تا به کسانی که استحقاق دریافت آنها را دارند بسپارند …
🌸🌸🌸
#کرانه_های_نیلوفری
#جعفر_آقای_مجتهدی
🔴⚪️🟢
🧩 @haftgonbad 🧩
🐴🌾🐴
راز برنج بهشتی
قسمت اول:
🐴آخوند ملّا مهدی نراقی" از علمای بنام شیعه می گوید:در ایام تحصیل علوم دینی درنجف اشرف سالی قحط شدید شد طوری که علاوه بر فقرا ، ثروتمندان هم در مشقت افتادند و من از غم گرسنگی همسر و فرزندانم در پریشان حالی و اضطراب شدید واقع شدم و سه روز از حضور محضر استاد باز ماندم و سر کلاس نرفتم.
🌾 اتفاقاً روز سوم چون شنیده بودم که زیارت قبور مومنین باعث برطرف شدن غم و اندوه است برای زیارت قبور از نجف اشرف بیرون آمدم و به "وادی السلام" رسیدم و مشغول فاتحه خواندن شدم.
🐴 درحال دعا ناگهان چشمم به سواری افتاد که از سمت کربلا می آمد جنازه ای را دیدم بر حیوانی بار شده و شخصی افسار آن حیوان را دارد و دو نفر دیگر بر سمت چپ و راست آن جنازه میآیند.
🌾چون نزدیک تر شدند دیدم آن دو نفر از رفقای من و حاضرین درس استادند و آن شخص که سمت راست است خود استاد است. پس من به احترام استاد پیش رفتم و سلام کردم. استاد جواب سلام من را داد اما نه مثل همیشه بسیار دلتنگ شدم و فکر کردم چون سرکلاس نرفتم استاداز من رنجیده است.
🐴پس به کسی که افسار دستش بود گفتم چرا استاد از من رنجیده در صورتی که غیبت من به خاطر شدت گرسنگی خانواده ام بوده نه چیز دیگر. چون آن شخص این سخن بشنید تبسّم نمود و گفت: آن شخص استاد تو نیست و من هم آن نیستم که تو گمان داری.
🌾 این افسار را بگیر تا آنکه حقیقت برتو آشکار شود. پس افسار آن حیوان را به دست من داد و ناگهان حالم منقلب شد اطرافم تاریک و ظلمانی شدو نه افسار و نه حیوان را ندیدم.
🐴🌾🐴
#داستان
🔴⚪🟢
🧩 @haftgonbad 🧩
👆این داستان از کتاب معتبر و معروف دارالسلام خلاصه شده و مکاشفه ای از ملا مهدی نراقی از علمای ارزشمند و مشهور هست و
در سه قسمت تنظیم شده
👈 ادامه داستان 👇
چند تا نوشته پایین تر بقیه داستان
واقعا خوندنیه☺️
💕💕💕
کیمیا
قسمت شصت و هشتم
رسيدگى به عاشق
💕يكى ديگر از آثارعشق و محبت به حضرت مهدى عليه السلام اين است كه تحت حمايت آن بزرگوارقرارگرفته و به واسطه ى اين جهت مشمول دعاى حضرتش مى شويم.
💕 وقتى معشوق كريمى يافتيم كه عامل به قرآن است، احسان را بى پاسخ نمى گذارد، به همه ى امور آگاه است، هيچ خدمتى را بى اجر رها نكرده و جبران عمل را به نحو احسن پيشه خود نموده است، بايد بدانيم كه به سعادت دنيا و آخرت نائل گشته ايم.
💕 عاشق كه شدكه یار
💕 به حالش نظر نكرد؟
💕💕💕
#عشق
#کیمیا
🔴⚪️🟢
🧩 @haftgonbad🧩
🐴🌾🐴
راز برنج بهشتی
قسمت دوم :
🐴مطمئن شدم که بیدارم خود را در محیط مدور برج مانند ، ایستاده دیدم. روزنه ای که روشنی آن از خارج به داخل نمایان بود به چشمم خورد از آن محوطه داخل روزنه شدم.
🌾سرزمینی وسیع و زیبا مشاهده نمودم باقصرهایی باشکوه و بلندمرتبه و هوایی درنهایت پاکی و لطافت. باغی وسیع و قصری بلندمرتبه و زیبا به نظر آمد متوجه به سوی آن شدم چنان زیبا بود که به وصف نمی آمد چون داخل باغ شدم ازدرختان میوه دار و بی میوه و گلهای گوناگون و ریاحین و سبزه ها خارج از اندازه و فزون و آبهای جاری و خیابانهای وسیع و غیر آن را به طوری دیدم که در بیان نیاید.
🐴 به سمت داخل آن باغ روان گردیدم، و قصری را به نظر آورده به سوی آن رفتم چون از ایوان قصر بالا رفتم. جوانی را در لباس سلاطین بر صندلی جواهر نشان و زرین نشسته دیدم. سلام کرده از جای خود برخواست وگفت جناب "آخوند ملّا مهدی" بفرمایید!
🌾دست مرا بگرفت و بر پهلوی خود بنشانید او را نشناختم. آن جوان از ضمیر من خبردار شد و به من گفت: میدانم مرا نمی شناسی. منم صاحب آن جنازه ای که بر آن حیوان بار بود که افسار آن را به تو دادند. فلان نام دارم و اهل فلان شهرم و آن سه نفر هم، آن کسان که تو گمان کردی نبودند. بلکه از ملائک نقاله (حرکت دهنده جنازه ) بودند که جنازه مرا از شهرم به وادی السلام ( بهشت برزخی ) حمل کردند.
🐴چون حقیقت را فهمیدم میل به گشت و گذار در باغ ها در من پیدا شد و هیچ احساس غم نداشتم پس از نزد آن جوان بیرون آمدم و در باغ گردش کردم.
👈قسمت سوم و آخرین قسمت👇
یه خورده برو پایین تر☺️
🐴🌾🐴
#داستان
🔴⚪🟢
🧩 @haftgonbad 🧩
🌹🌹🌹
داستان معراج پیامبر
قسمت پنجم
مسجد کوفه
در قسمت های قبل گفتیم جبرئیل پیامبر را به معراج برد و پیامبر سوار بر مرکبی بهشتی به نام براق شد و به مدینه رفت و ..
🌹بعد از مدتی جبرئیل میگوید: «ای رسول خدا! آیا میدانی اکنون کجا هستی؟ الآن مقابل مسجد کوفه هستی».
🌹جبرئیل محل مسجد کوفه را نشان پیامبر میدهد و میگوید: «اینجا جائی است که حضرت آدم و همه پیامبران، در آن نماز خوانده اند».
🌹و پیامبر نیز در اینجا نماز میخواند. توخوب میدانی که اینجایک بیابان است. هنوز شهر کوفه بنا نشده است و اثری هم از مسجد نیست! اما اینجا مکان مقدسی است که بعدها در آن مسجد کوفه بنا خواهد شد.
🌹مسجدی که اگر در آن نماز واجب خویش را بخوانی خدا ثواب حج واجب به تو میدهد و اگر نماز مستحب بخوانی ثواب عمره خواهی داشت.
🌹🌹🌹
🍃#معراج
🍃#حضرت_محمد
🍃#داستان
🍃#قصه_معراج
🍃#مهدی_خدامیان_آرائی
🔴⚪️🟢
🧩 @haftgonbad 🧩
🌷🌷🌷
رضایت نامه
🌷توی آشپزخانه، سرگرم پختن غذا بودم که پرویز آمد. در قابلمه خورش را برداشت و گفت: «آخ جون! قورمه سبزی! » بعد قاشقی را آورد و ازبرنجی که در حال دم کردن بود، مقداری خورد. گفتم: «دل درد میگیری. برنج خام که خوردن نداره».
🌷گفت: «مامان جان! لطف کن این برگه رو امضا کن.» گفتم: «دیراومدی. بارون اومد و سوادم نم برداشت. آخه پسرجون! سوادم کجا بود که برات امضا کنم؟ » گفت: «یادم نبود. بیا انگشت بزن. » گفتم: «چیه؟ » گفت: «رضایت نامه. میخوام برم جبهه. »
🌷تا گفت جبهه، تمام دنیا جلوی چشمانم سیاه شد. گفتم: «باید از بابات اجازه بگیری! » گفت: «خودت میدونی که اگه تو راضی باشی، پدر هم راضی میشه. » بعد گفت: «تازه، اگه اون رو امضا نکنی، دلم میشکنه. راضی میشی دلم رو بشکنی. »
🌷بلند شدم و به حیاط رفتم. داشتم وضو میگرفتم که با خودم گفتم:«مگه خون پسر من رنگینتر از خون بچههای مردمه؟ » قرآن را از طاقچه برداشتم و پرویز راصدا کردم و به او دادم وگفتم: «باز کن و برام بخون! »
🌷این آیه را خواند: «کسانی را که در راه خدا کشته شده اند،مرده مپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزدپروردگارخویش روزی میخورند. » با شنیدن این آیه، اشک در چشمانم جمع شدآرام گفتم: ورقه رو بده انگشت بزنم .
🌷خاطره مادر شهید پرویز قدیری از فرزند شهیدش🌷
🌷🌷🌷
#شهید
#شهید_پرویز_قدیری
🔴⚪️🟢
🧩 @haftgonbad 🧩
✍️ چگونه می توان مانند شهید رئیسی شد؟
☂به نظرم چهار ویژگی خاص افرادی مانند شهید رئیسی، شهید سلیمانی، شهید تهرانی مقدم و ... را از دیگران متمایز کرده است.
🌻 تخصص و دانش
این افراد در رشته خودشون یک استاد کامل، باسواد و صاحب نظر بودند.
در رشتهای که هستید، سعی کنید بهترین باشید. تمام اصول و قواعد کار خود را خوب یاد بگیرید. از آموزش دیدن خسته نشوید و بعد دانش خودتون رو با نبوغ خودتون پیوند بزنید تا موفق شوید.
☂ معنویت
این افراد به تقویت روحیه معنوی، خودسازی و اتصال به خداوند متعال و کسی رضایت او توجه ویژهای داشتند. آیت الله بهجت چهار دستور ویژه برای تعالی معنوی دارند:
ترک گناه، نماز اول وقت، ارتباط با اهل بیت و نماز شب.
🌻 انقلابی بودن
این شهدا در پایبندی به آرمان های انقلاب و تبعیت از ولایت و عشق به اسلام و مردم زبانزد بودند.
هنر خود را در خدمت آرمانهای انقلاب بیاورید. استکبار ستیزی و حمایت از مظلومین، پیشرفت و آبادانی و سربلندی کشور، عدالت خواهی، استقلال طلبی و آزادیخواهی و تبعیت از فرمایشات مقام معظم رهبری را در خود تقویت کنید.
☂ تلاش و پشتکار بسیار بالا
هیچ کسی این عزیزان را در حال خوشگذرانی، تنبلی، کسالت و وقت تلف کردن ندیده است.
🌻در راستای هدفی که دارید، تلاش کنید و استمرار داشته باشید. ده ها برنامه بچینید و به دور از بهانهها تلاش کنید. سحرخیزی، مدیریت زمان، انگیزه بخشی، حل مسئله و ... را در خود تقویت کنید.
📖 @daftar100barg
☂🌻☂
👆دوستان این تبلیغ نیست
یه مطلب خوندنیه از کانال دفتر صدبرگ تقدیم شما عزیزان
☂🌻☂