هدایت شده از حسینیهامالبنيین(سلاماللهعليها)
2_1152921505154270710.mp3
669.5K
╭═━⊰🍃🌺🌻🍃⊱━═╮
┄═﷽═┄
.☀️ تنفسصبح
📖 پانصد و بیست و چهارمین (۵۲۴) صفحه نورانی قرآن کریم .️
🔷🔹
️✨🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🌺🍃
🍂🌺🍃
🌺🍃
🍃
💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیهامالبنیین(سلاماللهعلیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم.
⏯️ سورةمبارکة الطور
✨✨
🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷مواظب فتنه جدید و جنگ احزاب باشیم.
🌺 سلام امام زمانم 🌺
🌼🌼
تا نقش تو هست نقش آيينه ما
بوی خوش گل نشسته در سينه ما
🌼🌼
در ديده بهار جاودان مي شکفد
با ياد تو ای اميد ديرينه ما ...!
🌼🌼
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#روزتون_مهدوی 🌹
التماسدعایفرج 🤲
❤️آنجا که نام مهدی نیست ❤️
❤️قرار نه باید فرار کرد❤️
َ
❤️۱۴ صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف❤️
🍃🌺بر گل خوشبو ی مُحَمَّد (ص)صلوات
🍃🌹اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃🌹مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃🌹وَعَجِّلفَرَجَهُــم
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
تفحص انگشت و انگشتر ....
مدتی بود که در میدان مین فکه،
منطقه عملیاتی والفجر یک
در حال تفحص بودیم
اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود.
عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود.
پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲
همین طور راه می رفتم و به شهدا
التماس می کردم که خودی نشان دهند.
ناگهان در خاکهای اطراف چیزی سرخ رنگ
نظرم را جلب کرد. توجه که کردم
به انگشتر می مانست ....
جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است.
دست بردم برش دارم که با کمال تعجب
دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است.
خاک های اطرافش را کندم .
بچه ها را صدا کردم.
علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند.
یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی
و یک جیب خشاب پیدا کردیم.
بچه ها یکی یکی می نشستند
و بغض شان می ترکید.
این انگشت و انگشتر پلی زده بود
با امام حسین (ع) در عصر عاشورا
روضه ای بر پا شد ...
📚 راوی: مرتضی شادکام
کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی،
ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫
#تفحص_شهید
#السلام_علیک_یااباعبدالله
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
┄
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صوت_الشهدا | 🎙
شهید حاج قاسم سلیمانی: مسجد هم تربیت مدافع فرهنگی میکند، هم تربیت برای ایثار و فداکاری میکند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل: سوم
🔸صفحه:۱۴۹-۱۵۰-۱۵۱
🔻ادامه قسمت: ۷۹
آن شب، آسمان کاملاً مهتابی و روشن بود.
رفتن یک ستون غوّاص درآن آب زلال و راکد، واقعاً نگران کننده بود.
احتمال این که عراقی ها در آن روشنایی شب، متوجه ی حرکات بچّه ها شود، خیلی زیادبود.
از آن طرف هم نگران این بودند که عملیات لو برود.
برای همین، فرماندهان، ساعت شروع عملیات را نیم ساعت جلوتر اعلام کردند.
عملیات، با رمز «یازهرا» شروع شد.
در محور های مختلف، بچّه ها پیش روی و دشمن را غافل گیر کردند و خط را شکستند.
همین که خط شکسته شد، بچّه ها فوری کار پاک سازی، الحاق و تثبیت را شروع کردند.
دراین عملیات، شهدای زیادی در واحد عملیات اطلاعات، گردان غوّاص و …دادیم؛ ولی دشمن را شکستِ خیلی سختی دادیم و پیروز شدیم.
حسین، در هر عملیاتی، بسیاری از دوستان صمیمی و نزدیکش را از دست داده و تقریباً منزوی شده بود.
بیشتر با عباس جمالی بود.
بعد از عملیات کربلای ۵، رابطه ی ما باهم بیشتر شده بود.
هر وقت فرصتی پیش می آمد، برای چند روز باهم به رفسنجان می رفتیم؛ به خانواده ی دوستان شهیدمان سر می زدیم و به گلزار شهدا می رفتیم.
یکی دو بار هم به روستای پدری من «داوَرون»، سرزدیم.
دوباره باهم برمی گشتیم منطقه.
حسین، بعد از شهادت دوستانش در اطلاعات عملیات و نزدیکی اش به من، بعد از مدّتی علاقه پیدا کرد به گردان ۴۱۰ غوّاص بیاید.
من به آقای امینی که فرمانده گردان بود ،موضوع را گفتم.
ایشان هم چون از شجاعت و پشت کار حسین خبر داشت، موافقت کرد.
حسین، بعد از هماهنگی بین واحد اطلاعات و گردان، به جمع بچّه های غوّاص پیوست.
از اینجا به بعد، دوستی من و حسین عمیق تر شد.
با اخلاق و روحیات همدیگر آشنا بودیم.
حسین، خیلی رُک بود.
اگر توی جمع می دید یک نفر اشتباهی حرفی زده و نظری داده، فوری جلوی همه موضع می گرفت؛ به قول معروف، تو ذوق طرف می زد.
من سه سال از حسین بزرگ تر بودم.
هم به علّت سنّم، هم چون مسئولیتم از حسین بالاتر بود و هم برای رفاقت مان، همیشه احترام مرا نگه می داشت.
یک بار که این اتفاق افتاده بود، بدون رودربایستی بهش گفتم «حسین،امروز کارت اشتباه بود !».
گفت«چرا؟!آخه من حرف حق رو گفتم».
گفتم «حسین جان،عزیزم، من که می دونم حق با شما بود؛ ولی به اون طرف قضیه هم نگاه کن که توی جمع، شخصیت یه آدم رو خرد کردی!».
حسین، خیلی به هم ریخت.
رفت و از او حلالیت گرفت.
┄❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
💠سردار می گفت :
اگه توی پادگانت، دو تا سربـاز رو نماز خون و قرآن خون کردی این برات می مونه از این پستها و درجه ها چیزی در نمیاد!
#شهید_احمد_کاظمی
┄❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹