✍ #کجا_با_این_عجله! ( #خاطره_ای_از_شهید_مهدی_باکری )
🌷بهمان گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .»
تعجب کرده بودیم.
سابقه نداشت بیش تر از #صد_کیلومتر_سرعت بگیرد.
غروب نشده ، رسیدیم گیلان غرب.
جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش.
نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم .
گفت « #کجا_با_این_عجله ؟ می خواستیم به #نماز_جماعت برسیم که رسیدیم.»🌷
❤️ #کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد_است❤️
🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺 شهدای جاویدالااثر
کانال را به دوستانتان معرفی کنید
✍ #خاطره_ای_از_شهید_مهدی_باکری
🌷 از شهردای یک بنز داده بودند بهش . سوارش نمی شد. فقط یک بار داد ازش استفاده کردند؛ داد به #پرورشگاه. عروسی یکی از دخترا بود. گفت « #ماشینو_گل_بزنین_واسه_ی_عروس.»🌷
❤️ #کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد_است❤️
🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃
✍ #خاطره_ای_از_شهید_مهدی_باکری
#جراحت... #و_شهادت
🌷با شروع جنگ تحميلي ازدواج كرد و روز بعد از عقد به جبهه اعزام شد. در طول سال ها تلاش در جبهه و عمليات هاي مختلف، همواره از #فرماندهان_برجسته و #اداري و #نفوذ_معنوي بود. در عمليات فتح المبين، معاون تيپ اشراف بود و در عمليات بيت المقدس از ناحيه كمر مجروح شد. د رعمليات رمضان به عنوان #فرمانده_تيپ_عاشورا، وارد خاك عراق شد و يك بار ديگر مجروح گرديد. در عمليات مسلم بن عقيل، سمت فرماندهي را در لشگر عاشورا داشت. همچنين در عمليات والفجر مقدماتي، والفجر يك تا چهار با همين عنوان به هدايت خيبر بود كه برادرش « #حميد_باكري» به شهادت رسيد.
در آخرين ديدار با حضرت امام، از ايشان براي خود طلب آمرزش و شهادت نمود. «مهدي باكري» پانزده روز بعد در #عمليات_بدر، در اسفند سال۱۳۶۳ مزد زحمات خود را با #شهادت در آغوش گرفت.🌷