eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
7.9هزار ویدیو
245 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
^'💜'^ 🌿شھیدۍ ڪھ از بـےڪسے بࢪاۍ آب نامھ مےنوشـټ.. ⚘؛ در خانواده‌ای مستضعف در زنجان متولد شد. یوسف در شش ماهگی پدر خود را از دست داد. در سن شش سالگی مادر یوسف در اثر حادثه‌ای از دنیا رفت و یوسف و برادرش را با همه دردها و رنج‌هایشان تنها گذاشت. بعد همراه برادرش به تهران رفت. با پیروزی انقلاب و سپری شدن دوران ستمشاهی، یوسف نیز همراه دیگر فرزندان مستضعف امام پا به عرصه انقلاب گذاشت. در همین سال‌ها برادر یوسف در حادثه‌ای درگذشت. ⚘همرزم یوسف می‌گوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد. با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد، برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز... ⚘یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، داخل آب ریخت. چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم. کسی را ندارم که!!! ⚘او سرانجام در عملیات ، در به شهادت رسید. چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان(؏ـج‌)💚. ♥️🕊
^'💜'^ سࢪ قبر ڪھ ࢪفتیم، دقایقے با‌ این‌ شـھید‌ آهستھ دࢪد و دل‌ ڪࢪد و گـفت: آمین بگۅ؛  من‌ هم‌ دسـتم‌ ࢪا‌ ࢪوۍقبࢪ شـھید گذاشـتم و‌ گفتم‌ هࢪچھ گفتھ ࢪاجدۍ‌ نگیࢪ.. اما‌ همسـࢪم‌ دوباࢪھ تاڪید ڪࢪد توڪھ مےدانے من‌ چھ مےخواهم پس‌ دعا‌ڪن‌ تا بھ خواسـتھ ام‌ بࢪسـم..🌿• ♥️🕊
^'💜'^ 🌿ࢪاھ ڪࢪبݪا ڪھ باز شـد بࢪمیگࢪدم! ⚘مادرش تعریف می‌کرد: چهار ساله بود... مریضی سختی گرفت... پزشکان جوابش کردند... گفتند: این بچه زنده نمی‌ماند! پدرش او را نذر آقا اباالفضــل(ع) کرد. به نیت آقا به فقرا غذا می‌داد. تا اینکه به طرز معجزه‌آسایی این فرزند شفا یافت! ⚘هرچه بزرگتر می‌شد ارادت قلبی این پسر به قمࢪبنےهاشــم بیشتر می‌شد... تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت! در جبهه آن‌قدر شجاعت از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضــل(ع) از لشگر امام حســین(ع) شد... خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت می‌کند... ⚘علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت. آخرین باری که به جبهه می‌رفت گفت‌: راه  که باز شد برمی‌گردم! شانزده سال بعد پیکرش بازگشت. همان روزی که اولین کاروان به‌طور رسمی به سوی کربلا می‌رفت!!! ⚘آمده بود به خواب مسئول تفحص‌، گفته بود: زمانش رسیده که من برگردم!!! محل حضور پیکرش را گفته بود!! عجیب بود... 📚کتاب دست ساخته‌های فاطمه ♥️🕊
^'💜'^ ✨رگ هاش پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.. ✨دکتر اشاره کرد که رو بردارم تا راحت تر بتونم جا به جاش کنم.. ✨یهو رزمنده ی مجروح گوشه چادرم رو گرفت و به سختی گفت: من دارم میرم که تو رو بر نداری ، ما برای این چادر داریم میریم... ✨هنوز چادرم توی مشتش بود که شد... ✍🏻راوی: خانم موسوی🌾
~🕊 ^'💜'^ پرسیدم:چندبارمجروح‌شدے ؟ باتبسم‌گفت:۱۱‌بار ! واگرخدابخوادبہ‌نیت۱۲‌امام درمرتبہ‌دوازدهم‌شهید‌میشم رضاهمانطورڪہ‌وعده‌داده‌بود، مدتےبعد‌توےشرهانے باترڪش‌خمپاره‌شهید‌شد . . . ♥️🕊 . . ♡شـہدٰا سـنگ نشـانند ڪھ ࢪھ گم نشـود.. 👇🏻