یاد اون قسمت فرندز افتادم که ریچارد از مونیکا خواست برگردن به هم و مونیکا قبول نکرد و گفت جدا شدن از تو سختترین کاری بود که تو زندگیم مجبور به انجامش بودم و فکر نمیکنم بتونم یه بار دیگه از پسش بربیام.
منم دقیقا میفهمم مونیکا چی میگفت...
«بزرگترین بدی زندگی اینه که هیچ وقت اون چیزی رو که میخوای همون لحظه نداریش. یه زمانی بهش میرسی که دیگه برات مهم نیست.»
دیگر نیازی به نوشتن در خود احساس نمیکنم، چرا که تنها و تنها برای یک نفر مینوشتم؛ کسی که دیگر نیست.
هیولای زیر تخت من
همه میگن فرار کردم از دست خودم
ولی کسی نمیدونه کجام.
روز معلم رو به همه اونایی که اومدن تو زندگیمون و با رفتارشون، رفتنشون یا حتی بعضیا با موندنشون بهمون درس زندگی دادن تبریک میگم.
قلبِ شکسته و اعتمادِ بر باد رفته یه روزی ترمیم میشه، پولم که میاد و میره تنها چیزی که برنمیگرده عمرته..
جایاشتباه و کنار آدماشتباه نمون؛ یه کاری کن وقتی بیست سال بعد جلوی آینه به چروکای دور چشمت نگاه میکنی با خودت بگی ارزششو داشت نه اینکه بگی حیف عمری که تلف کردم..
یهبار میبخشه، دوبار فراموش میکنه، سهبار نادیده میگیره و میگه دوسش دارم ولش کن،
بعدش دیگه دلش پُر میشه، حرفای تلخت و همه اون اتفاقای بد، مرور میشه تو ذهنش،
میخواد بمونه پیشت، ولی دیگه نمیتونه:)
دیگه انرژی و حوصله رابطه بی هدف، دوستی بی معنی، تعاملات اجباری و صحبت های غیرضروری رو ندارم.
من میرم_ - هیولای زیر تخت من _.mp3
3.57M
یه شب اما
بدون اینکه بهت بگم انقدر میرم
که رفتنم و قاب کنی بزنی رو دیوار.
هر آدمی نیاز داره یه تایم کوتاهی رو تنها باشه و با خودش وقت بگذرونه، پس سعی کنید زیاد پاپیچش نشید و بذارید راحت باشه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربون ترین ورژن پسرها رو وقتی که دختر بچه میبینن میتونید ببینید🥲😂
هیولای زیر تخت من
مهربون ترین ورژن پسرها رو وقتی که دختر بچه میبینن میتونید ببینید🥲😂
از شدت کیوت بودنشون دلم رف🥺😂
بعد دیگه دلم نیومد اینجا نزارم
شبایی که گریه می کنی صبحش مژه هات توی قشنگ ترین حالت ممکن خودشونن، موقعی که از زمین و زمان ضربه می خوری بعدش رفتارت توی درست ترین و تحسین برانگیز ترین حالت ممکن خودشه، موقع هایی که برای به دست آوردن یک چیز کلی سختی می کشی و پشت هم به مشکل می خوری ولی به دستش میاری اون موقع لبخندت زیبا ترین و معنادار ترین لبخندیه که جهان تاحالا به خودش دیده، وقتی از شدت عصبانیت و فشار داری منفجر می شی و یکی می خندونتت، خندت به نظر خیلی شیرین و امیدوار کننده میاد، می بینی؟ درد به مرور زمان همه چیز و همه کَس رو تبدیل به چیزی که نیستن ولی خب قشنگ ترین و پر مفهوم ترین نسخه خودشون می کنه.
یه نفر بهت صدمه میزنه. تو بهش فرصت جبران میدی و اون دوباره بهت آسیب میرسونه.
قسمت ناراحت کنندهاش اینجاست که یه حسی درون قلبت ازت میخواد باز هم بهش فرصت جبران بدی اما دیگه نمیتونی. نه از ترس اینکه دوباره آسیب ببینی، نه. چون دیگه چیزی ازت باقی نمونده. تو فقط نمیخوای باورت به خوببودن اون آدمو از دست بدی. حتی اگه اون آدم واقعا خوب نباشه.
این خیلی غمانگیزه.
بعضی وقتا قهر نمیکنی که بری؛
قهر میکنی تا ببینی چقدر واسه طرفت ارزش داری؛
تا وقتی میاد و از دلت در میاره علاقت بهش دو برابر بشه. اگه همه اینو می فهمیدن شبا هیچکس با غصه نمی خوابید، اما حيف اینجا زمینه و قیمت یک عشق تا عشق بعدی، یه قهر سادس.
مود این روزامون رو آگوتا کریستوف خیلی خوب گفته:
«دلم میخواست دور شوم، دیگر برنگردم،
ناپدید شوم، توی جنگل گم و گور شوم،
وسط ابرها، چیز دیگری یادم نیاید،
فراموشی، فراموشی»
آدما فراموشکارن، نمیدونن وقتی میرن توی زندگی کسی، موقع رفتن باید تمام اون خاطره و حسای خوب و بدیم که به اون آدم دادنو برای همیشه با خودشون جمع کنن ببرن تا اون آدمه توی نبودشون کمتر یاد یه چیزایی بیفتن و غصه بخورن، اما اینکارو نمیکنن میدونی چرا؟ چون میترسن فراموش بشن..
من هیچوقت حوصله اینو نداشتم که به طرف مقابلم بگم: این کارایی که میکنی و حرفایی که میزنی، فقط منو ناراحت میکنه.
من سکوت میکنم، سکوت میکنم. و یهو میزارم میرم. جوری که هیچوقت نفهمی چرا ازت دور شدم.
راستش اومدم بگم، وقتی به آدما فرصت دوباره میدی، فقط خودتو بیارزش میکنی، چون اگه طرف ببینه همش کوتاه میای و دم نمیزنی؛ ازت سواری میکشه. جوری که از پا در بیای و خسته شی از همه چی.
باید بعضی وقتا آدما رو رها کنی به حال خودشون و هیچی نگی، بزار تا وقتی که نفس میکشن، به کارا و حرفای مضخرفی که زدن و یادشون رفته فکر کنن.