زیاد طول نکشید
از لحظه ای که برای اولین بار چشم دوختم
به جزئیاتِ صورتت ، تا لحظه ای که دل و دینمو
به همون جزئیات باختم
اگه این یه بازی باشه برندهش منم یا تو؟
منی که دلمو باختم ولی به زیباترین چشم ها
یا تویی که وجودت وجودِ یه آدمه؟
هیچوقت پارتنرت بلاتکلیف نزار
هر رابطه ای با هدفی شروع میشه
و با قصدی به پایان میرسه.
تو این قصه هر کدوم از شما
برای هدفی وارد رابطه شدید
نیاز عاطفی، ازدواج، تفریح،یا هرچیزی.
اما قبل از شروع رابطه تکلیف
طرفو روشن کن که قراره برای
چی باهم باشید، برای هم هدفتون
از داشتنِ رابطه باهم توضیح بدید.
با قول و قرارِ پوچ کسیو وابسته
خودت نکن. خودت باش
و برای نگه داشتن کسی
سعی نکن شخصیتِ فیک
از خودت بسازی
چون در نهایت تو سمتِ چیزی
کشیده میشی که بهش نیاز داری.
تو کوچه پس کوچه های شهر
تو کافه ها
تو کتابخونه ها
هرجایی که قدم بر میدارم
خاطراتِ با تو سد راهم میشن
قلبمو تو دستشون میگیرن و منو میکشونن
هر طرفی که میخوان
ولی تو؟
از خودِ تو هیچ خبری ندارم
برای من فقط خاطراتِ با تو موندن
ولی نمیدونم ، اون خاطرات برای تو هم زندن؟
واقعیت اینه که صد سال دیگه هم بگذره تو قرار نیست فراموشش کنی.
اره حست بهش خنثی میشه
برات کاملا محو میشه
اما
یه عطر
یه صدا
یه اسم
یه مکان
یه خواب...
همه اینا اونو بهت یاد آوری میکنن
خاطرات بهت یاد آوری میشن
اونجاست که میفهمی اون برای همیشه یه گوشه از مغزت لونه کرده و داره زندگی میکنه.
حس میکنم این درونگرایی داره زندگیمو از هم میپاشه
از خونه بیرون نمیزنم ،
اگه بزنم بلد نیستم برم بین آدما .
چون بلد نیستم برم بین آدما ،
احساس تنهایی میکنم .
چون احساس تنهایی میکنم ،
ترجیج میدم تو همین خونه سوتو کور ،
با خودم بمونم !
من از خودم مطمعنم
که نمیتونم بدون تو زندگی کنم.
مطمعنم این مسیری که باتو شروع کردم
نمیتونم بدون تو تمومش کنم.
مطمعنم اگه ی روز نباشی تنها ترین میشم
نمیتونم دنبال کسی برم تا جای تورو بگیره.
مطمعنم این شبایی که کنارمی رو
نمیتونم بدون تو به صبح برسونم.
من از خودم مطمعنم که نمیتونم...
تو چی؟
مطمعنی بی من نمیتونی ؟
میدانم چرا هیچگاه یاد من نیستی. من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی. انسان به زخمها بیشتر میاندیشد تا مرهمها.
-ایوان کلیما
4_6048377519814481532.mp3
10.29M
اینکه ازت خبر ندارم دیوونم میکنه
ولی دیشب خیلی اتفاقی به جای فکر کردن به تو به خودم فکر کردم
فکر کردم که شاید حق داشتی ازم زده شی
شاید همون آدم مغرور و سرد اول رابطه دلتو برده بود و وقتی دست دلم پیشت رو شد ازم زده شدی
چرا آدما اینجورین؟
نمیدونم..
ولی دیشب فکر میکردم خیلی دلم واسه من قبل تو تنگ شده
دروغ چرا من ، من قبلی رو میپرستیدم
انقدر قوی بود که کوه تکونش نمیداد
تو ولی قاعده بازیشو بهم زدی..
هیچوقت بین منطق و قلبم دعوام نمیشد
قبل تو من زندونی بودم تو زندان منطقم
تو که اومدی نمیدونم چیشد همیشه منطقم باخت میداد
من باخت دادم بهت..هم خودمو باختم هم تورو..
همه چیرو خراب کردی رفتی..به چی فروختی منو؟چجوری بهت فکر نکنم؟
فکر رفتنت دیوونم میکنه..
هیچوقت از یک رابطه ی دو نفره هر دو نفر هم زمان خارج نمی شوند همیشه یک نفر میرود و نفرِ دیگر مدت ها می ماند برای مرتب کردنِ خاطرات.