#گوشه_هایی_از_کتاب_عمار_حلب
#بخش_اول
ــــــــــــــــــــ
به اسم حبيب
همان اذن که محمدحسین هم نوشتنش را با آن شروع می کرد.
قدیم ترها که روزگار برچسب و استیکر نبود، بچه های درس خوان و سر به راه، از معلم های مدرسه، برگ برنده می گرفتند. زیاد که میشد، جایزه درست و درمانی در انتظارشان بود؛ آن هم جلوی بقیه، سر صبحگاه. به برگ برنده هایی که توی ذهنم به محمدحسین داده بودم، فکر می کردم:
-وقتی بعد از عقدمان توی اتاق اشک حرم امام رضا ، اولین کسی بود که زنگ زد از لبنان و تبریک گفت و ذوق کرد از این اتفاق؛
-وقتی توی قلعه گنج کرمان، یک جوان تهرانی شش دانگ، بچه های فقیر وماه ها حمام نرفته کپرنشین را بغل می کرد، نوازش می کرد، می بوسید و ساعتها زير ظل آفتاب، وسط خاک وخل، با بازی جمع شان را گرم می کرد تا از ته دل بخندند؛ -وقتی بعد از خستگی های مدام توی اردوی جهادی، از میان آن همه جسم و جان کوفته و آشفته، جان می گرفت برای نماز شب و مناجات؛
-وقتی هرسال، وسط روضه های ظهر عاشورا، توی خانه دانشجویی اش، خود را برای اربابش کبود می کرد... .
راه افتادم بین آدمهای دوروبرش و پرسان پرسان برگ برنده هایش را جمع کردم. دیدم حق داشت بتواند روزی برگ برنده هایش را رو کند.
حق داشت به ازای همه آنها، از دستان اربابش، افتخار شهادت بگیرد. حق داشت، نوش جانش!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
خرید نسخه چاپی کتاب از سایت انتشارات روایت فتح:
http://revayatfath.ir/کتاب/عمار-حلب-مدافعان-حرم-7
خرید نسخه pdf کتاب از سایت و اپلیکیشن طاقچه:
https://taaghche.com/book/74929
ــــــــــــــــــــــــــــــ
مارا در فضای مجازی دنبال کنید:
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/haj_ammar64/?hl=en
تلگرام:
https://t.me/Haj_Ammar64
ایتا:
https://eitaa.com/haj_ammar64
ــــــــــــــــــــــــــــــ
#گوشه_هایی_از_کتاب_عمار_حلب
#بخش_اول
#انتشارات_روایت_فتح
#حاج_عمار
#شهید_مدافع_حرم_محمد_حسین_محمد_خانی