⭕️شهید سیاهکالی مرادی #جدولی از ذکر و نام ائمه آماده کرده و در آشپزخانه روی یخچال نصب کرده بودند📊 و #توصیه داشتند تا موقع پخت غذا🍲 در هر وعده نام آن معصوم برده شده و غذا به #نیت ایشان آماده شود☺️
⭕️به این شکل در تمام ایام سال #غذای_نذر شده به نیت ائمه معصومین(ع)صرف می کردند👌
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
💠 #عاشقانه_شهدا ❤️
⚜دوران #نامزدی باید برای حضور در یک دوره سه ماهه پزشک یاری به مشهد می رفت.
⚜فردای روزی که حرکت کرده بود هنوز از روی سجاده نمازم بلند نشده بودم که تماس گرفت، گفت: اینجا یه بوته #گل_یاس توی محوطه اردوگاه آموزشی هست، اومدم کنار اون زنگ زدم، این گل #بوی_سجاده تو رو ميده.
⚜گل یاس داخل سجاده ام را برداشتم، بو کردم و گفتم: خوبه پس #قرارمون توی این سه ماه هر شب کنار همون بوته یاس!
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
اینکه برای #زحماتی ک همسرتون میکشه ازش #تشکر میکنید خیلی خوبه...اما تشکر فقط #زبانی نباشه
گاهی به پاس تشکر او را به ابمیوه خوردن یا رستوران دعوت کنید. گاهی برایش دسته گل وحتی یک #شاخه_گل بخرید
خاطره:
حمید شبهای جمعه #هیئت میرفت؛ چندین بار به من میگفت ولی چون #خجالت میکشیدم نمیرفتم این بار حرفش را #رد نکردم.
فردای ان روز بعد از کلاس حمید طبق معمول با #موتور دنبالم اومده بود ولی این بار با #دسته_گل_قشنگ🌹
پرسیدم به چه مناسبت گرفتی گفت این #گلها قابلتو نداره ولی از اونجا که قبول کردی بیای هیئت این دسته گل رو برای #تشکر برات گرفتم...
✍ همسر شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#مذهبیها_عاشقترند
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
اینکه برای #زحماتی ک همسرتون میکشه ازش #تشکر میکنید خیلی خوبه...اما تشکر فقط #زبانی نباشه گاهی به پا
#خاطرات_شهدا 🌷
#عاشقانه_شهدا
✍همسرشهید:
🔰داشتم با #حمید صحبت میکردم که از صدام فهمید حال خوشی ندارم🤒نمیخواستم اون وقت شب نگرانش کنم ⚡️ولی انقدر اصرار کرد که گفتم:"دل پیچه ی شدیدی دارم_نگران نشو_نبات داغ میخورم خوب میشم"از خداحافظی مون یه ربع⌚️ نگذشته بود که حمید اومد دنبالم و گفت حاضر شو بریم #بیمارستان.
🔰گفتم چیزخاصی نیست #حمیدجان نگران نشو⭕️اما راضی نشد.تشخیص اولیه این بود که #آپاندیس عود کرده،وقتی دکتر جواب سونوگرافی رو دید گفت چیز خاصی نیست❌ اما بهتره خانوم #تحت_مراقبت باشن
🔰از کنار تخت من 🛌تکون نمیخورد
خوابم برد که نیمه شب🌒 با صدای گریه حمید😭 بیدار شدم. #دستم رو گرفته بود و اشک میریخت😢گفتم چرا گریه میکنی چیز خاصی نیست.گفت میترسم برات #اتفاقی_بیفته
🔰تمام این مدتی که خواب بودی داشتم به این فکر میکردم اگه قراره روزی #بین_ما جدایی💕 اتفاق بیفته. اول من باید برم والّا #طاقت نمیارم😔. آن شب تا صبح کنار تخت من پلک روی هم نگذاشت و #نماز و #مفاتیح میخوند..
#یادت_باشد
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
💢شب قبل از اعزام برایشان #جشن_حنابندان گرفته شد و آقا حمید بسیار خوشحال بود...
💢همیشه به #تربیت بچه ها علاقه داشت و سعی می کرد بچه ها را با #هیئت جذب کنه، حتی باهاشون #کشتی میگرفت، و بهشون شعرهایی راجع به #شهادت یاد می داد..
💢ضریب هوشی ایشان 130 بود بنابراین در هر حرفه ایی #باهوش و ذکاوت بود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
💢شب قبل از اعزام برایشان #جشن_حنابندان گرفته شد و آقا حمید بسیار خوشحال بود... 💢همیشه به #تربیت بچه
#خاطرات_شهدا🌷
💠 بیت المال
🌷خادم بودیم، هر دویمان دوکوهه #خادم بودیم. زائران را که می آوردند برای بازدید، #ماشینی تهیه دیده شده بود تا فاصله یادمان گردانتخریب را که 2 کیلومتر با ساختمانهای دوکوهه فاصله داشت ببرد و برگرداند.
🌷من قرار بود همراه زائران بروم و برگردم، وقتی رسیدم به جلوی ساختمان مقداد، متوجه شدم #موبایلم را در حسینیه یادمان تخریب جا گذاشته ام. بعدازظهر بود، هوا نسبتا گرم بود. راه افتادم به سمت یادمان ...
🌷کسانی که این راه را رفته اند به خوبی میدادند که هیچ ساختمان و چادری وجود ندارد. #بیابان است و بیابان....
اواسط راه بودم که دیدم #تویوتا جلوی پایم ایستاد. #حمید بود. گفت خانم این وقت روز تنها کجا داری میری وسط این بیابون؟
جریان را برایش تعریف کردم.
🌷گفت الان باید برود یادمان تخریب و کار فوری دارد و کار من هم #کار_شخصی محسوب میشه و شما رو نمیتونم با ماشین ببرم. سوار ماشین شد و گاز داد به سمت یادمان....
من 2 کیلومتر که راه رفتم #بالاخره رسیدم به یادمان...تازه کارش تمام شده بود آمد و لبخند زد و گفت مسیر #برگشت را #باهم برمیگردیم.
🌷تویوتا را داد به سرباز و گفت ماشین را ببر جلوی ساختمان مرکزی.برای اینکه از #بیت_المال استفاده شخصی نکنیم. 2 کیلومتر راه رفته را باهم برگشتیم.
🌷پاهایم #توان نداشت.ولی آقا حمیدبرای اینکه ذهنم را مشغول کند از #گلهای کوچک زرد رنگ کنار جاده میچید و به من میداد تا بقول خودش مسافت را متوجه نشوم و پا به پایش بیایم......
جانش میرفت #اعتقاداتش حرف اول را میزد❤️
خاطره از: همسر شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
عاشقــان را با تعلق هـا چه ڪار ... روز اول عهد با خون بستهایم گر به جـان ما زَنـد مولا محڪ لیتن
#خاطرات_شـهدا
🌷برشی از کتاب #یادت_باشد: کناره سفره #عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم 👰مهریه رو #میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با #تعجب به من برگشت،😳
🌷ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم💯، حمید #خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم #نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد ☺️و گفت: پس مهریه #طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه👌
🌷بعد از خواندن #خطبه عقد دائم به رستوران 🏫رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم!😇 پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندید😄 و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده #دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق #صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر #سلامتی آقای من! 😍
✍راوی؛همسر شـهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
✨﷽✨
#فرازےازوصیتـــــنامہ
✍ خدا نکند که حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود؛ پناه میبرم به خدا از روزی که گناه، فرهنگ و عادت مردمم شود ....
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
●ولادت ۱۳۶۸
●شهادت ۱۳۹۴ سوریه
●آرمیده در گلزار شهدای قزوین
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
📚برشی از کتاب #یادت_باشد
📖بین این ده روز استراحت مطلقی که دکتر برای #حمید نوشته بود، تولد حضرت زهرا(س)🎉 و #روز_زن بود. به خاطر شرایط جسمی حمید، اصلا به فکر هدیه🎁 گرفتن از جانب او نبودم.
📖سپاه برای #خانمها برنامه گرفته بود. به اصرار حمید در این جشن🎊 شرکت کردم. اول صبح رفتم تا زود برگردم. در طول #جشن تمام هوش و حواسم در خانه، پیش حمید♥️ مانده بود.
📖وقتی برگشتم دود از کله ام بلند شد🤯 حمید با همان حال رفته بود بیرون و برای من دسته گل💐 و #هدیه روز زن خریده بود. قشنگترین هدیه روز زنی بود که گرفتم😍 نه به خاطر ارزش مادی، به این خاطر که #غافلگیر شدم.
📖اصلا فکر نمی کردم حمید با آن شرایط جسمی و #درد کمر از پله ها پایین برود و برایم در شلوغی بازار👥 هدیه تهیه کند و این شکلی من را #سورپرایز کند.
📖همان روز به من گفت: "کمرم خیلی درد می کرد. نتونستم برای #مادر خودم و مادر تو چیزی بخرم. خودت زحمتش رو بکش🙏"
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی❤️
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
روزی که قرار بود تو یکی از مناطق سوریه ما منطقه رو به گروه بعدی که 🍁حمید آقا🍁 اینا بودن تحویل بدیم 🍁شهید مرادی 🍁و 🌷شهید شیری🌷 که هردو از دوستان صمیمیه این حقیر بودن رو دیدم و مثل عادت همیشگی همدیگرو بغل کردیم و احوال پرسی و ...❤️
ایشون مثل همیشه خندان و با روحیه بودن من عادت داشتم باحمید آقا زیاد شوخی میکردم و زیاد تیکه مینداختم به ایشون . 😄
اون روز به حمید آقا گفتم : بالاخره قسمت شد اومدیا ؛
حمید آقا یه نگاه عمیقی به من کرد انگار که داشت به دلم نگاه میکرد و میخندید....🍃🍀🌸
دیگه چیزی نگفت و رفت بعدن که ایشون شهید شدن اون نگاه ایشون اومد تو ذهنم وباخودم گفتم :
👈که این نگاه عمیق این شهید بزرگوار یعنی فلانی چقد تو و امثال تو با ما بهشتیا فاصله دارید... 👉
شادی روح شهیدان بزرگوار حمید مرادی وذکریا شیری صلوات..
گوینده خاطره : آقا محسن از همرزمان #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹
#خاطره_ی_از_شهید
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#یڪ_خط_وصیت🥀
.
.
مےنویسم...
هر آنڪس کہ میخوانـد یا میشنود بدانـد...°°~
شرمنـده ام ازینـکه یک جـٰان بیشتر ندارم تا در راه ولےعصر(عج) و نائب بر حقش امام خامنـہاے(مدظله) فدا کنـم :))♥️...
.
.
بخشے از وصیت نامه ی شهید #شهـید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣