eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 ازدواجم ۱۰۰۰ تومن قیمتش بود...! بهم گفت: "من حلقه طلا و پلاتین نمیخوام اگه صلاح بدونین فقط یه انگشتر عقیق برمیدارم..."🤔 یه انگشتر عقیق برداشت به قیمت ۱۵۰ تومن...! بابام مخالف این کار بود و گفت: "زشته واسه ما که دومادمون حلقه ۱۵۰ تومنی برداره 🙁 تو آبرومونو بردی دختر 😒 گفتم :"چی شده مگه...؟" گفت: "آخه کی تا حالا واسه دومادش حلقه ۱۵۰ تومنی گرفته...؟😕 زشته بابا، میخندن به آدم..." ابراهیم که زنگ زد موضوعو باهاش درمیون گذاشتم با بابام صحبت کرد و بهش گفت: "این حلقه از سرمَم زیاده، دعا کنید بتونم تو زندگی،حق همین انگشترو درست ادا کنم باقیش دیگه دست خدا و مصلحتشه..." پا حرفشم موند... ☺️ همیشه تو هر شرایطی حلقه ش دستش بود و خیلی بهش توجه داشت... تو یکی از عملیاتا حلقه ش شکست رفت عین همون رکابو خرید و دستش کرد...❤️ با خنده ازش پرسیدم "حالا چه اصراریه که حتما همین حلقه باشه و اینقده بهش مقیدی...؟" گفت: "️این حلقه تو زندگی سایه ی یه مرد یا یه زنه ، دلم میخواد همیشه سایه ت همرام باشه...😌 این حلقه همیشه تو اوج تنهایی، تو رو بیادم میاره...❤️" همسر شهید ❤️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
دفترچه کوچکی داشت📝 که در آن چیزهای مختلفی نوشته بود🍃 یک قسمت این دفتر، مخصوص نام دوستان شهید او بود💔 اسم شخص را نوشته بود و در مقابلش هم، منطقه عملیاتی که در آن شهید💔 شده بود یکی، دو ماه قبل از شهادتش، در اسلام‌آباد این دفترچه را دیدم🙂 نام سیزده نفر در آن ثبت شده بود و جای نفر چهاردهم، یک خط تیره کشیده شده بود🙁 پرسیدم «این چهاردهمی ‌کیه؟😕 چرا ننوشته‌ای؟» گفت «این را دیگر تو باید دعا کنی »☺️😞 راوے:همسرشهید ❤️ •|♡|• @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
حسین بهشتی؛ جانشین واحد مخابرات لشکر۲۷ ؛ که طی عملیات، بیسیمچی📞 همراه فرماندهی لشکر هم بوده است، در بیان روحیات در نبرد خیبر ، به خصوص در جزیرۀ جنوبی مجنون می گوید🍃 « یکی از وقایع منحصر به فردی که واقعاً تا آن موقع از جنگ اتفاق نیافتاده بود، جنگیدن داخل جزایر مجنون بود طی عملیات خیبر ، رزمنده هایی که وارد جزیره مجنون می شدند🍃، چون هیچ عقبه و پشتیبانی نداشتند، تنها اتکایشان به خداوند☝️ متعال بود این حالت جداافتادگی از پشتیبانی ها، حمایت ها، رفاقت ها و محرومیت از هر گونه امکانات مادی، بچه های داخل جزیره را به خدا نزدیک تر می کرد👌 احساس می کردیم وارد دنیای دیگری شده ایم که با دنیای بیرون از جزیره، زمین تا آسمان تفاوت دارد البته این حالت در بیشتر نمایان بود🙂 خُب؛ من به عنوان بی‌ سیم ‌چی فرماندهی لشکر، همه جا در کنار بودم با کمال شگفتی، می دیدم که از آن همه تنهایی و غُربت، واقعاً لذت می بَرَد😕 در ذهن امثال من، این توهمات خطور می کرد که هر آن نیروهای دشمن وارد جزیره می شوند و همه ما را یا می کشند و یا به اسارت می برند🙁؛ اما ، اصلاً چنین فکری در ذهنش نبود این را ما از حرکات و تصمیم های او می فهمیدیم🙂 تصمیم هایی که واقعاً بوی خون می دادند و از همان تفکر عاشورایی این مرد سرچشمه می گرفتند با توجه به آن که نیرویی دور و برش نمانده بود، اما به همان چند نفر از مسئولین لشکر که در اطرافش مانده بودند، خیلی وابستگی پیدا کرده بود☺️ به عباس کریمی ، رضا دستواره ، اکبر زجاجی ، سعید سلیمانی و از همۀ این ها بیشتر به سعید مهتدی یادم هست یک روز، چند ساعتی بود که صدای مهتدی از پشت بیسیم📞 ما شنیده نمی شد😞 که دستپاچه شده بود، به من گفت «سریع سعید را به گوش کن، ببین او کجاست؟ چرا با من حرف نمی زند😒؟ وقتی سعید پشت بی سیم آمد، با لحنی پر از دلواپسی به او گفت «کجایی برادر سعید😒 ؟ چرا اذیتمان می کنی؟🙁» 📄 🌸 منبع کپشن کتاب خواندنی و باشکوه شراره های خورشید ، نوشته آقایان «گلعلی بابایی و حسین بهزاد» صفحات ۷۱۸ و ۷۱۹ 🔶 🍃 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
قبل از عملیات والفجر 4، هنوز مصطفی را باردار بودم، که قرار شد برای دیدن #ابراهیم، به اسلام آباد غرب بروم🙂. راهی طولانی را به همراه مهدی؛ که تازه زبان باز کرده بود، از اصفهان پشت سر گذاشتم و به آن خانه رفتم. وقتی در را باز کردم، دیدم خانه را مثل دسته گل تمیز کرده☺️. حتیّ یخچال را هم شسته و کلیّ میوه ی فصل توی آن گذاشته بود🍎🍐🍎🍊. روی اجاق گاز؛ یک سینی پرُ از نان و کباب قرار داشت🍢 و کنار دسته گلی، با یک عکس خودش، نامه ای برایم گذاشته بود، با این مضمون:👇☺️ «سلام بر همسر مؤمن و مهربان و خوبم☺️. گرچه بی تو ماندن در خانه برایم بسیار سخت بود، ولیکن یک شب را تنهایی در این جا به سر آوردم. مدام تو را این جا می دیدم😌. خداوند نگهدار تو باشد و نگهدار مهدی، که بعد از خدا و امام، همه چیز من هستید. ان شاءالله که سالم می رسید. کمی میوه گرفتم،🍊🍎🍏 نوش جان کنید. تو را به خدا به خودتان برسید. خصوصا آن کوچولوی خوابیده در شکم، که مدام گرسنه است. از همه ی شما التماس دعا دارم. ان شاءالله به زودی، به خانه ی امیدم می آیم😌. #حاج‌همت12 / 7/ 62 راوے:‌همسرشهید #محمدابراهیم‌همتـ♥️ @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣