eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 (داستان واقعی) 🔸 قسمت۷۹ بدجور جا خورده بودم ... توی اون شرایط ... وسط حرف یه نفر دیگه ناخودآگاه چشمم توی جمع چرخید برگشت روی آقای مرتضوی ... نیم خیز شدم و دکمه میکروفون رو زدم. - نه حاج آقا از محضر بزرگان استفاده می کنیم ... با لبخند خاصی بهم خیره شد ... انگار نه انگار، اونجا پر از آدم بود ... نشست بود ... عادی و خودمونی ... - پس یه ساعته اون پشت داری چی می نویسی؟ ... مکث کوتاهی کرد ... - چشم هات داد می زنه توی سرت غوغاست ... می خوام بشنوم به چی فکر می کنی؟ ... دوباره نگاهم توی جمع چرخید ... هر چند، هنوز برای حرف زدن نوبت من نشده بود ... با یه حرکت به چرخ ها، صندلی رو کشیدم جلو ... - بسم الله الرحمن الرحیم ... با عرض پوزش از جمع ... مطالبی رو که دوستان مطرح می کنن عموما تکرارایه ... مشکلاتی که وجود داره و نقد موارد مختلف ... بعد از 3، 4 نفر اول ... مطلب جدید دیگه ای اضافه نشد ... قطعا همه در جریان این مشکلات و موارد هستند و اگر هم نبودن الان دیگه در جریانن ... برای این نشست ها، وقت و هزینه صرف شده ... و ما در قبال ثانیه هاش مسئولیم و باید اون دنیا جواب بدیم ... پیشنهاد می کنم به جای تکرار مکررات ... به راهکار فکر کنیم ... و روی شیوه های حل مشکلات بحث کنیم ... تا به نتیجه برسیم ... سالن، سکوت مطلق بود ... که آقای مرتضوی، سکوت رو شکست ... - خوب خودت شروع کن ... هر کی پیشنهاد میده ... خودش باید اولین نفر باشه ... اون پشت، چی می نوشتی؟ .. کمی خودم رو روی صندلی جا به جا کردم ... - هنوز خیلی خامه ... باید روشون کار کنم ... - اشکال نداره ... بگو همین جا روش کار می کنیم ... خودمون واست می پزیمش ... ناخودآگاه از حالت جمله اش خنده ام گرفت ... بسم الله گفتم و شروع کردم ... مشکلات و نقدها رو دسته بندی کرده بودم ... بر همون اساس جلو می رفتم ... و پشت سر هر کدوم ... پیشنهادات و راهکارها رو ارائه می دادم .. چند دقیقه بعد، حالت جمع عوض شده بود ... بعضی ها تهاجمی به نظراتم حمله می کردن ... یه عده با نگاه نقد برخورد می کردند و خلاهاش رو می گفتن ... یه عده هم برای رفع نواقص اونها، پیشنهاد می دادن ... و آقای مرتضوی ... در حال نوشتن حرف های جمع بود ... اعلام زمان استراحت و اذان ظهر که شد ... حس می کردم از یه جنگ فرسایشی برگشتم ... کاملا له شده بودم ... اما تمام اون ثانیه های سخت، ارزشش رو داشت ... بعد از نماز، آقای مرتضوی صدام کرد ... بقیه رفتن نهار ... من با ایشون و چند نفر دیگه ... توی نمازخونه دور هم حلقه زدیم ... شروع کرد به حرف زدن ... علی الخصوص روی پیشنهاداتم... مواردی رو اضافه یا تایید می کرد ... بیشتر مشخص بود نگران هجمه ای بود که یه عده روی من وارد کردن ... و خیلی سخت بهم حمله کردن ... من نصف سن اونها رو داشتم ... و می ترسید که توی همین شروع کار ببرم ... غرق صحبت بودیم که آقای علیمرادی هم به جمع اضافه شد ... تا نشست آقای مرتضوی با خنده خطاب قرارش داد.. - این نیروتون چند؟ ... بدینش به ما ... علمیرادی خندید .. - فروشی نیست حاج آقا ... حالا امانت بخواید یه چند ساعتی ... دیگه اوجش چند روز ... - ولی گفته باشم ها ... مال گرفته شده پس داده نمی شود... و علمیرادی با صدای بلند خندید ... - فکر کردی کسی که هوای امام رضا رو نفس بکشه ... حاضره بیاد دود و سرب برج میلاد شما بره توی ریه اش؟ ... مرتضوی چند لحظه ای لبخند زد ... و جمعش کرد ... - این رفیق ما که دست بردار نیست ... خودت چی؟ ... نمی خوای بیای تهران، پیش ما زندگی کنی؟ پیشنهاد و حرف هایی که زد خیلی خوب بود ... اما برای من مقدور نبود ... با شرمندگی سرم رو انداختم پایین ... - شرمنده حاج آقا ... ولی مرد خونه منم ... برادرم، مشهد دانشجوئه ... خواهرم هم امسال داره دیپلم می گیره و کنکوری میشه ... نه می تونم تنها بیام و اونها رو بزارم ... نه می تونم با اونها بیام ... بقیه اش هم قابل گفتن نبود ... معلوم بود توی ذهنش، کلی سوال داشت ... اما فهمیده تر از این بود که چیزی بگه ... و حریم نگفتن های من رو نگهداشت .. من نمی تونستم خانواده رو ببرم تهران ... از پس خرج و مخارج بر نمی اومدم ... سعید، خیلی فرق کرده بود اما هنوز نسبت به وضعش احساس مسئولیت می کردم ... و الهام توی بدترین شرایط، جا به جا می شد ... خودم هم اگه تنها می رفتم ... شیرازه زندگی از هم می پاشید ... مادرم دیگه اون شخصیت آرام و صبور نبود ... خستگی و شکستگی رو می شد توش دید ... و دیگه توان و قدرت کنترل موقعیت و بچه ها رو نداشت ... و دائم توی محیط، ناراحتی و دعوا پیش می اومد ... مثل همین چند روزی که نبودم ... الهام دائم زنگ می زد که ... - زودتر برگرد، بیشتر نمونی ... ♻️ادامه دارد... ✅ @Shahadat_dahe_haftad
📕 (داستان واقعی) 🔸 قسمت۸۰ توی راه برگشت ... شب توی قطار ... علیمرادی یه نامه بهم داد ... - توصیه نامه است برای * ... مرتضوی گفت: تو حیفی با این روحیه و این همه استعداد ... توی مجتمع ما بمونی ... برات توصیه نامه نوشت ... گفت از تهران هم زنگ میزنم سفارش می کنم میگم کدوم قسمت بگذارنت ... نامه توی دستم خشک شد ... - آقای علمیرادی ... - نترس بند پ نیست ... اینجا افراد فقط گزینش شده میرن... این به حساب گزینشه ... حاجی مرتضوی از اون بچه های خالص جنگه که هنوزم اون طوری مونده ... خیلی هم از این طرف و اون طرف، اذیتش می کنن ... الکی کاری نمی کنه ... انتخاب بازم با خودته ... فقط حواست باشه ... با گزینش مرتضوی و تایید اون بری ... هم اونهایی که از مرتضوی خوش شون نمیاد سر به جونت می کنن و سنگ می اندازن ... هم باید خیلی مراقب باشی ... پاشنه آشیل مرتضوی نشی ... هنوز توصیه نامه توی دستم بود ... بین زمین و آسمون ... و غوغایی توی قلبم به پا شد ... - پس چرا واسم توصیه نوشت؟ ... اینطوری بیشتر روش حساس نمیشن، سر به سرش بزارن؟ ... تکیه داد به پشتی .. - گفتم که از بچه های قدیم جنگه ... اون موقع، بچه ها صاف و صادق و پاک بودن و نترس ... کار که باید انجام می شد؛ مرده و زنده شون انجام می داد ... هر کی توانایی داشت، کسی نمی گفت کی هستی؟ قد و قواره ات چقدره؟ ... میومد وسط، محکم پای کار ... براساس تواناییش، کم نمی گذاشت ... به هر قیمتی شده، نمی گذاشتن کار روی زمین بمونه ... و الا ملت تازه انقلاب کرده و حکومت نوپا ... مرتضوی هنوز همون آدمه ... تنهایی یا با همراه ... محکم می ایسته میگه این کار درسته باید انجام بشه ... انتخاب تو هم تو همون راستاست ... ولی دست خودت بازه... از تو هم خوشش اومد ... گفت: این بچه اخلاق بچه های اون موقع رو داره ... اهل ناله و الکی کاری نیست ... می فهمه حق الناس و بیت المال چیه ... مثل بچه های اون موقع که مشکل رو می دیدن، می رفتن پای کار ... نمی شینه یه گوشه بقیه شرایط رو مهیا کنن، این از دور کف بزنه... تمام مدت سرم پایین بود و به اون نامه فکر می کردم ... انتخاب سختی بود ... ورود به محیطی که روی حساب گزینش کننده ات ... هنوز نیومده، یه عده شمشیر به دست... آماده له کردن و خورد کردنت باشن ... از طرفی، اگر اشتباهی می کردم ... به قیمت زمین خوردن مرتضوی تموم می شد ... ریسک بزرگی بود ... بیشتر از من... برای مرتضوی ... غرق فکر بودم ... - نظر شما چیه؟ ... برم یا نه؟ ... و در نهایت تمام اون حرف ها ... و فکرها ... تصمیم قاطع من... به رفتن بود ... از وقتی یادم میاد، کربلا رفتن آرزوم بود ... حج دانش آموزی رو پای پرواز، پدرم گرفت ... - حق نداری بری ... کربلا رو هم هر بار که نیت رفتن کردم ... یه اتفاقی افتاد ... و این چندمین سالی بود که چند روز به حرکت ... همه چیز بهم ریخت ... حالم خراب بود ... به حدی که کلمه خراب، براش کم بود ... حس آدمی رو داشتم که دست و پا بسته ... لب تشنه ... چند قدمی آب، سرش رو می بریدن ... این بار که به هم خورد ... دیگه روی پا بند نبودم ... اشک چشمم بند نمی اومد. توی هیئت اشک می ریختم و ظرف می شستم؛ اشک می ریختم و جارو می کردم اشک می ریختم و ... حالم خیلی خراب بود ... - آقا جون ... ما رو نمی خوای؟ ... اینقدر بدم که بین این همه جمعیت ... نه عاشورات نصیبم میشه ... نه ... هر چی به عاشورا نزدیک تر می شدیم ... حالم خراب تر می شد ... مهدی زنگ زد ... - فردا عاشورا، کربلاییم ... زنگ زدم که .. دیگه طاقت نیاوردم ... تلفن رو قطع کردم .. - چرا روی جیگر خونم نمک می پاشی؟ ... اگه حاجت دارم؟ من، خودم باید فردا کربلا می بودم؛ در و دیوار داشت خفه ام می کرد ... بغض و غم دنیا توی دلم بود ... از هیئت زدم بیرون ... رفتم حرم ... تمام مسیر، چشم هام خیس از اشک .. - آقا جون ... این چه قسمتی بود نصیب من شد ... به عمرم وسط همه مشکلات یه بار نگفتم چرا؟ ... یه بار اعتراض نکردم ... اما اینقدر بدبخت و رو سیام ... که دیدن کربلا و زیارت رو ازم دریغ می کنید؟ ... اینقدر به درد بخور نیستم؟ ... به کی باید شکایت کنم؟ ... دادم رو پیش کی ببرم؟ ... هر بار تا لب چشمه و تشنه؟ ... هر دفعه یه هفته به حرکت ... 10 روز به حرکت ... این بار 2 روز به حرکت ... آقا به خدا اگه شما اینجا نبودی ... من، الان دق کرده بودم ... دلم به شما خوشه ... تو رو خدا نگید که شما هم به زور تحملم می کنید. خیلی سوخته بودم دیگه اختیار دل و فکرم دست خودم نبود ... می سوختم و گریه می کردم ... یکی کلا نمی تونه بره ... یکی دم رفتن ... اونم نه یه بار نه دو بار، این بار پنجمین بار بود. بعد از اذان صبح دو ساعتی از روشن شدن هوا می گذشت. حرم داشت شلوغ تر از شب گذشته می شد ... جمعیت داشتن وارد می شدن که من ... ♻️ادامه دارد... ✅ @Shahadat_dahe_haftad
❁﷽❁ یه پلاڪ با یہ ساڪ میبینے ڪہ همین دو قلم پیش ما مونده رفقات اومدن چرا پس... باباییم توے سوریہ جا مونده منتظرتیم بابایے😔 #شهید_جاویدالاثر_محمدبلباسی @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
💡💎💡💎💡💎 📌 چرا پول توی جیب صهیونیست ها می ریزی ... #شهید_صدرزاده🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
💢نفوذ ساندیسم در بین منافقین 😂 #لجن_پراکنی #جلاد @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
☀️قرائت هرروز دعای عهد📲 * بسم الله الرحمن الرحیم * ✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨ ✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨ ✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨ ✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت+دهه‌هفتاد❣
﴾﷽﴿ به رسم هر روز صبح: (ع)؛ روزمون رو شروع کنیم: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الحُسَینِ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت +دهه هفتاد❣ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
#شهیدانه🌹 به‌من‌برگرد! چون‌مردُمی پس‌ازجنگ، به‌خرابه‌های شهروخانه‌شان... #خط‌شهیدمحمدحسین‌محمدخانی @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌸🍃 خواب خواهر شهید بعد از شهادتش💔😭 آمده بود میگفت : بیخود گریه میکنی .. از زمانی که به زمین افتادم ، تا به الان یک لحظه هم تنهایتان نگذاشتم .. من همیشه با شما هستم .. گفتم : دروغ نگو..نیستی..دلتنگ شدیم .. گفت : هستم، خوب هم میدانم اطرافتان چه میگذرد ..نشان به این نشان که دیشب در دلت به من گفتی بی‌معرفت! اینهمه بی تابی نکن..من زنده‌ام..برای آدم زنده که گریه نمیکند .. من که میدانم...بی تابِ جسمِ روی زمین مانده‌ام هستی.. اما زهرا ! باور کن...حتی در آن عکسی هم که از جسمم به شما رسیده .. حتی در آن عکس هم من زنده ام ... بیخود برای آدمِ زنده گریه نکنید ... شهـیـد مدافـع حـرم 💔 اخــرین عکس شهــید 😔💔🌹 راوی: خواهرِ شهید 🌸🍃 یاد شهید با ❤️ 🍃🌸 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
نگـــ👀ــــاه حرام به #نامحرم تــــــیری از جانب #شیطان ست🔥🔥🔥 مراقب #نگاهت باش برادرم ... ! @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
برادر من ! 📢 فقط این نیست که ناموس خودتو بپوشونی تا کسی نبینتش! ناموس دیگران را نگاه نکردن هم از غیرت است... !!! حتی اگر پوشیده هم نباشه!😕 ✍ هر کس که برای رضای خدا چشمش را از نامحرم بگیرد؛ خداوند شیرینی ایمان را در دلش قرار میدهد!😍 دلتو شیرین کن ! 😎✌️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
در چنین منظومه نامنظومه ای خـامنـه ای حتـمـاً ، چون تـو یاری می خواست اما فعـلا بـایـد در کهـف بـاشـی و بی حرف باشی تا وقـت مـوعـود ... #حاج_احمد❤️ یادت گرامی @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🔴خبر آمده، چهار دیپلمات ربوده‌شده ایرانی در زندان رژیم صهیونیستی هستند و هيچ سندی دال بر شهادت آنان وجود ندارد. ♦️دوباره ۱۴ تیر ماه می شود و همه یاد احمد متوسلیان می کنند و تمام بازی ها هم تمام می شود ولی اگر از من میشنوید اگر روزی آزاد شد او را به ایران نیاورید را باید به و یا به برد تا برود نتیجه و محصول را ببیند و رضایتی بر لب داشته باشد اصلا ایران بیاوریدش چه کار بیاید ها را ببیند بیاید با را بییند بیاید سیاست خارجی را ببیند بیاید را ببیند جعلی به نام امام بشنود و و و خیلی چیزهای دیگری که ش می دهد می دانم اگر بیاید یقه تک تک ما را خواهد گرفت که ای نامردا چه کردید با خون @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌸 خیر مقدم خدمت اعضای جدید 🙏🌸 ان شاءالله از مطالب کانال نهایت استفاده رو ببرید
ما فکر میکنیم یه کار خاصی‌کردن که انقدر پاک بودن و شدن نه رفیق! واقعیتش اینه که خیلی کارها رو نکردن که شدن❤️🌸 یازهـــرا((سلام الله علیهــا))🌸 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
نماز، سفر آسمان است و سفر آسمان را باید با دل بروی ... 🎈| @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃☘ #پروفایل #رهبرانه😍❤️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌸 پنج شنبہ براے من یڪ روز مثل تمام روزهاست ؛ ولے برای او ! یڪ قرار است و یڪ دل تنگ و بوسہ اے ڪہ هر هفتہ مینشاند ، بجاےگونہ ے پسر بر روےسنگ بر دامن #مادر_شهیدان صلوات @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
| #دلتنگے | مےدانیـد! بیـن خـودمان بماند گاهے دلـمان مےخواهد دل شما هـم بـراے ما تنگ شود...! |• #نگام_ڪن 🙂💔 |• #شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری🌹 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
حدیث قدسے🍃 بہ آنانـ ڪہ بہ منـ محبتـ مےورزند بگـــو❣ حالا مشڪل و مانعے پیدا شد و خلق بہ شما اعتنا نڪردند✨ براے شما ؟! 🎈 وقتےڪه منـ حجابـ میانـ خود و شما را برداشتمـ و شـــما☝️ مرا بہ {چشمـ دل💕} دیدید و آن ها را :) المحجه‌البیضاء 8/61 💓 :)💛 آرامشـ یعنے همینـ ...🎈 یعنےدلتـ بند نباشد :) بند دهانـ دیگرانـ🍃 ...☝️ ؟!😊 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌙 | ✍ امام حسن عسکری ؏ : 【إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاءِ اللَّیْلِ】 〖همانا رسیدن به خدا، و وصول به مقامِ قُرب الهی، سفری است که جز با مَرکب قرار دادن شب، و شب زنده داری،‌ نمی‌توان به آن دست یافت〗 📕 ⇓↻⇓↻ آدم هر سفری که میخواد بره، باید با مَرکب، و وسیله نقلیه‌‌ای متناسب با همون سفر، قدم در راه بذاره: 🚗 🚌 🚂 🚢 ✈️ مگه میشه بدون وسیله نقلیه، به مسافرتِ طولانی رفت؟! ✍امام عسکری ؏ در این حدیث شریف می‌فرماید:↶ راهِ رسیدن به خدا، مسافرتی طولانی هست که وسیله نقلیه نیاز داره، مَرکَب نیاز داره و بهترین وسیله برای طِی کردنِ این مسیر، شب‌زنده‌داری و است. ● ● در روایت داریم، شخصی از پیامبر (ص) پرسیدند: اون چراغی که باید با خودمون به عالم قبر ببریم، چیه؟(⚰) حضرت فرمودند: حالا ما اگر نمی‌تونیم تمام عمرمون نماز شب بخونیم، و با خودمون چراغی ببریم،(💡) که عالَمِ قبرمون رو روشن کنیم ؛ لااقل با خودمون یه چراغ قوه(🔦) یا یه شمع(🕯) ببریم! لااقل هفته‌ای یک شب، مثلاً ، یه نماز شب بخونیم‌، که دست خالی به عالم قبر نریم. @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
هوا هوای حسینیه‌ها، شب جمعه رسیده این دل من تا خدا، شب جمعه شب زیارت مخصوص سیدالشهدا شب زیارت ارباب ما، شب جمعه #التماس_دعای_زیارت😍💔 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
قبل از خواب زمزمه کنیم ... اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تُحْرِمُنِیَ الْحُسَیْنْ خدایا گناهانی را که مرا از "حسین" محروم میکند ببخش... 😔 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣