eitaa logo
♡عشق من حجاب ♡
2.1هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
24.2هزار ویدیو
500 فایل
🌹بانویی از تبار زهرا🌹 چادرم یادگار مادرم زهراست♥️ کپی؟! `یه استغفرالله واسمون میگین..` کپی از اسم و پروف؟! راضی نیستم! تبلیغاتمونه:) @tabligat59 جانم؟! https://daigo.ir/secret/54018085 لحظه رویش! ¹⁴⁰⁰٫³٫¹⁵ 2k...✈️‌...3k
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️آقای شفا! شفاعتی می‌خواهم ▪️از معجزه‌هایت آیتی می‌خواهم ▪️رنجورم و دردمند اما تنها ▪️آمرزش و مرگِ راحتی می‌خواهم (ع)🍂🖤 🥀
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
⭐️ حکایت ⭐️ ◀️ نقل است که: 🔻 ابوعلی سينا در سفر بود. در هنگام عبور از شهري، جلوي قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و يونجه جلوی اسبش ريخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذايی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسيد، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب بوعلی سينا بست تا در خوردن کاه شريک او شود و خودش هم آمد در کنار بوعلی سينا نشست. شيخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و يونجه او ميخورد و اسب هم به خرت لگد ميزند و پايش را ميشکند. خر سوار آن سخن نشنيده گرفت به روی خودش نياورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و بايد خسارت دهی. شيخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر، بوعلی سينا را نزد قاضی برد و شکايت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما بوعلی سينا که خود را به لال بودن زده بود ،هيچ چيز نگفت. قاضي به صاحب خر گفت: اين مرد لال است...؟ روستايي گفت: اين لال نيست بلکه خود را به لال بودن زده تا اينکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از اين اتفاق با من حرف ميزد... قاضي پرسيد: با تو سخن گفت...؟ چه گفت؟ صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد ميزند و پای خرت را ميشکند... قاضی خنديد و بر دانش بوعلی سينا آفرين گفت. قاضی به بوعلی سينا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنين بود؟! ابوعلي سينا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبديل شد: 🔻"جواب ابلهان خاموشی است"🔺
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
خیلی قشنگه با حوصله بخونید 🙏🙏 داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به او مقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟ زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود حبیب جوانی بیست ساله بود او علاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هر جا امام حسین می رفت این عشق و علاقه او را به دنبال محبوب خود میکشید پدرحبیب که متوجه حال پسر شد از او پرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمود پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مر اتا جایی می کشاندکه درعشق خود فنا میشوم مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد وگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟ حبیب فرمود: بله پدرجان چیست؟ حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود. پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام را با مولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند، امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد روز مهمانی فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود و برای دیدن حسین آرام و قرار نداشت بر بالای بام خانه رفت و از دورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدار سر رسید از دورحسنین را به همراه پدر دید درحالی که سراسیمه از بالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد و از پشت بام به پایین افتاد پدر خود را به او رساند ولی حبیب جان در بدن نداشت پدر حبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت امام علی علیه السلام از اینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد فرمود مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا او را نمی بینم ؟! پدر عذرخواهی نمود، گفت او مشغول کاری است. امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد اما این بارهم پدرحبیب همان جواب را داد امام اصرارکردکه حبیب را صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب اتفاق افتاده را شرح داد امام فرمود بدن حبییب را برای من بیاورید بدن بی جان حبیب را مقابل امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر شد رو به حسین کرد و فرمود: پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شما داشت جان داد حال خود چه کاری در مقابل این عشق انجام می دهی؟ اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش را بالا برد و از خدا خواست به احترام حسین و محبت حسین حبیب را بار دیگر زنده کند در این هنگام دعای حسین مستجاب شد و حبیب دوباره زنده شد. امام علی علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت ای حبیب به خاطر عشقی که به حسین داری خداوند به شما کرامت نمود واین مقام رفیع را به شما داد که هر کس پسرم حسین را زیارت کند نام اورا در دفتر زائران حسین ثبت خواهی کرد. به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده سلام برکسی که دو بار زنده شد و دو بار از دنیا رفت. (ای حبیب تورا به عشق حسین قسم میدهم که هرکس این داستان را نشر دهد نام او را را در دفتر زائران حسین ثبت کن.) منابع: دانشنامه امام حسین(ع) نوشته ایت الله محمدی ری شهری
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
🤔 ❔این شبهه را وهابی ها خیلی می کنند که چرا حضرت زهرا واسه باز کردن درب خانه آمد و بین و دیوار قرار گرفت ❗️چرا خود امام علی واسه باز کردن درب نیامد ❕❕ ✅ 👌نخست باید توجه کرد ، آن چه كه از برخي از روايات استفاده مي شود آن است که حضرت فاطمه سلام الله عليها نزديك در ورودي منزل نشسته بود و با ديدن عمر و همراهان وي، در را به روي آنان بست. ❕مرحوم عياشي در تفسير، شيخ مفيد در الإختصاص و... نوشته اند ؛ « عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان، خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة، ابوعبيد جراح، سالم مولي ابوحذيفة، قنفذ و من به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه نخواهند شد، عمر در را كه از شاخه هاي خرما ساخته شده بود، با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند و علي را بيرون آوردند در حالي كه كمرهاي خود را بسته بودند. » 📚 تفسير العياشي، ج2، ص67 _ الاختصاص ص 186 _  بحار الأنوار، ج 28، ص 227 ❕و در روايت سليم نيز آمده ؛ « عمر آمد تا به خانه رسيد، فاطمه پشت در نشسته بود، سرش را بسته بود و بدنش از غم از دست دادن پدر نحيف و لاغر شده بود، عمر در را كوبيد و گفت: اي پسر ابوطالب! در را باز كن، فاطمه فرمود: اي عمر به ما چه كار داري؟ ما را با مصيبتي كه گرفتارش شده ايم تنها بگذار. عمر گفت: در را باز كن وگرنه آن را به آتش مي كشم. فاطمه فرمود: آيا از نمي ترسي كه وارد خانه ما مي شوي، عمر بازنگشت و آتش خواست و آتش را بر در خانه افكند و آن را سوزاند.» 📚 كتاب سليم بن قيس، ص 864 💠از سوی دیگر حضرت صديقه احتمال می داد كه جمعيت بدون اذن داخل منزل نخواهند شد؛ چون نص قرآن است كه بدون اجازه وارد خانه كسي نشويد: «اي افرادي كه ايمان آورده ايد! در خانه هايي غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد اين براي شما بهتر است شايد متذكّر شويد و اگر كسي را در آن نيافتيد، وارد نشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگرديد!» بازگرديد اين براي شما پاكيزه تر است و خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است!. ( نور 27_28) 👌و از طرفي خانه انبياء احترام ويژه اي دارد كه كسي حق ورود بدون اجازه ندارد ؛ « اي افرادي كه ايمان آورده ايد! در خانه هاي پيامبر داخل نشويد مگر به شما داده شود.» ( احزاب 53) ❕و شكي نيست كه خانه حضرت صديقه طاهره خانه پيغمبر محسوب مي شود همانطوري كه در تفاسير متعدد اهل به این مساله اشاره شده است که جهت آگاهی به پست بعد توجه شود ✔️ ❕افزون بر اين تصور اين بود كه با توجه به موقعيت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و احترام رسول اكرم مردم با ديدن حضرت صديقه خجالت بكشند و متعرض نشوند همچنان كه عدّه اي با صداي حضرت صديقه برگشتند. ❕« عمر همراه عده اي به طرف خانه فاطمه آمد و در را كوبيد، فاطمه با شنيدن سر وصداي جمعيت با صداي بلند و همراه گريه فرياد زد: اي رسول خدا چه مصيبت هايي پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه مي بينيم. گروهي با شنيدن گريه فاطمه دلشان به درد آمد و با گريه آنجا را ترك كردند؛ اما عمر با گروهي ديگر باقي ماندند. 📚 الإمامة والسياسة، ابن قتیبه ، ج 1، ص 16 ❕بنابراين حضرت صديقه طاهره، هنگام هجوم، با ديدن عمر و همراهانش در را بست و نزديك دَر ايستاده بود و احتمال نمي داد كه با وجود آن حضرت متعرض خانه شوند و اين بي شرمي مهاجمان بود كه خانه و اهل آن را رعايت نكردند و به قول سلمان فارسي ؛ « كرديد و نكرديد و ندانستيد كه چه كرديد.» 📚بحار الانوار ج 28 ص 193
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
🤔 ❔روحانی بزرگواری می گفت وجوب خانه حضرت زهرا و عدم هتک و حمله به آن در آیاتی از آمده است آیا حقیقت دارد ❕❕ ✅ 👌خداوند می فرماید ؛ «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال‏» « (نور خدا) در خانه‏ هايى است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان يابد و نامش در آنها ياد شود و صبح و شام در آن تسبیح گفته شود » 🔰نور 36 ❕سيوطى در تفسير الدّر المنثور از انس بن مالك و بريده دو نفر از صحابه پيامبر گرامی نقل مى ‏كند هنگامى كه رسول خدا اين آيه را تلاوت فرمود، مردى برخاست و گفت: «اىُّ بُيُوتٍ هذِهِ يا رَسُوْلَ اللَّهِ»: «اين خانه هايى كه در اين آيه توصيف شده كدام است اى پيامبر خدا!» ◽️پيامبر فرمود: «بُيُوتُ الانْبياء»: «خانه‏ هاى پيامبران است». ❕ابوبكر و گفت : «هذا البَيْتُ مِنْها لَبَيْتُ عَلىٍ وَ فاطِمَةَ؟!» «اين خانه از آنها است، خانه على و فاطمه» عليهما السلام؟ 👌فرمود: «نَعَمْ مِنْ افاضِلِها»: «آرى اين از برترين آنها است». 📚الدر المنثور ج5 ص50 👌شبيه همين معنى را حاكم حسكانى در شواهد التّنزيل از ابوبرزه يكى ديگر از صحابه از پيامبر اكرم نقل كرده است، بى آنكه نام شخص خاصى را ببرد، بلكه است «قيلَ يا رَسُولَ اللَّهِ ابَيتُ عَلَىٍّ وَ فاطِمَةَ مِنْها؟ قالَ مِنْ افْضَلِها»: «گفته شد آيا خانه على عليه السلام و فاطمه عليها السلام از آنها است»؟ پيامبر فرمود: «از برترين آنها است» 📚شواهد التنزیل ج1 ص410 روح المعانی ، ج18 ص157 این مضمون در روایات متعدد نیز آمده است ؛ 📚بحار الانوار ج23 ص325 باب 19 ❕خانه‏اى كه مركز نور الهى است و خدا به ترفيع آن امر فرموده از احترام بسيار بالايى برخوردار است.خانه ‏اى كه اصحاب كسا را در بر مى ‏گيرد و خدا از آن با جلالت و ياد مى‏ كند، بايد مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد. 👌با اين همه سفارشهاى مؤكّد، متأسفانه عده ای از خدا بی خبر حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن و اهالی آن پرداختند، و اين مسئله ‏اى نيست كه بتوان بر آن پرده ‏پوشى گذاشت
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
🖤در مثل امروزی ، دنیا پرستان و دنیا طلبان قلب محزون و داغدار دختر رسول خدا ص در مصیبت پدر را با کنار زدن و غصب خلافت امیرالمومنین علی ع ، زدند🖤 🔥 اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی و ابد به اولا ثم الثانی و الثالث و الرابع اللهم العن یزید خامسا پروردگارا تو لعن مرا مخصوص گردان به اولین شخص ظالم و شروع کن به اولین ظالم و آنگاه در حق دومین و سومین و چهارمین ؛ پروردگارا و آنگاه لعنت فرست بر یزید پنجمین آن ظالمان🔥 @payamhaeeazasman🖤🖤
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعری زیبا برای ۱۲ امام معصوم علیه السلام که بعد از سروده شدن شعر یک اتفاق نادر ولی شگفت انگیز می افتد
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
پرونده قضایی غم انگیز⚖ 😨 با یکی از مراکز مشاوره قوه قضاییه  برای حل اختلاف بین زوجین همکاری میکنم. یه خانم جوانی به بنده رجوع کرد ، میخواست طلاق بگیره، گفتم شرمنده ،بنده در طلاق کسی کمکی نمیکنم. گفت پس راهنمایی ام کنید، قبول کردم. مردد بود طلاق بگیرد و یا راه حلی برای تنفری که از همسرش داشت پیدا کند. موضوع از این قرار بود که ایشان بچه ۶ ،۷ ماهه ای داشت دختر ،خیلی ناز و زیبا و شیرین. گفت: زندگی خوبی با همسرم داشتیم ،آدم معتقد و نماز خون و ...است. یک روز آمد خونه و گفت ی رنگ مویی دیدم بیرون خیلی قشنگ بود ،چون بهش اطمینان داشتم که خیلی چشم پاک و آدم درستی است و همه حرفهایش را به من میگفت ، گفتم خب چه رنگی بود ،گفت نمیدونم دقیقا توش رگه های طلایی و رنگ عجیبی بود، خلاصه نشستیم با همدیگه سرچ کردیم رنگ موها را دو تاش را انتخاب کرد بهم نزدیک بود ،گفتم باشه فردا میروم موهام را این رنگی میکنم. فرداش رفتم آرایشگاه نزدیک خونه مون و گفتم موهام را این رنگی کن . خیلی خوشحال ی شام عالی براش درست کردم ،کمی آرایش و میز چیدم با شمع و سالاد تزیینی و ی لباس خوب... منتظر شدم اومد ،تا من را دید گفت خوشگل شدی ولی اون رنگی که من دیدم نیست، گفتم بهانه نگیر ،بیا شام بخوریم و بیهوده زندگی را تلخ نکن. گفت باشه یکهفته ای گذشت گفت یکی از دوستهام گفته ی آرایشگاه  خوبی خانمش میره ،بیا برو آنجا. قبول کردم و رفتم اونجا و عکس رنگ را نشون دادم. به خانمه گفتم این پلیت رنگ را بیار بیرون خودش انتخاب کنه. بنده خدا پذیرفت. رنگ و همسرم با کلی وسواس انتخاب کرد و .... اینبار موند تو ماشین دخترم را نگه داشت و بعد با هم رفتیم خونه بعد آرایشگاه. باز تا موهام را دید ،گفت نه، اون نیست خیلی ناراحت شده بودم گفتم برو ، همون خانم را پیدا کن. و دعوای لفظی و چند روز قهر و .... گذشت ،دو هفته بعد گفت بیا بریم ی جای دیگه .‌.. گفتم اون آرایشگاه گرونه ما تو اجاره خونه موندیم. چند روز بعد آمد و گفت باشه ی وام گرفتم ،فهمیده بودم اون مو مش هم داشته و... رفتیم یک جای گرونتر ،خدایا خودت کمک کن آرایشگر گفت نمیشه باید رنگهای قبلی بیاد پایین و... دو ماه صبر کردم و رفتم دو باره که نه چند باره.. این مدت خونمون شده بود دعوا خونه. دیگه اون عشق و گرمی تو زندگیمون نبود. ی شب گریه کردم ،اون هم با من گریه کرد و عذر خواهی و ... خواهش کرد برای آخرین بار. رفتم آخرین بار ، ......با پول وام و ....بماند. وقتی من را دید شروع کرد به داد و بیداد ، و عصبانی و اینکه تو دیگه کی هستی و من با تو چکنم و .‌.همینطور فریاد کشان ، برای اولین بار پرتم کرد کنار اتاق، دخترم تو بغلم بود ،از دستم افتاد و خورد به لبه مبل جهیزیه ام..... بچه شوک شده بود، فقط فریاد میزد ،نمیتونستم آرامش کنم، بچه ام تازه راه افتاده بود ،کفش بوق بوقی براش گرفته بودم .... پاهای خوشگل دخترم درد گرفته بود انگار .... رفتیم اورژانس بیمارستان و آرامش بخش و ... فردا و فردا و فردا ،بچه ام  آزمایشگاه و دکتر متخصص و .... آخرش گفتند .... قطع نخاع شده. به من بگو با بچه قطع نخاعی کجا برم. من شوهرم را دوست داشتم ،اون هم. آتیش به جونش بگیره اونکه موهاش را آنطوری رنگ کرده بود و تو خیابان... نه نه ،همه اش تقصیر شوهرمه دیگه لال شده، فقط اشک میریزیم...ازش متنفرم نه دوستش دارم بچه ام را چکنم تو را خدا بگو طلاقم بده..... همه جوره حرف میزد، مضطر بود. من فقط اشک میریختم و به چهره معصوم دخترش نگاه میکردم. نمیدونستم چی بهش بگم.چشمهای پریشان خودش و شوهرش و پاهای قشنگ دختر کوچولو با کفش بوق بوقی. خانم بی حجاب میدانی با موهای پریشانت ،چند تا زندگی را پریشان کردی؟ حالا  هی بگو منفعت حجاب چیه؟ حواسمون هست؟⁉️‼️❓‼️
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
💮سلام متنی جدید و فوق العاده عمیق خواهشا حتما تا آخر بخوان چون داستان تلخ زندگی من وتوست شاید بعضی جاهاش تکرار باشه اما موارد جدید و تامل برانگیزش زیاده ......👇👇👇👇👇👇👇👇 ⚽️ بازي فوتبال     90  دقيقه 🔵    سريال تلوزيوني     60  دقيقه 🔘    فيلم سينمايي     130  دقيقه ⭕   نماز      5  دقيقه ⚪   و جهنم      طول زندگی ♦️  برای خردمندان : 💮 درواتساب     300  دوست 💮   دربلاک بیری      500 دوست 💮  درتلفن      80  دوست 💮  درمحله        50  دوست 🔺   درسختی   (  یک نفر  ) 🔻  درجنازه ات     ( خانواده ) 🔺  درقبرت      ( خودت تنها ) 💮   تعجب نکن  ! 👈   این واقعیت زندگی است 💮  (  چیزی جز نمازت برایت منفعتی ندارد  ) 🍁   چند دقیقه نشستن بعد از نماز ، بهترین وقتی است که خداوند رحمتش رانازل می کند 🍁   استغفار کن و تسبیح بگو وآیة الکرسی بخوان فراموش نکن که تو دراین دنیا ماندگاری نداری و چندروزی دراین دنیا مهمان پروردگارت  ھستی                       الله الله الله الله الله الله    اینرا به اشتراک بزار وبدان قرارنیست پولی بهت برسه و یا خبر خوشی بهت بدند فقط آدم هایی روالان یاد الله تعالی میندازن  .. حتما بخونین خیلی قشنگ و دردناکه !) ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺁﻣﺪ : .... ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺯﻧﺎ ﺁﻣﺪ : .... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻓﺖ (!) ﺳﻮﺩ ﺁﻣﺪ : .... ﺑﺮﮐﺖ ﺭﻓﺖ ! (!)ﻣُﺪ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﯿﺎ ﺭﻓﺖ! (!) ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ ﻭ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﺁﻣﺪ : ... ﺳﻼﻣﺖ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺭﺷﻮﻩ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﻖ ﺭﻓﺖ ! (!)ﺩﯾﺮ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺁﻣﺪ: ... ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺖ! (!) ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺁﻣﺪ : .... ﻗﻨﺎﻋﺖ ﺭﻓﺖ ! (!) ﻗﻮﻡ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺁﻣﺪ ..: ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ ﺭﻓﺖ ! (!) ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺁﻣﺪ ...: ﺣﺠﺎﺏ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺟﻮﺍﯾﺰ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﻭ ﮔﺎﻭﺻﻨﺪﻭﻕ ﺁﻣﺪ ...: ﺯﮐﺎﺕ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺗﻠﻔﻦ ﺁﻣﺪ ...: ﺻﻠﻪ ﺭﺣﻢ ﺭﻓﺖ! ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﯿﻢ !!! ﭼﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﺪ،ﭼﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﺖ !.... ؟ ﺁﯾﺎﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺖ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ، ﻭ ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﮔﺮﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ ﭘﺲ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ. ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﮑﻨﺪ !!!...
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ کلیپ های آسمانی ۱۸۵ ❤️ اثبات حرمت خانه علی و فاطمه س در قرآن 🌹 انتشار کلیپ به نام گروه یا کانال خود عزیزان مجاز بلکه مزید امتنان است. 🌹 آدرس ما در سروش و ایتا 👇👇👇👇👇 @payamhaeeazasman🌸🌺🌼
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
✨ کلام نورانی✨ حدیث سلسلة الذهب حدیثی است که امام رضا(علیه السلام) هنگام ورود به نیشابور در مورد ولایت اهل بیت(علیه السلام) به عنوان شرط توحید بیان فرموده است. 🔸 إسحاق بن راهوَیه گوید: لَمّا وافی أبُو الحَسَنِ الرِّضا(علیه السلام) بِنَیسابورَ و أرادَ أن یخرُجَ مِنها إلَی المَأمونِ اجتَمَعَ إلَیهِ أصحابُ الحَدیثِ، فَقالوا لَهُ: یابنَ رَسولِ اللّهِ، تَرحَلُ عَنّا و لا تُحَدِّثُنابِحَدیثٍ فَنَستَفیدَهُ مِنک؟! و کانَ قَد قَعَدَ فِی العُمارِیةِ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ و قالَ: سَمِعتُ أبی موسَی بنَ جَعفَرٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ ابنَ مُحَمَّدٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِی یقولُ: سَمِعتُ أبی عَلِی بنَ الحُسَینِ یقولُ: سَمِعتُ أبِی الحُسَینَ بنَ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ(ص) یقولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یقولُ: سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ یقولُ: لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی. قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، و أنَا مِن شُروطِها. ✅ هنگامی که ابوالحسن الرضا(علیه السلام) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم. حضرت با نقل حدیث سلسله الذهب اعتقاد به امامت را شرط توحید کامل دانستند. امام رضا(علیه السلام) در مسیر ورود به ایران از شهرهای زیادی عبور کردند، اما در میان این شهرها، شهر نیشابور بیشتر در تاریخ مطرح شد. این اهمیت به دلیل صدور حدیث سلسلة الذهب در این شهر است. حدود ۲۴ هزار محدث در نیشابور نزد امام رضا(علیه السلام) اجتماع و امام در آن اجتماع بزرگ حدیث عظیم سلسلة الذهب را بیان کردند. با نقل حدیث سلسله الذهب اعتقاد به امامت را شرط توحید کامل دانستند. لذا امام در بیان این بودند که، صرف اینکه موحد باشید و به توحید الهی اعتقاد داشته باشید، کافی نیست و باید به ولایت ما نیز اعتقاد داشته باشید.
هدایت شده از پیامهایی از آسمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ کلیپ های آسمانی ۱۸۶ ❤️ باطل شدن ادعای الوهیت مسیح ع توسط امام رضا ع (سیره پیشوایان) 🌹 انتشار کلیپ به نام گروه یا کانال خود عزیزان مجاز بلکه مزید امتنان است. 🌹 آدرس ما در سروش و ایتا 👇👇👇👇👇 @payamhaeeazasman🌸🌺🌼
◖🤎🔗◗
"یعقوب‌ترین‌چشم‌ِدنیاچشم‌ِتَر‌ِماست چون‌یوسف‌گُم‌گشته‌‌ٔما‌یوسف‌ِزهرآست . .
◖💛🔗◗
من گدایی ز گدایان تو هستم آقا خاک نعلین شما سرمه چشمان من است
وقتی که قرآن گوش میدم>>>>❤💫
کبوتر حرم.mp3
14.46M
قربون کبوترای حرمت امام حسن..💚
معاويه هم على را دوست داشت .. مگر كسى مى‌تواند علی را دوست نداشته باشد ؟! ولى مسئله ، ولايت است ؛ یعنى فقط على را دوست داشته باشيم و فقط او را حاكم بگيريم ! ‹ استادصفایی‌حائری ›
-تو را ندیده‌ام اما عمریست کہ درگیر توام . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثانیاًکه‌دِلتنگم.. ثالثاً‌که‌دِلگیرم.. رابعِاً‌که‌خَسته‌ام.. اولاً..؟ اولاً‌هَمیشه‌دوستَت‌دارم(:🙂💚 › ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ