#لحظہاےباشهدا🕊
دکتر بهش گفته بود: به اندازه یک دموبازدم
با مُردن فاصله داشتی!
مصطفی جواب داد:
شما به اندازه یک دموبازدم میبینید
اونی که باید شهادت را میداد،
یک کوه گناه دیده!
#شهید_مصطفے_صدرزاده🕊
#خاطره_شهید♥️🎙
مصطفے روزی برای عمه اش خوابی تعریف میکند که گویا خواب دیده بوده مسجد ساخته شده...🍃
آن هم با چه عظمتی و آنجا شهید آوردند تابوت را وسط مسجد گذاشتند و از این تابوت نور در آسمان میرود.✨
جالب اینجاست که اولین شهیدی که در این مسجد تشییع شد خود مصطفے بود بعد از او هم سجاد عفتے :)
#شهید_مصطفے_صدرزاده
◾️#خاطره_شهید 🎤🕊
مصطفے نسبت به نوجوانها احساس پدرے داشت.♥️
یعنے مثل وقتی که فرزندی بزرگ میشود و پدرش لذت میبرد، او هم همین حس را داشت.✨
نوجوان هایی که با مصطفے بودند تفاوت سنی زیادی با او نداشتند و حدود ۶_۷ سال از او کوچکتر بودند...
آخرین لذتی که من از بزرگ شدن نوجوانهایش دیدم، این بود که یک روز به خانه آمد و با ذوق گفت که بچههایش پاسدار شدند،
شغلشان مشخص شده و همهشان تحصیل کردهاند.🌿
با گفتن همین کلمات آن لذتی را که در وجودش بود، بیان میکرد.
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی همسرشهید
#دلتنگی_شهدایی 🌼🌿
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست!
#حافظ
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطره_شهید🌿♥️
_______
خاطرم هست که بعضی وقتها به شوخی به من میگفت که شما راضی باش تا من بروم و شهید شوم، من هم قول می دهم تا تو را شفاعت کنم. من هم در جواب او می گفتم که اگر شما شهید بشوی من هم باید صبر کنم و مقام صابرین از شهدا بالاتر است. آن زمان است که من باید شفاعت شما را بکنم. اما اکنون می بینم که واقعا به شفاعت ایشان نیاز دارم. انگار یک آمادگی بود که بالاخره این اتفاق می افتد و شهید میشود. مطمئن بودم که او شهید می شود اما خودم را گول می زدم و می گفتم نه الان وقتش نیست.
《بهروایتهمسرشهید》
_______
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌿
. رفیقشمےگفت:
. گاهےمےرفتیہگوشہاےخلوت
. چفیہاشرومےڪشیدروےسرش
. درحالتسجدهمےموند..
. بہقولمعروف
. یہگوشہاےخداروگیرمےآورد :)
. مصطفےواقعاعبدِصالحبود
#شهید_مصطفی_صدرزاده
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
~🕊
#شهیدانه
ازش پرسیدم : "دوست دارے روی قبرت چی بنویسن؟"
کمے فکر کرد و گفت:
" آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے...
دیوانه ے تو هر دو جهان را چه کند؟! :)"
✍🏻به روایت دوست شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده♥️🕊
در نهایت هم همین شعر روی مزارشون نوشته شد💔✨
🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. قرار بی قرار را ورق زدم فهمیدم مادرش، او را نذر حضرت عباس کرده بود.
🍃حسرت هایش برای نبودن در کربلا، کار دستش داد. بی قراری اش با چهارشنبه های نذر علمدار و روضه هیئت بیشتر شد، پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت.
🍃 نام جهادی #سیدابراهیم را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند. گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
🍃دلش در #سوریه گرفتار شده بود. اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده #شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.
🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که سردار دلها از محبتش به او گفت و چه در #شهریار که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.
🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست. در روز #تاسوعا شهید شد، نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵
🥀مزار شهید : بهشت رضوان شهریار
🕊محل شهادت : حلب، سوریه
#خاطره_شهید🕊
بعد از شهادت آقامصطفی ، برادرشون از مادرشهید پرسیدن:
"حالا كه بچه ات شهید شده میخواے چیكار کنے؟"
ایشونم دست گذاشتن روے شونه ی نوه شون و گفتن:
"یہمصطفےدیگہتربیتمےڪنم!!🖐🏻♥️
#شهید_مصطفے_صدرزاده🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ 📽
یہ پیغام ...؟!
بہ کی ...؟
ماه رجب بود در رحمت خدا خیلی باز بود (:💛
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
#پند_شهدا🌷
#شهید_مصطفی_صدرزاده❤️
اخمتوۍمحیطۍڪهپراز
نامحــرمھ،خیلۍهمخوبھ:)
#شهیدانه
شیـر#خدا باشیـد،مُحڪَم!
هیچـۍنیست،فقـطاحساسڪنخداباھـٰاتہ
منوخُدابـٰاڪُلادمحَریفیـم..シ!
#شهید_مصطفی_صدرزاده💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 میگفت:
اتل متل توتوله
چشم تو چشم گلوله
اگه پاهات نلرزید
نترسیدی قبوله:)!💔」
#شهید_مصطفی_صدرزاده
•────•❁•────•
همیشہتاڪیدداشتیہشَھیدانتِخـٰاب
ڪنیدوبریددُنبـٰالشبشنآسیدش،
باهـٰاشارتبآطبَرقـرارڪنیدو
شَبیھَشبشیدحـٰاجتبگیرید؛
شھیدمیشید👀🤍.
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهیدانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گذشتیازروزهـایخـوشجـوانیات
دعـاکنبرایـمتااینجـوانیمرابهبازی نگیـرد:)♥️
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌱
#شهیدانه
آنچه مهم است حفظ راه شهداست
یعنی پاسداری از خون شهدا
این وظیفه اول ماست … :)🕊️🌱🌷
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#حاج_قاسم #سردار_دلها
تورا ندیدهایم اما انگار خوب میشناسیمت!
هرگاه دلتنگے بر پنجره ے دلمان چنگ بیاندازد، میدانیم که تو حواست هست به دلهای ما...
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♡
#دلتنگی_شهدایی 🌱
- چطوری میتونی ادامه بدی؟
+ من هر دفعه نشستم شهدا تا کمر خم شدن دست دراز کردن برام بلندم کنن
تو بودی دستتو نمیدادی بهشون؟
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهیدانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎬#ماه_رجب بود...
درِ رحمت خدا خیلی باز بود...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
.
#طنز_در_جبهه_سوریه😄😄
قبل از عملیات بود ...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم
اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم📞
به همرزمامون خبر بدیم ...
ڪه تڪفیریا نفهمن ...
یهو سید ابراهیم (شهید مصطفی صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ...
بدونید دهنم سرویس شده ..... 😂😐
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#شهیدانه
#شهید_مصطفی_صدرزاده
ازشپرسیدم:دوستداریرویقبرتچیبنویسن؟!
کمیفکرکردوگفت:
آنکسکهتوراشناختجانراچهکند؟!
فرزندوعیالوخانمانراچهکند؟!
دیوانهکنیهردوجهانشبخشی...
دیوانهیتوهردوجهانراچهکند؟!
درنهایتهمهمینشعررویمزارشوننوشتهشد!
بهروایتدوستشهیدمصطفیصدرزاده✨🍂
بعد از شهادت مصطفے از مادرشهید پرسیدن:
"حالا كه بچه ات شهید شده میخواے چیكار کنے؟"
ایشونم دست گذاشتن روے شونه ی نوه شون و گفتن:
"یہمصطفےدیگہتربیتمےڪنم🖐🏻"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#سالروزشهادت 🕊🥀
.
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
روز ۱۹ شهریور سال ۸۶
وقتی رفتیم برای گرفتن عکس های عروسی تو مسیر گفت:عزیز فقط بخاطر شما قبول کردم
من اصلا از این کارا خوشم نمیاد.
عکاس میگفت اگه باغ نباشه عکس های آتلیه زیاد نمیشه
کلی سر باغ رفتن ناراحت بود و قبول نمیکرد
خانم عکاس تماس گرفت ،باغ یکی از اقوام ما که روز عروسی شما خونه نیستن رو هماهنگ کردم .
وقتی رسیدیم باغ
گفت:لطفا پیاده نشو؛
خودش اول رفت همه جا رو چک کرد که دیدی نداشته باشه حتی بین دو درب
بعد اومد در ماشین رو باز کرد
و گفت: خیالم راحت شد بیا پایین
این همه حساسیت آقا مصطفی خیلی دلگرمم میکرد به انتخابی که کردم.
شب ،بعد از جشن عروسی و خدا حافظی
وقتی رسیدیم خونه
برای بدرقه مهمان ها رفتم تا جلوی در
وقتی برگشتم دیدم آقا مصطفی گریه میکنه ؛!
گفتم: گریه میکنی؟
گفت :هیچ وقت فکر نمیکردم تو دنیا بتونم کسی رو انقدر دوست داشته باشم.
این علاقه روز به روز بیشتر میشد؛
طوری که شب قبل از شهادتش
به یکی از دوستانش وصیت میکنن
که بعد از شهادتش توی معراج شهدا
منو خانمم دیدار خصوصی داشته باشیم .
وقتی پیکرشون اومد تهران روز دیدار معراج شهدا
آخر دیدار مسئولین معراج گفتن همه برن فقط همسر شهید بمونه
من نمیدونستم که این درخواست آقا مصطفی بوده .
دیدار خصوصی........
علاقه...................
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
#سالروزشهادت 🕊🥀
.