🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴
🪴🪴
🪴
رمان #ملکهحاجی📿
به نویسندگی #ماندانا💄
#پارت703
لبخند تلخی زدم و از جام بلند شدم. دستی به زانوهام کشیدم و گفتم:
_دیگه اتفاقیه که افتاده، اینطور نیست؟
باید فکرشو میکردم.
من میرم بخوابم حاجخانم
_وسط روز و خوابیدن؟ پاشو بیا با هم بریم ختم قرآن!
_ختم قرآن؟ خونهی کی؟
با ویلچرش به سختی وارد اتاقش شد و گفت:
_خونهی همسایه رو به رویی.
تردیدم رو کنار گذاشتم و گفتم:
_ببخشید حاجخانم؟
به سمتم برگشت. با ترس و استرس گفتم :
_کلید خونهی مجردیه عامر رو دارین؟ میخوام برم... برم اونجا... کتاب بخونم!
_بیا تو اتاقم بهت بدم
پشت سرش وارد شدم که کشوی میزش رو باز کرد و کلیدی رو سمتم گرفت. کلید قدیمی بود و بعید میدونستم به اون خونه بخوره اما حاجخانم گفت:
_میتونی بری اونجا و از دلتنگیات کم کنی!
#کپیممنوعحرام📵
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸 @HAjee79 🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🪴
🪴🪴
🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴