eitaa logo
حُجره ے‌من!
485 دنبال‌کننده
646 عکس
153 ویدیو
29 فایل
قرار نیست عمرمون هدر بره پای گوشی . . . ! عالِم دهر نیستم؛ در حد علمی که دارم، در خدمتم. به قول شاعر: برای از تو شنیدن هنوز حوصله دارم‌✨ کانال اصلی 👇🏻 https://eitaa.com/sarbaz_khane لینک ناشناس 👇🏻 https://daigo.ir/secret/913059123
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ناشناس ما
📪 پیام جدید سلام میشه لطف کنید بفرمایید علت اینکه حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه هست چیه؟ چطور میشه که بعد از اینکه به مدینه برمیگردند و اونجا زندگی میکنند مزارشون توی سوریه باشه؟
هدایت شده از ناشناس ما
📪 پیام جدید سلام وقت بخیر پرهیزکاری دقیقا یعنی چی ؟پرهیزکار به چه شخصی گفته میشه؟
رحمت.mp3
18.43M
علیکم السلام فک کنم به دردتون بخوره درباره معنی تقوا صحبت شده
هدایت شده از ناشناس ما
📪 پیام جدید برا آروم شدن این قلب شکسته چیکار باید بکنم حاجی؟:)
یه زمانی کوچیکتر از الان بودیم ....
شاید ده یا یازده سالم بود.
یادمه کلِ ماه صفر ، روضه دعوت بودم تا براشون بخونم . صدام هم ناز و بچه گونه ☺️ اون زمان هم پسر بچه ای به سن من ، کم بود که بخواد روضه بخونه ( مداحی نه ها ! سینه زنی نمیخوندم ، اهل روضه بودم)
خلاصه ... اون زمان که پول ها ارزش داشتن ، پنج شب ، پنجاه هزار تومن تو یه پاکت میذاشتن و از امام حسین ب ما می‌رسید ..
کم کم باد رفت به غبغبمان
پر رو شدیم .
یه جا رفتم ، بهم ۲۵ هزار تومن دادن
بعد از اینکه پاکت رو دیدم ، اومدم تو ماشین بابام نشستم و گفتم : همین ؟!!! دیگه سال آینده براشون نمی‌خونم 🤨😒
بابام گفت یعنی برا پول میخوندی ؟ یا برا امام حسین ؟ گفتم باور کن هیچ کدوم حال میکنم وقتی میخونم 😶☹️
اونوقت نمی‌دانستم نیت خالص و اینجور چیزا چیه
یه بچه ی کلاس پنجمی بودم
سال بعدی فقط ده پونزده شب دعوتم کردن 🙃
بابام گفت برا خاطر این بود که نیتت درست و حسابی نبود ...
البته ... یکی دو سال بعدش هم ، بخاطر پول رفتم تو مراسمات و می‌خوندم . چون واقعا نیاز داشتم ! دلم کربلا میخواست ! یه اتفاقی افتاده بود برامون که بابام پول نون و شامِ شب رو به زور گیر میآورد ... نداشت و باید خودم جور میکردم ...
با خودم حساب کرده بودم اگر هر روز یه مراسم هم دعوتم کنن ، میتونم پول پاسپورت و رفت و برگشت به عراق رو جور کنم . یه دلار و ۲۰ ریال عربستان داشتم اونا رو هم بردم صرافی فروختم 😀
یه جا مراسم دعوتم کردن بعد وقتی رفتم ، دیدم بی هماهنگی شده و یه آقایِ مسنی رو دعوت کردن تایم من و علی الظاهر منم نمیتونم بخونم دیگه و پَر ...🕊
اون خونه ، نوجوون و جوون نداشت که پذیرایی کنه و چایی ببره و ... با خودم گفتم مهم نیست من برا خدمت اومدم نه پول گرفتن ، میرم اینجا کمک میکنم
کسی نبود ۱۳ سالم بود فک کنم . چایی رو دم گذاشتم و خرما رو چیدم تو سینی و ... شد روز آخر روضه ...