eitaa logo
حُجره ے‌من!
518 دنبال‌کننده
736 عکس
170 ویدیو
29 فایل
قرار نیست عمرمون هدر بره پای گوشی . . . ! عالِم دهر نیستم؛ در حد علمی که دارم، در خدمتم. به قول شاعر: برای از تو شنیدن هنوز حوصله دارم‌✨ کانال اصلی 👇🏻 https://eitaa.com/sarbaz_khane لینک ناشناس 👇🏻 https://daigo.ir/secret/913059123
مشاهده در ایتا
دانلود
یا امام رضـــــــــــا” اگر بناست که لطف کسی به ما برسد …. . خدا کند فقط از جانب شما برسد…. نخواه منت بیگانه بر سرم باشد….. . خوش است خیر همیشه از آشنا برسد… . از آستان رضا «ع» هرچه میرسد بدون شک…. . بدون واسطه از محضرخدا برسد… . شما دعا کن اگر عمر من کفاف نداد… . جنازه ام شب جمعه به کربلا برسد...
هدایت شده از ناشناس ما
📪 پیام جدید سلام میشه لطف کنید بفرمایید علت اینکه حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه هست چیه؟ چطور میشه که بعد از اینکه به مدینه برمیگردند و اونجا زندگی میکنند مزارشون توی سوریه باشه؟
هدایت شده از ناشناس ما
📪 پیام جدید سلام وقت بخیر پرهیزکاری دقیقا یعنی چی ؟پرهیزکار به چه شخصی گفته میشه؟
هدایت شده از ناشناس ما
📪 پیام جدید برا آروم شدن این قلب شکسته چیکار باید بکنم حاجی؟:)
یه زمانی کوچیکتر از الان بودیم ....
شاید ده یا یازده سالم بود.
یادمه کلِ ماه صفر ، روضه دعوت بودم تا براشون بخونم . صدام هم ناز و بچه گونه ☺️ اون زمان هم پسر بچه ای به سن من ، کم بود که بخواد روضه بخونه ( مداحی نه ها ! سینه زنی نمیخوندم ، اهل روضه بودم)
حُجره ے‌من!
یادمه کلِ ماه صفر ، روضه دعوت بودم تا براشون بخونم . صدام هم ناز و بچه گونه ☺️ اون زمان هم پسر بچه
خلاصه ... اون زمان که پول ها ارزش داشتن ، پنج شب ، پنجاه هزار تومن تو یه پاکت میذاشتن و از امام حسین ب ما می‌رسید ..
کم کم باد رفت به غبغبمان
پر رو شدیم .
یه جا رفتم ، بهم ۲۵ هزار تومن دادن
بعد از اینکه پاکت رو دیدم ، اومدم تو ماشین بابام نشستم و گفتم : همین ؟!!! دیگه سال آینده براشون نمی‌خونم 🤨😒
بابام گفت یعنی برا پول میخوندی ؟ یا برا امام حسین ؟ گفتم باور کن هیچ کدوم حال میکنم وقتی میخونم 😶☹️
اونوقت نمی‌دانستم نیت خالص و اینجور چیزا چیه
یه بچه ی کلاس پنجمی بودم
سال بعدی فقط ده پونزده شب دعوتم کردن 🙃
بابام گفت برا خاطر این بود که نیتت درست و حسابی نبود ...
البته ... یکی دو سال بعدش هم ، بخاطر پول رفتم تو مراسمات و می‌خوندم . چون واقعا نیاز داشتم ! دلم کربلا میخواست ! یه اتفاقی افتاده بود برامون که بابام پول نون و شامِ شب رو به زور گیر میآورد ... نداشت و باید خودم جور میکردم ...
با خودم حساب کرده بودم اگر هر روز یه مراسم هم دعوتم کنن ، میتونم پول پاسپورت و رفت و برگشت به عراق رو جور کنم . یه دلار و ۲۰ ریال عربستان داشتم اونا رو هم بردم صرافی فروختم 😀
یه جا مراسم دعوتم کردن بعد وقتی رفتم ، دیدم بی هماهنگی شده و یه آقایِ مسنی رو دعوت کردن تایم من و علی الظاهر منم نمیتونم بخونم دیگه و پَر ...🕊