eitaa logo
🇮🇷 محمد علی فتحی
633 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
594 ویدیو
45 فایل
#حاج_فتحی #رسانه_حاج_فتحی ▪️استاد حوزه و دانشگاه #اینجا: تبیین اندیشه های راهبردی و گفتمانی #رزومه: http://hajfathi.ir 📮دفتر: کرج، آزادگان، مسجد مهدویه 👌ارتباط مستقیم: @hajfathi
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 در تصویر خانواده‌ای هرمزی را مشاهده می‌کنید که ۹ شهید، ۲ جانباز و یک رزمنده را تقدیم اسلام و انقلاب کرده و آخرین شهید هم مادر خانواده است که در کشتار خونین مکه در برائت از مشرکین به شهادت رسیده‌اند ♦️اگر مسئولین لیبرال و دل‌داده‌ی غرب، ایران را ویران نکنند، آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند ♦️چون ایران از این قهرمان‌ها کم ندارد 🆔 @naslechaharome
💠نون حلال بنایی ▫️ نزدیک منزل در یک مغازه سبزی فروشی کار می کردند. ▫️ آنجا ده تومان به ایشان می دادند. تقریباً 10 الی 15 روز به آنجا رفتند. یک روز بعد از ظهر دیدم به خانه آمدند. ▫️ یک بیل و کلنگ هم گرفته اند. گفتند: از فردا می خواهم سر گذر بروم. گفتم: اینجا کارش خوب است. 10 تومان می دهند. گفت: این کار از کار قبلی بد تر است. سبزی ها را داخل آب می کنند. نصف وزن آن آب است که به دست مردم می دهند ما که پشت ترازو هستیم باید اینگونه سبزی ها را به دست مردم بدهیم. اصلاً این کار درست نیست. این نان هم از آن نان بدتر است. ▫️ صبح که شد بیل و کلنگ را برداشته و سر گذر رفتند. مثل اینکه الان سر گذر می ایستند، تقریباً یک سه چهار روزی گذشت گفتند: یک بنایی مرا سر کار بنایی می برد. و روزی 20 تومان به من می دهد. گفتم: ! گفتند: هیچ اشکالی ندارد و نان زحمت کشی بهتر از این ما است. نان و حلالی هست. ایشان می رفتند بنایی و به جایی رسیده بود که استاد شده بودند و چند نفر هم شاگرد داشتند. 📚منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
با خبر شدم در ایام اتومبیل های شش تن از اساتید و طلاب حوزه علمیه محمد رسول الله محمد شهر، دیده شده و برخی نابود شده است. متأسفانه تاکنون هیچ خسارتی تأدیه نشده است. لازم است مسئولین محترم البرز ، اقدام قانونی در این زمینه انجام دهند. جای تأسف است که بعد از گذشت ماه ها ، در جواب مظلومیت طلاب گرامی و به جای التیام دادن به آلام این قشر خدوم انقلاب، باید شاهد سهل انگاری مسئولین، در رسیدگی به حق قانونی طلاب آسیب دیده در حوادث ملی باشیم. محمد علی فتحی 🆔 @hajfathi_ir
بندگی خدا... آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت: بی‌بی! دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت:نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر.الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت:بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم.کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم ومادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت،وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد،رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت:بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت:گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا.اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. عزیزان... اگر انسان بنده‌ٔخدا شد،بيمه مى‌شود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶ أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
جوانی با زنی فاضله عقد ازدواج بست. بعد از گذشت چند روز، زنِ فاضله به شوهر گفت: من عالمه هستم و لازم می‌دانم زندگی خود را مطابق شریعت داشته سامان دهیم. جناب شوهر با شنیدن این حرف، خیلی خوشحال شد و گفت خدا را شکر که چنین زنی نصیبم شد تا مطابق شریعت زندگی ‌کنیم. چند روزی که از عروسی‌شان گذشت، زن فاضله به شوهر گفت: ببین من با تو قرار گذاشتم که مطابق شریعت زندگی کنيم، شوهر گفت همينطور است. زن گفت ببين، در شریعت خدمت كردن به پدرشوهر و مادر شوهر بر عروس واجب نیست. همچنین در شریعت است که مسکن زن بر شوهر الزامی می‌باشد، پس باید برایم منزلى جداگانه‌ مهیا کنی. آقای شوهر فكر كرد كه تهيه مسکن جداگانه چندان مشکلی نیست، اما پدر و مادر پیر تکلیف‌شان چه می‌شود؟ مرد این ناراحتی را نزد استادی از علما که فقیه بود بیان كرد. بعد از طرح مشكل، استاد جواب داد که حرف همسرت درست است و در اينجا حق با اوست. مرد جواب داد: جناب استاد، من نیامده‌ام که فتوی بپرسم، من برای راه حل نزد شما آمده‌ام، مرا راهنمایی کنید تا از این مشکل خلاص شوم. فقیه گفت: اين مسأله یک راه حل آسان دارد، به خانمت بگو که من و تو با همدیگر قرار گذاشته‌ایم که مطابق شریعت زندگی کنیم، لذا مطابق شریعت من می‌توانم زن دوم بگیرم تا زن دومم برای والدینم خدمت کند، ضمناً برایت مسکن جداگانه‌ای نيز مهیا می‌کنم. شب شوهر به زنش جوابی که از استاد شنیده‌ بود را بیان کرد. زنِ فاضله بهت‌زده گفت: ای من به قربان پدر و مادرت شوم، در این چند روز متوجه شدم که پدر و مادر تو مانند پدر و مادر خود من هستند و خدمت به آنها از نظر شريعت، در حُكم اکرام به مسلمين است، من با جان و دل برای آنها خدمت خواهم ‌کرد و ضرورتى نیست كه شما همسر دوم اختيار كنيد! نکته: *کمی از اوقاتمان را نزد اساتید اهل علم على‌الخصوص علم فقه بگذرانیم
سلام علیکم تا اطلاع ثانوی دسترسی به شبکه ه ای اجتماعی ندارم تماس بگیرید 09192655866 محمد علی فتحی