✅🤔 داستانی پر عبرت
شیخ بهائی - عَطَّرَ اللَّهُ مَرْقَدَه - در کشکول ذکر نموده که شخصی از ارباب نعمت و ناز را مرگ در رسید، در حال اِحتِضار او را به کلمه شهادتین تلقین کردند.
او در عوض، این شعر را میخواند:
یا رُبَّ قائِلَةٍ یَوماً وَ قَد تَعِبَت
اَیْنَ الطَّریقُ اِلی حَمّامِ مَنجابٍ [۱]
و سبب خواندن او این شعر را - عَوَضِ کلمه شهادت آن بوده که:
روزی زن عفیفه خوش صورتی از منزل خود درآمد که برود به حمّامِ - معروف به حمام «مَنْجاب» .
پس راه حمّام را پیدا نکرد، و از راه رفتن خسته شد، این مرد را بر دَرِ منزلی دید، از او پرسید که: حمام مَنْجاب کجا است؟
او اشاره کرد به منزل خود و گفت:
حمّام این است، آن زن به خیال حمام، داخل خانه آن مرد شد.
آن مرد فوراً در را بر روی او بست و عزم کرد که با او زنا کند.
آن زن بیچاره دانست که گرفتار شده و چاره ای ندارد جز آنکه به تدبیر، خود را از چنگ او خلاص کند.
لا جَرَم اظهار کرد کمال رغبت و سرور خود را به این کار، و آنکه من چون بدنم کثیف و بدبو است که میخواستم به جهت آن به حمّام بروم، خوب است که یک مقدار عطر و بوی خوش برای من بگیری که من خود را برای تو خوشبو کنم و قدری هم طعام حاضر کنی که با هم طعامی بخوریم، و زود بیایی که من مشتاق توأم.
آن مرد چون کثرتِ رغبتِ آن زن را به خود دید مطمئن شده، او را در خانه گذاشت و بیرون شد برای گرفتن عطر و طعام.
چون آن مرد پا از خانه بیرون گذاشت، آن زن از خانه بیرون رفت و خود را خلاص کرد.
چون مرد برگشت زن را ندید و بجز حسرت چیزی عاید او نشد؛ الحال که آن مرد در حال اِحْتِضار است در فکر آن زن افتاده و قصه آن روز را در شعر، عوض شهادتین میخواند .
----------
[۱]: حاصل مضمون شعر آن است که: کجا شد آن زن که خسته شده بود از راه رفتن و میپرسید که کجاست راه حمام منجاب؟
📚کشکول شیخ بهایی - ۲ جلدی، ج ۱، ص ۲۳۲.
#اثر_گناه #عاقبت_به_شری #گناه
#رسانه_حاج_فتحی
@hajfathi_ir 👈 ♡ 👉 @nedayeasr