#روضه_بستر_مولا
بابا بمان که هستی زینب فدای تو
گویا نوشته اند شهادت برای تو
مانند روز آخر زهرا شدی پدر
قالب تهی مکن که نبینم عزای تو
گویا جواب کرده طبیبت حسین را
مخفی کند ولی ز همه مجتبای تو
دارد عجیب این دل من شور می زند
این کاسه های شیر نباشد دوای تو
انگار اعتماد ندارم به کوفیان
گرچه نشسته اند یتیمان بپای تو
گه گاه می رسد خبری از نگاهشان
عهد ترا وفا نکند بی وفای تو
□□□
این شیر را بنوش ولی یا علی! بدان
کوفه دهد جواب همه خوبیای تو
شبها که آمدی به در خانه های ما
آید تلافی اَش به سر بچه های تو
بسپار خوب چهرة ما را بخاطرت
با زینبت حساب شود ماجرای تو
حالا قرار ما سرِ دروازه های شهر
سنگ است و اهل بیت تو و ابتلای تو
#روضه_بستر_مولا
@hajmahmoodzholideh
#روضه_بستر_مولا
سری که خسته، شکسته، به بستر افتاده
چقدر زخم بر این سر، مکرر افتاده
به جنگهای فراوان، بر این سرِ پر شور
چقدر زخمه به راه پیمبر افتاده
چه شد که حال، ز یک ضربه، سر ز هم پاشید
مگر چه تیغِ جفایی بر این سر افتاده
ز تیغِ زاده ی ملجم، که بود زهر آلود
چنان شدَست، که از کار پیکر افتاده
به کوچه مردم کوفی، به خنده میگویند:
که هیچ باورمان نیست حیدر افتاده
ز خونِ فرقِ پدر، زینبِ پرستارش
بیادِ بسترِ خونینِ مادر افتاده
ز حرفِ زیرِ لبش با حسین، معلوم است
نگاهِ بی رمقِ او به کوثر افتاده
کمی ز کاسه ی شیرِ یتیمها نوشید
ولی دگر نفسِ او به آخر افتاده
چه شد که شیر بدستان، شدند نیزه بدست!؟
یتیمِ کوفه رهَش سوی لشکر افتاده!
به زیر پای همین قوم، دست و پا میزد
ندید جسمِ حسینش، که بی سر افتاده
چه خوب شد که ندید آن ذبیحِ عطشان را
ندید خنجرِ کوفی، به حنجر افتاده
چه خوب شد که نبود اشکِ دخترش بیند
که چشمِ هرزه ی کوفی، به معجر افتاده
#روضه_بستر_مولا
@hajmahmoodzholideh