✍️#داستان
🍃 قهرمان دو
وقتی از خواب بلند شد خیلی شارژ بود. اون صبح مملو از انرژی بود. می خواست هر چه سریعتر بره سر کار و به تمام مشکلات چند سال گذشته بخنده! صبحانه مفصلی خورد و باز هم موقع صبحانه خوردن فیلم آخرین سخنرانی آنتونی رابینز را تماشا کرد.
از خانه که بیرون اومد، نفس عمیقی کشید و فریاد زد: عجب روز خوبی امروز خدا!
اون قدرمملو از انرژی بود که فکر می کرد می تونه با یک خرس گریزلی کشتی بگیره و تا محل کارش یکسره بدوه. برگشت رو به رهگذر لاغری که در پیاده رو عبور می کرد. گفت: هی رفیق تا چهار راه بعد مسابقه. هرکی برنده شد پنج هزاردلار می گیره. موافقی؟
مرد لاغرلبخندی زد و گفت: موافقم، بزن بریم!
خب اون بیچاره نمی دونست مرد لاغر قهرمان دو دویست متر المپیکه !!!
#طنز
🆔 @hal_khosh
✍️#داستان
🍃 عیب دیگران
گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد.
خود را در آب می دید و می رمید.
او می پنداشت که از دیگری می رمد، نمی دانست که از خود می رمد.
همه اخلاق بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بی رحمی و کبر ، چون در توست نمی رنجی ، چون آن را در دیگری می بینی می رمی و می رنجی.
🆔 @hal_khosh
✍️#داستان
🍃 پلاس
بيچاره ای قرض بسيار داشت
روزی يکی از طلبکاران به او گفت: خودت را به ديوانگی بزن و هر کس که برای گرفت قرض آمد فقط به بگو پلا س و آنها گمان ميکنند ديوانه شدی دست از سرت بر ميدارند.
قرض دار هم به مدت زيادی چنين کرد . تا اينکه همه طلبکاران باورشان شد که اوديوانه شده و از پول خود صرف نظر کردند.
بنا بر اين همان شخصی که اين کار را به او ياد داده بود روزی به در منزلش رفت و ضمن اينکه به او گفت: کارت را خيلی خوب انجام دادی مبلغ پولی که به او قرض داده بود از او درخواست کرد
اما او درجواب می گفت « پلاس »
مرد گفت :« ای مردک با همه پلاس با ما هم پلاس»
#طنز
🆔 @hal_khosh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا امثال شهید سلیمانی برای این انقلاب و نظام جان دادند.
👌این یک دقیقه را با آب طلا بر تمام دیوارها بنویسید تا حجت بر همگان تمام باشد.
✅آیت الله جوادی حفظه الله
*🌾بسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ🌾*
*🌾بسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ🌾*
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار
وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹سلام ؛ روز شما بخیر و نیکی .🌹
🍃ذکر روز شنبه🍃
- لااِلهَ اِلَّا الله المَلک الحقُّ المُبین ( 100مرتبه )
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾در محضر قرآن🌾*
🍀سوره ی مبارکه ی اَلْاَعْراف ، آیه ی ۱۷۸🍀
🌹من يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُون ؛🌹
🍃آن کس را که خدا هدایت کند ، هدایت یافته (واقعی) اوست ؛
و کسانی را که (بخاطر اعمالشان) گمراه سازد ، زیانکاران (واقعی) آنها هستند .🍃
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾در محضر معصومین🌾*
🍀امام امیرالمومنین علیه السلام 🍀
🌹انَّ اللّه َ تعالى اَنْزَلَ كِتابا هاديا بَيَّنَ فيهِ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ، فَخُذوا نَهْجَ الْخَيْرِ تَهْتَدوا وَ اَصْدِفوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدوا ؛🌹
🍃خداى تعالى كتابى راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت . پس راه خوبى را پيش گيريد تا هدايت شويد و از راه بدى دورى جوييد تا به مقصد برسيد .🍃
🌷نهج البلاغه ، خطبه ۱۶۷🌷
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾در محضر شهدا🌾*
🍀سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی 🍀
🍃 خدایا! تو را سپاس میگویم بخاطر نعمتهایت
خداوندا ! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بیبهره بودم از دوره مظلومیت علیبنابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.
خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز ــ که جانم فدایِ جان او باد ــ قرار دادی. .🍃
بخشی از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾احکام شرعی 🌾*
✅ دو نكته درباره حياء در احكام
1️⃣ ارتكاب اعمالى كه موجب از بين رفتن حياء در ميان برادران دينى نسبت به يكديگر مىشود مكروه است.
2️⃣ در انجام تكاليف شرعى حياءمعنا ندارد و حياء عذر شرعى براى ترك واجب نيست. .🍃
📚احکام دودقیقه ای ج 1/ محمود اکبری
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾انرژی مثبت🌾*
🌹شاید هنوز نرسیده باشید ، اما امروز نسبت به دیروز به مقصد نزدیکترید .🌹
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🍀اللّٰهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّکَ الْفَرَجْ🍀
🌷التماس دعا🌷
✍️#داستان
🍃ده برابر پاداش
🔹 دکتر علی حائری شیرازی فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی می گوید : مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند
🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟!
اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد.
احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد!
او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت.
من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟
گفتند : نه!
بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟
گفتم: پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟»
گفتم: بله.
گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند:
«مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»
هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر آن پاداش دارد
نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
@hal_khosh