eitaa logo
کانال #داستان و #طنز حال خوش
4.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
95 فایل
💠 تمام سعی ما در این کانال علاوه بر نشر نکات #دینی و #اخلاقی و مطالب #مناسبتی ، نشاندن لبخندی هر چند کوچک ، بر لبان مبارک شماست. ✅ با بخشهای متنوعی از #خواندنی ها ، #دیدنی ها و #خندیدنی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
روز دارد زمان توبه ما دیر می شود بی توبه هم زمانه چه دلگیر می شود دارد دگر یواش یواش از نشانه ها آن بنده جوان تو هم پیر می شود وقتی ز دست شب و روز است قدر من قدر مسلمم آینه تسلیم می شود باید سراغ قافله عرشیان گرفت ورنه هوای شهر نفس گیر می شود پیش شهید عشق چه سان سر کنم بلند وقتی نگاه فاطمه تکثیر می شود اینجا هنوز وقت برای انابه هست با یک اشاره بر لبم اکسیر می شود گاهی که خالصانه ترین گریه می کنم تقدیر هم مؤید تغییر می شود حالا ز دست، لیله قدر آمدیم و رفت تکلیف چیست؟ بر تو چه تقدیر می شود؟ باید که راهی گردی ای رفیق آنجا که معرفت به تو تقدیر می شود وقتی که از وقوف رَوی به مشعر الحرام دل خود به خود به زمزمه تطهیر می شود سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است وقتی زمان مسلخ و تقصیر می شود دیگر صدای هلهله ها پس برای چیست؟ آنجا که دفعتا پدری پیر می شود باز این چه شورش است که در خلق عالم است ذبح عظیم بانی تکبیر می شود حال خوش 👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🌸🔸خداوند متعال در شب و روز پر برکت عرفه پیش از آن که به حجاج صحرای عرفات نگاه کند به زوار سیدالشهدا (ع) نظر می کند و نظر رحمت خود را پیش از همه، مشمول آنان می گرداند پس دانستیم که خدای متعال که خالق همه چیز است زمان ها و مکان هایی را خاص گردانیده و به آن ها ویژگی خاصی عطا کرده است تا بندگان خود را در معرض آن ویژگی ها قرار داده و به میزان معرفت و بندگی خویش از آن ویژگی ها برخوردار و متنعم شوند. 🔸حال گاهی در عالم، ما در معرض این قرار می گیریم که هر دوی این مخلوقات خدای متعال منطبق بر هم می شوند؛ به عنوان مثال در ایام حج (دهه اول ماه ذی حجه) به حج مشرف می شویم و یا در شب های قدر در سرزمین کربلا قرار می گیریم و یا شب جمعه ای زائر آن جا می شویم؛ در چنین موقعیتی هم بهره زمانی فراهم است، هم بهره مکانی و هر دوی این ها در کنار هم می تواند مسبب برکات فراوانی شود. 🔹امامان شیعه احترامی خاص برای این روز قائل بوده و مردم را به بزرگداشت این روز فرا می خوانده اند و سائلان را به هیچ روی، دست خالی رد نمی کرده اند. ( صدوق، من لایحضره الفقیه، 1413ق، ج2، ص211) بنابر روایتی که از پیامبر اسلام نقل شده، خداوند در غروب روز عرفه در برابر ملائکه به کسانی که در عرفات وقوف کرده اند، مباهات می کند و همه گناهان آنها را می بخشد. 📚نوری، مستدرک الوسائل، 1408ق، ج8، ص36) حال خوش 👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم در عرفات 🔸در صحرای عرفات و در روز عرفه که جمعه بود، جبرئیل به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و عرضه داشت:خداوند سلامت می رساند و می فرماید:«امروز دین شما را با ولایت علی علیه السلام کامل می کنم.» 📚کافی ج1 ص290 🔸پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در چنین روزی سخنان تاریخی خود را در اجتماعی عظیم و با شکوه حجاج بیان داشت: ...... ای مردم سخنان مرا بشنوید! شاید دیگر شما را در این نقطه ملاقات نکنم. شما به زودی بسوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی میشود. من به شما توصیه می کنم هرکس امانتی نزد اوست باید به صاحبش برگرداند. هان ای مردم بدانید ربا در آئین اسلام اکیداً حرام است. از پیروی شیطان بپرهیزید. به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید زیرا آنان امانت های الهی در دست شما هستند و با قوانین الهی برشما حلال شده اند. 🔸هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است و مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند و چیزی از اموال مسلمانان بر مسلمان دیگری حلال نیست مگر این که به طیب خاطر به دست آورده باشد. حال خوش 👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
✍️ 👈حضرت آدم در عرفات حضرت آدم علیه السلام چهل روز از دوری بهشت گریه کرد. بعد از چهل روز جبرئیل نازل شد و به وی گفت:چرا گریه می کنی؟ حضرت آدم جواب داد:چرا گریه نکنم، در حالی که از جوار خداوند به این دنیا فرود آمده ام؟ جبرئیل گفت:به درگاه خدا توبه کن و بسوی او بازگرد. حضرت پرسید:چگونه؟ جبرئیل جواب داد:آدم برخیز. سپس حضرت آدم را در روز هشتم ذی الحجه به منی برد و شب را در آنجا ماند. وقتی ظهر روز عرفه رسید، به حضرت آدم دستور داد تا غسل کند. حضرت آدم چنین کرد و بعد از نماز عصر جبرئیل دعایی را به حضرت آدم آموزش داد. او نیز آن را خواند: «سُبْحَانَکَ‏ اللَّهُمَ‏ وَ بِحَمْدِکَ‏ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ اعْتَرَفْتُ بِذَنْبِی فَاغْفِرْ لِی إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ خدایا پاک و منزهی تو و تورا شکر می کنم. هیچ خدایی جز تو نیست. من عمل بدی انجام دادم. و به خودم ظلم کردم. و به گناهم اعتراف می کنم. پس مرا ببخش که همانا تو بخشنده و مهربانی. سُبْحَانَکَ‏ اللَّهُمَ‏ وَ بِحَمْدِکَ‏ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ اعْتَرَفْتُ بِذَنْبِی فَاغْفِرْ لِی إِنَّکَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ خدایا پاک و منزهی تو و تورا شکر می کنم. هیچ خدایی جز تو نیست. من عمل بدی انجام دادم و به خودم ظلم کردم و به گناهم اعتراف می کنم. پس مرا ببخش که همانا تو برترین بخشندگان هستی. سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ اعْتَرَفْتُ بِذَنْبِی فَاغْفِرْ لِی‏ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیم» خدایا پاک و منزهی تو و تورا شکر می کنم. هیچ خدایی جز تو نیست. من عمل بدی انجام دادم و به خودم ظلم کردم و به گناهم اعتراف می کنم. پس مرا ببخش که همانا تو توبه پذیر و مهربان هستی. تفسیر القمی، ج‏1، ص 45. تا غروب روز عرفه حضرت آدم در عرفات ماند و سپس راهی مشعر شد. صبح عید قربان در مشعر خداوند کلمات را به وی آموزش داد و به برکت این کلمات خدا توبه حضرت آدم را پذیرفت. 🔸کلماتی که حضرت آدم خداوند را به آن قسم داد، چه بود؟ خداوند در قرآن کریم به این کلمات و نقش آنها در پذیرش توبه حضرت آدم اشاره کرده و فرموده است: ف َتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ‏ [بقره/37 سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد. در تفسیر «کلمات» از رسول خدا صلی الله علیه وآله سؤال شد و پیامبر آن کلمات و دعای حضرت آدم را چنین بیان کردند: سَاَلَ به حقّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَة وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ اِلَّا تُبْتُ عَلَیَّ فَتَابَ عَلَیْهِ یعنی خدایا از تو می خواهم به حق پیامبر اکرم، امیر المومنین، فاطمه، حسن و حسین که توبه ی مرا بپذیری. سپس خداوند توبه اش را پذیرفت 📚الدرّ المنثور، ج1، ص60 ـ 61. حال خوش 👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🟢 🔸تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانی* به محضر مبارک امام عصر ارواحنا فداه 🔹 در حرم حضرت سید الشهدا علیه السلام ( قسمت اول ) 🟡مرحوم نهاوندی رحمه الله نقل کرده: آقاى حاج ميرزا محمد على گلستانه اصفهانى رحمه الله فرمودند: عموى من، آقاسيد محمد على گلستانه رحمه الله براى من نقل كردند: در زمـان مـا در اصـفهان شخصى به نام جعفر كه شغلش نعلبندى بود، بعضى حرفها را مى زد كه مـوجـب طـعـن و رد مـردم شـده بـود، مـثـل آن كه مى گفت : با طىّ الارض به كربلا رفته‌ام. يا مـى‌گفت : مردم را به صورتهاى مختلف ديده ام. و يا: خدمت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف رسيده ام. ولی به خاطر حرفهاى مردم، آن صحبتها را ترك نمود. تـا آن كه روزى براى زيارت مقبره متبركه تخت فولاد مى‌رفتم. در بين راه ديدم جعفر نعلبند هم به آن طرف مى رود. نزديك او رفتم و گفتم: ميل دارى در راه با هم باشيم؟ گفت: اشكالى ندارد، با هم گفتگو مى كنيم و خستگى راه را هم نمى فهميم. قدرى با هم گفتگو كرديم، تا آن كه پرسيدم: اين صحبتهايى كه مردم از تو نقل مى كنند، چيست؟ آيا صحت دارد يا نه؟ گفت: آقا از اين مطلب بگذريد. اصرار كردم و گفتم : من كه بى غرضم، مانعى ندارد بگويى. گـفـت : آقـا مـن بيست و پنج بار از پول كسب خود، به كربلا مشرف شدم و در همه سفرها، براى زيارتى مى رفتم. در سفر بيست و پنجم بين راه، شخصى يزدى با من رفيق شد. چند منزل كه بـا هـم رفـتـيم، مريض شد و كم كم مرض او شدت كرد، تا به منزلى كه ترسناك بود، رسيديم و به خاطر ترسناك بودن آن قسمت، قافله را دو روز در كاروانسرا نگه داشتند، تا آن كه قافله هاى ديگر بـرسـنـد و جـمـعيت زيادتر شود. از طرفى حال زائر يزدى هم خيلى سخت شد و مُشْرِف به موت گرديد. روز سوم كه قافله خواست حركت كند، من درباره‌ی او متحير ماندم كه چطور او را با اين حال تنها بـگذارم و نزد خداى تعالى مسئول شوم؟ از طرفى چطور اين جا بمانم و از زيارت عرفه كه بيست و چهار سال براى درك آن جديت داشته ام، محروم شوم؟ بـالاخـره بـعد از فكر بسيار، بنايم بر رفتن شد، لذا هنگام حركت قافله، پيش او رفتم وگفتم : من مى روم و دعا مى كنم كه خداوند تو را هم شفا مرحمت فرمايد. ايـن مطلب را كه شنيد، اشكش سرازير شد و گفت: من يك ساعت ديگر مى ميرم، صبركن، وقتى از دنـيا رفتم، خورجين و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به كرمانشاه و از آن جا هم هر طورى كه راحت باشد، به كربلا برسان . وقتى اين حرف را زد و گريه او را ديدم، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم. قافله رفت و مدت زمانى كه گذشت، آن زائر يزدى از دنيا رفت. من هم او را بر الاغ بسته و حركت كردم. وقتى از كاروانسرا بيرون آمدم، ديدم از قافله هيچ اثرى نيست، جز آن كه گرد و غبار آنها از دور ديده مى شد. تـا يـك فـرسـخ راه رفـتـم، اما جنازه را هر طور بر الاغ مى بستم، همين كه مقدارى راه مى رفتم، مى افتاد و هيچ قرار نمى گرفت. با همه اينها به خاطر تنهايى، ترس بر من غلبه كرد. بالاخره ديدم نـمى توانم او را ببرم، حالم خيلى پريشان شد. همان جا ايستادم و به جانب حضرت سيدالشهداء علیه السلام توجه نمودم و با چشم گريان عرض كردم: آقا من با اين زائر شما چه كنم؟ اگر او را در اين بيابان رها كنم، نزد خدا و شما مسئول هستم. اگر هم بخواهم او را بياورم، توانايى ندارم. نـاگهان ديدم، چهار نفر سوار از دور پيدا شدند. چون رسیدند آن سوارى كه بزرگ آنها بود، فرمود: *جعفر با زائر ما چه مى كنى؟* عرض كردم: آقا چه كنم، در كار او مانده ام ! آن سه نفر ديگر پياده شدند. يك نفر آنها نيزه اى در دست داشت كه آن را در گودال آبى كه خشك شده بود فرو برد، آب جوشش كرد و گودال پر شد. آن ميّت را غسل دادند. بزرگ آنان جلو ايستاد و با هم نماز ميّت را خوانديم و بعد هم او را محكم بر الاغ بستند و ناپديد شدند. مـن هم براه افتادم. ناگاه ديدم، از قافله اى كه پيش از ما حركت كرده بود، گذشتم و جلو افتادم. كـمـى گـذشت، ديدم به قافله اى كه پيش از آن قافله حركت كرده بود، رسيدم و بعد هم طولى نكشيد كه ديدم به پل نزديك كربلا رسيده ام. (این فقره یعنی مرحوم جعفرنعلبند بعد از دیدن آن افراد گرامی، به صورت طیّ الارض به کربلا رفته است.) در تعجب و حيرت بودم كه اين چه جريان و حكايتى است ! ميّت را بردم و در وادى ايمن دفن كردم. ادامه ⬇️
⬆️ 🔹 در حرم حضرت سید الشهدا علیه السلام ( قسمت دوم ) قـافله ما تقريبا بعد از بيست روز رسيد. هر كدام از اهل قافله مى پرسيد: تو كى وچگونه آمدى! من قضيه را براى بعضى به اجمال و براى بعضى مشروحا مى گفتم وآنها هم تعجب مى كردند. تا آن كه روز شد و به حرم مطهر مشرف شدم، ولى با كمال تعجب ديدم كه مردم را به صورت حـيـوانات مختلف مى بينم، از قبيل: گرگ، خوك، ميمون و غيره و جمعى را هم به صورت انسان مى ديدم! از شـدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم. باز مردم را به همان حالت مى ديدم . برگشتم و بعد از ظهر رفتم، ولى مردم را همان طور مشاهده كردم! روز بـعـد كـه رفتم، ديدم همه به صورت انسان مى باشند. تا آن كه بعد از اين سفر، چند سفر ديگر مـشرف شدم، باز روز عرفه مردم را به صورت حيوانات مختلف مى ديدم و در غير آن روز، به همان صورت انسان مى ديدم. به همين جهت، تصميم گرفتم كه ديگر براى زيارتى عرفه مشرف نشوم. چون اين وقايع را براى مردم نقل مى كردم، بدگويى مى كردند و مى گفتند: براى يك سفر زيارت، چه ادعاهايى مى كند. لـذا من، نقل اين قضايا را به كلى ترك كردم، تا آن كه شبى با خانواده ام مشغول غذا خوردن بوديم. صـداى در بـلند شد، وقتى در را باز كردم، ديدم شخصى مى فرمايد: حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف تو را خواسته اند. بـه هـمـراه ايشان رفتم، تا به مسجد جامع رسيدم. ديدم آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف در محلى كه منبر بسيار بلندى در آن بود، بالاى منبر تشريف دارند و آن جا هم مملوّ از جمعيت است. آنها عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس شوشترى ها بود. به فكر افتادم كه در بين اين جمعيت، چطور مى توانم خدمت ايشان برسم، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: جعفر بيا. من رفتم و تا مقابل منبر رسيدم. فرمودند: چرا براى مردم آنچه را كه در راه كربلا ديده اى نقل نمى كنى؟ عرض كردم: آقا من نقل مى كردم، از بس مردم بدگويى كردند، ديگر ترك نمودم. حضرت فرمودند: *تو كارى به حرف مردم نداشته باش، آنچه را كه ديده اى نقل كن تا مردم بفهمند ما چه نظر مرحمت و لطفى با زائر جدمان حضرت سيدالشهداء علیه السلام داريم* . 📕منبع: کتاب العبقریّ الحسان مرحوم نهاوندی کانال و حال خوش . 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
فرازی از دعای حضرت امام سجاد علیه السلام در
فرازی از دعای حضرت امام حسین علیه السلام در