eitaa logo
کانال #داستان و #طنز حال خوش
4.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
106 فایل
#خواندنی ، #دیدنی و #خندیدنی ، 🔴🔴نظر، انتقاد ، پیشنهاد @abasalialmasi 🔵کپی پستها با ذکر #صلوات آزاد 👈در این کانال ❌ تبادل ❌ تبلیغ ⛔️ نداریم ✅کانالهای دیگرما👇 🆔 @Basirat_E 🆔 @hzrt_mahdi 🆔 @tavasolnameh 🆔 @Imam_zamani 🆔 @menbar_kotah
مشاهده در ایتا
دانلود
‏یارو زنش مرده بود موقع تشیع جنازه زیر تابوت میخندید! میگن: بابا زشته. مگه خوشحالی داری میخندی؟ میگه: نه. ولی این اولین باره که باهم راه میریم غر نمیزنه 😂😂 @hal_khosh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال #داستان و #طنز حال خوش
✍️ #داستان_دنباله_دار 🍃#کودتای_دل (قسمت دوم ) کلافه و سر در گم با خود زمزمه کرد: «ولی چه کاری بوده
✍️ 🍃 (قسمت سوم ) دوباره نگاهی به من کرد و بعد دوباره به برگه نظر کرد و رو به من گفت: «چیزی نیست…» و من و همسرم کمی آرامش به سراغمان آمد و همسرم گفت: «خدا را شکر!» ولی من هنوز از یک چیزی که از ساعت ها قبل داشت توی دلم شکل می گرفت و هی نگرانی مرا بیشتر و بیشتر می کرد؛ هراس داشتم و حرف دکتر را جدی نگرفتم و سرد و تند نگاهش کردم و گفتم: «راستش را بگو!» با این حرفم اول از همه همسرم نگران شد و خیره به دهان دکتر که جواب را از دهانش بشنود، اما دکتر ساکت مانده بود و هنوز چشم به برگه داشت… چند لحظه شاید هم به نظرم چند سال بینمان سکوت بود که دکتر شمرده و آرام گفت: «آزمایش باید تکرار شود…». همان چیز ناپیدایی که در جانم داشت جان می گرفت؛ یکهو سر باز کرد؛ اما چیزی نگفتم و دوباره آزمایش تکرار شد… جواب، همان قبلی بود و دکتر همسرم را از اتاق بیرون فرستاد؛ آن هم به بهانه ای، اما همسرم با اینکه رفت ولی دل نگرانتر از قبل، چشمش به دنبال من و حرف های دکتر بود… نمی دانم چرا یکهو با شنیدن حرفت دکتر، فریاد زدم، سابقه نداشت… همسرم سراسیمه آمد تو و هولزده پرسید: «چی شده، چرا داد زدی؟!» و من که داشتم هزار سال پیر می شدم و پشتم را یک غم بزرگ می شکست، هیچی نگفتم و سر به دیوار گذاشتم و اشک بود که سرازیر شده بود، دیگر برای گریه کردن بهانه نمی خواستیم، من و همسرم… اصلا این حرف ها زیادی است، باید سراغ اصل اصلش بروم، چه فایده دارد بگویم که وقتی مطمئن شدیم دخترما، یعنی تنها دخترم سرطان خون دارد، همه جا رفتیم؛ حتی خارج پیش دکترای فوق تخصص، اما همه یک جواب می دادند که بی فایده است و اگر روزی برای سرطان علاجی پیدا شود؛ همه بشریت از یک تهدید جدی نجات پیدا کرده…. من که مانده بودم، همه زندگیم هم متوقف شده بود، به هیچ تلفنی جواب نمی دادم؛ دیگر زندگی برایم به آخر رسیده بود تا اینکه یک روز حال دخترم خیلی بد شد و کارش به بستری شدن کشید؛ من و همسرم بالای سرش ایستاده بودیم که دیدم می خواهد همسرم چیزی بگوید، اما دست دست می کند و نگران است. گفتم: «چی شده؟!» و او جرات کرد و نگاهی به دخترم داد و بعد به من نگاه کرد و گفت: «من می خواستم بگویم اگر قبول کنی…، یعنی اگر رضایت بدهی، سحر را ببریم… چیز…». کلافه بودم. عصبانی سرش داد زدم: «این چطور حرف زدن است؛ خب حرفت را بزن…» و او گفت: «جمکران، سحر را ببریم جمکران». دیگر از کوره در رفتم و فریاد زدم و گفتم: «توی این موقعیت که دختر دارد از دستم می رود، تو خرافاتی شدی…». آقا جان! ببخشید، ببخشید که گستاخی می کنم، ولی اجازه بدهید اعتراف کنم که من کی بودم؛ من یک آدم پولدار، نویسنده چند جلد کتاب و صاحب یک مؤسسه انتشاراتی، صاحب امتیاز دو مجله و خلاصه هم کار فرهنگی می کردم و هم سرمایه گذاری توی هر کاری که سود داشت؛ از وارد کردن قطعات کامپیوتر تا سرمایه گذاری در کار ساخت و ساز آپارتمان و حسابی وضعم خوب بود، اما یک چیزی این وسط کم بود که حال درست شده است… کی درست شد؟ وقتی که دخترم حالش بدتر شد و آوردیمش خانه، ولی خون دماغش قطع نمی شد و به ناچار به توصیه دکتر ها عمل کردیم و آخرین راه ممکن، یعنی شیمی درمانی کردیم، ولی آن هم فایده نداشته و او، یعنی دخترم سحر ذره ذره آب می شد و ما هم از خورد و خوراک مانده بودیم تا اینکه یک شب کابوس عجیبی دیدم؛ دیدم که مرده ام و مرا چال می کنند. شدیدا ترسیدم و قضیه را به همسرم گفتم و او که رد اشک روی گونه هایش نقش شده بود، مکثی کرد و با ترس و لرز و حالتی که در آن، نوعی تمنا موج می زد و التماس کنان گفت: «هوشنگ! بیا برای یکبار هم که شده این کار را بکنیم، بیا دخترمان را ببریم…». باز هم از جمکران گفت و اینکه در کتابی هم قبلا در دوران دبیرستان خوانده بود؛ شخصی را که بدنش کم کم داشته فلج می شده و دکترها همه جوابش کرده بودند، شفا داده و او خوب شده بود. نمی دانم چی شد که اولش باز هم خواستم بگویم که مسخره بازی بس است، اما نگفتم و سر تکان دادم. آخر چهره دخترم رو به رویم بود و نتوانستم غیر موافقت، کاری بکنم.🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃 @hal_khosh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 السلام علیک یابقیه الله قال الله تبارک وتعالی : 💠 «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»: ▫️ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما كه از دين خود برگردد (به خدا ضررى نمى زند، چون) خداوند در آينده قومى را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند! ▫️آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند؛ ▫️(آنان) در راه خدا جهاد مى كنند ▫️و از ملامت هيچ ملامت كننده ای نمى هراسند! ▫️اين فضل خداست كه به هر كه بخواهد (وشايسته ببيند) مى دهد ▫️و خداوند وسعت بخش بسيار داناست» (مائده/۵۴) 🔵در این آیه خداوند در ابتدا، تأکید می‌نماید که اگر مؤمنین، از دین خارج شوند، آسیبی به دین خدا نمی‌رسد و سپس اشاره به قومی می‌نماید که در آینده می‌آیند و دارای شش خصوصیت هستند: 1️⃣ «يُحِبُّهُمْ»: خداوند آنها را دوست دارند؛ 2️⃣ «يُحِبُّونَهُ»: عاشق خدا هستند؛ 3️⃣ «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ»: در برابر مؤمنان، متواضع و فروتن هستند؛ 4️⃣ «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ»: در برابر دشمنان خدا، سرسخت و قاطع هستند؛ 5️⃣ «يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ»: اهل جهاد در راه خدا هستند؛ 6️⃣ «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»: در راه حق ثابت قدم هستند و از سرزنشِ سرزنش کنندگان و جنگ روانی دشمنان نمی‌ترسند! 🔸مفسرین بر اساس روایات تفسیری و تبیینی اهل‌بیت علیه السلام ، این آیه و صفات فوق‌الذکر را ناظر بر حضرت مهدی (عج) و یارانشان دانسته‌اند! چنانچه امام صادق علیه السلام در این‌باره فرمودند: ▫️«همانا خداوند یاران صاحب الامر را براى او نگهدارى می‌کند، چنانچه اگر همه مردم نيز از بين بروند، خداوند يارانش را به او مى‏ رساند، و آنان همان كسانى هستند كه خداى عزّوجلّ (در آیه ۵۴ سوره مائده) فرموده... «به زودى خداوند گروهى را می‌آورد كه آنان را دوست مى‌‌دارد و آنان نيز او را دوست مى‌ دارند...»‌ 📚الغيبة للنعمانی، جلد۱، صفحه۳۱۶ ✍️ نکته قابل توجه دیگر این است که برخی از مفسرین، این آیه را ناظر به یاران ایرانی حضرت مهدی (عج) دانسته‌اند! چنانچه امام صادق علیه السلام درباره‌ی این آیه فرمودند: آنها «موالی» (یاران و حامیان ایرانی) هستند! بحارالأنوار، ج۶۴، ص۱۸۰ و العیاشی، ج۱، ص۳۲۷ 👈 همچنین در روایت آمده که چون آيه ۵۴ سوره مائده نازل شد، پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم دست به شانه سلمان فارسى زده و فرمودند: «هموطنان تو، مصداق اين آيه هستند!» تفسير نورالثقلين، ذیل همین آیه علیه السلام ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا صبور باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها کسی که از دیدنم خوشحال میشه راننده تاکسی ایه که سه نفر سوار کرده و منتظر نفر آخره😂😂 @hal_khosh
یکی از همسایه هامون میخواست خبر مرگ یکیو به فامیلش بده زنگ زد گفت : پاشو بیا که باباتون یخورده مریض شده بردیمش سردخونه 😳😁 @hal_khosh