خواستم بحث زن گرفتنو باز کنم :
به مامانم میگم بزرگیترین آرزوت برای من چیه؟
میگه اون گوشیت بسوزه
قبلانا میگفتن عروسیت 😨😳😀😀
#طنز
@hal_khosh
🔴 #داستان
🔸مسافر وهابی
یک راننده لبنانی تعریف میکرد؛
ایام شهادت امیرالمومنین تو تاکسی مداحی گذاشته بودم و مسافری وهابی رو سوار کرده بودم..
به مقصد که رسید از ناراحتی اش گفت کرایه رو امام علی علیه السلام حساب میکنه و زد به فرار..
منم بخاطر کهولت سن نتونستم برم دنبالش..
⭕️ادامه این داستان خواندنی 🔻
https://eitaa.com/joinchat/2107310290C3a6462568c
32.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 همخوانی سرود بسیجیان در دیدار با رهبر معظم انقلاب.
🏷 #دیدار_بسیج
661462785_1248477469.mp3
17.93M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمع کثیری از بسیجیان. ۱۴۰۱/۹/۵
🟢 #داستان
🔹راه حل بهلول برای پرداخت پول بخار
یک روز عربی ازبازار عبور می کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد.
از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن می گرفت و میخورد
هنگام رفتن صاحب دکان گفت : تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی
مردم جمع شده وتماشا می کردند
مرد بیچاره که از همه ی جا عاجز بود بهلول را دید که از آنجا می گذشت.
از بهلول درخواست قضاوت کرد
بهلول به آشپز گفت : آیا این مرد از غذای تو خورده است؟
آشپز گفت : نه ولی از بوی آن استفاده کرده است
بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر
آشپز با کمال تحیر گفت : این چه طرز پول دادن است؟
بهلول گفت : مطابق عدالت است کسیکه بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🟢#داستان
🔸حکایت سخن گفتن بهلول با مردگان
زاهدی گفت : روزی به قبرستان رفتم و بهلول را در آنجا دیدم پرسیدمش این جا چه میکنی؟
گفت : با مردمانی همنشینی همی کنم که آزارم نمیدهند .
اگر از عقبی غافل شوم یاد آوریم میکنند
و اگر غایب شوم غیبتم نمیکنند
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🟢#داستان
🔸خواجة بخشنده و غلام وفادار
درويشي كه بسيار فقير بودو در زمستان لباس و غذا نداشت. هرروز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را ميديد كه جامههای زيبا و گرانقيمت بر تن دارند و كمربندهاي ابريشمين بر كمر ميبندند.
روزي با جسارت رو به آسمان كرد و گفت خدايا! بنده نوازي را از رئيس بخشندة شهر ما ياد بگير. ما هم بندة تو هستيم.
زمان گذشت و روزي شاه خواجه را دستگير كرد و دست و پايش را بست. ميخواست بيند طلاها را چه كرده است؟
هرچه از غلامان ميپرسيد آن ها چيزي نميگفتند.
يك ماه غلامان را شكنجه كرد و ميگفت بگوييد خزانة طلا و پول حاكم كجاست؟ اگر نگوييد گلويتان را ميبرم و زبانتان را از گلويتان بيرون ميكشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل ميكردند و هيچ نميگفتند.
شاه انها را پاره پاره كرد ولي هيچ يك لب به سخن باز نكردند و راز خواجه را فاش نكردند.
شبي درويش در خواب صدايي شنيد كه ميگفت: ای مرد! #بندگي و #اطاعت را از اين غلامان ياد بگير.
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
نود درصد حرف هايى كه باهاشون موافقت مى كنم
فقط واسه اينه كه حال ندارم مخالفت كنم😂🙈
#طنز
@hal_khosh
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم:
شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتر است.☺️
روانپزشک گفت:
نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر میدارد
شما میخواهید تخت تان کنار پنجره باشد؟
#طنز
#حال_خوش 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92