حال خوب تو
((کلبه همدلی))
#به_سرخی_لبهای_یار #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_245 یلداحرف بزن نگاهش کردم _خوبم لگد زد عصبی د
#به_سرخی_لبهای_یار
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_246
_ب..بچه هام مردن
مهربون اشک هام رو ازگونه ام پاک کرد
_نه عزی زدلم هردوشون سالمن فقط منتظربودن مامان خوشگلشون چشم بازکنه
بااخم وگنگی نگاهش کردم
_مگه چندوقته ا ینجام
غمگین اهی کشید
_یه ماه
با بهت نگاهش کردم
_یک ماه چرااخه
_سکته کردی دکترام یگن همینکه بچه هارو به دنیااوردن تودچاره سکته قلبی شدی
ورفتی توکما تازه دوروزه ازکماخارج شدی ودکتر گفت خطررفع شد
_چ..چرا
بابغض وحرص نگاهم کرد
_کم خونی یکی ازدلایلش بود دکتراگفتن بدنت اونقدرضعیف شده که خدارحم کرده بچه ها سالم به دنیااومدن هیچ امیدی برای برگشتنت وجود نداشت یک ماه تمامه روز
وشب اینجام
_پس بچه ها چی کجان
دستم روتودستش گرفت ونوازش کرد
_پیش مادر پدرت توان
_چراهیچکس نیومده دیدنم
_هیشش بغض نکن تا چندساعت پیش پدرت اینجابود طفلک انقدرخسته بودکه به
زوروقسم روانه ش کردم خونه
_حالم خوب نیست سرم دردمی کنه دلم داره ازترس میترکه
بااخم لب زد
_ترس چی
_که نکنه دروغ بگی نکنه بچه هام مرده باشن
_به خداقسم هردوشون حالشون خوبه فقط بی تاب مادرشونن مثل من
_بابامو میخوام
نگاهم کرد بی اختیارزدم زیرگریه که گفت
_باشه باشه گریه نکن الان زنگ میزنم بیاد
تااومدن بابا همینطوریه سره گر یه کردم باورم نمیشد من سکته کردم خدایا چرابرم
گردوند ی چرا منونبردی پیش خودت شا ید دلت برام سوخت که یه باربچه هام ببینم بعد اره
_یلدا
نگاهش کردم باد یدن بابا نیم خیزشدم که ازدرد چهره م رفت توهم که امیرصدرانگران به
طرفم اومد
_چیکارمیکنی یلدا درازبکش حالت خوب نیست
_چرا انقدر درد دارم
_به خاطراینه مثل زنای دیگه که یه روزبعد ازفارغ شدن راه میرن راه نرفتی و دردت
خوب نشده
#ادامه_دارد
#قسمت_247
@halekhoobe_to 📚
حال خوب تو
((کلبه همدلی))
#به_سرخی_لبهای_یار #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_246 _ب..بچه هام مردن مهربون اشک هام رو ازگونه ام پ
#به_سرخی_لبهای_یار
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_247
با قرارگرفتن باباکنارم سرموگذاشتم تو بغلش
_بابا بابایی دلم برات خیلی تنگ شده بود
_من بیشترنفسم چرا چرابامن اینکاروکردی نگفتی من می می رم نگفتی چجوری باید هروز
زندگی کنم وقتی تو روتخت بی جون چشم بستی هر روزصدبارمردموزنده شدم
_خدانکنه
غمگین نگا هم کرد
_پسراتو ندید ی نمی دونی چقدرنازن کپی توان
_جدی
_اره باباجان
به امیرصدرانگاه کرد
_برو بادکترش حرف بزن اگه مشکلی نی ست ببری مش خونه
تاترخیص کردنم دل تودلم نبود ازذوق همش گریه میکردم وامیرصدرا وبابا نگران نگاهم
میکردن نمیدونم چی شده بودکه بابا وامیرصدرا انقدرباهم خوب برخوردمیکردن تعجبم
زمانی بیشترشدکه رسیدیم خونه واردعمارت کشیدم که امیرصدرادست دورکمرم حلقه
کردواروم گفت
_وزنت وبندازرومن ز یادبه خودت فشارن یار
سرتکون دادم وکاری که گفت روانجام دادم تاتی تاتی کنان وارد خونه شدیم که یاشار
ومامان بالبخندبه طرفم اومدن بادیدن کیانا اخمام رفت توهم ازاینکه اینجابود ناراحت
بودم که ی اشار باامیرصدرادست دادوگفت
_چشمت روشن دیدی بالاخره بهوش اومد توکه خودتوکشتی امیر به حرف هیچکی
گوش نمیکرد
بهت زده به یاشارنگاه میکردم که امیرصدرا منو به طرف نزد یک تر ین مبل برد روش
نشستم وبی طاقت گفتم
_بچه هام کو
_خوابن مادر
به مامان نگاه کردم چقدردلم براش تنگ شده بودبا دلتنگی به خونه نگاه میکردم که
صدای اف اف باعث شد شونه هام بپره امیرصدرا کنارم نشست ومنو توبغلش گرفت
وباصدا ی گرمش لب زد
_جانم چیه خانومم چرا ترسیدی
_کی اومده
_پدرمادرم
بهت زده بابغض لب زدم
_صبرمیکردی یه هفته بگذره بعدکارویه سره میکرد ی نکنه به خاطرهمین بچه هارو
نمیاری ببینم که بتونم راحت تردل بکنم
بااخم نگاهم کرد
_یعنی چی یلدا ازچی حرف میزنی
تا خواستم حرفم وکامل کنم پدرومادرش به طرفم اومدن به زور دستم رورو ی شونه
امی رگذاشتم و با درد ازجام بلندشدم که مادرش منوتوبغل گرفت وغرق بوسه کرد
_فدات بشم الهی مادر قدم نورسیده مبارک باشه نورچشمی من
_ممنون مامانجون
با فاصله گرفتن مادرش پدرش بغلم گرفت و پیشونیم روبوسید
#ادامه_دارد
#قسمت_248
@halekhoobe_to 📚
حال خوب تو
((کلبه همدلی))
#به_سرخی_لبهای_یار #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_247 با قرارگرفتن باباکنارم سرموگذاشتم تو بغلش _بابا
#به_سرخی_لبهای_یار
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_248
_خیلی زحمت کشیدی باباجان خسته نباشی دخترکم
_مرسی اقاجون
ازترس مثل بیدمیلرزیدم همینکه همه دورهم نشستیم لب زدم
_من خوب میدونم الان چرااینجا جمع شدیم میخوا ین درباره طلاق منو امیرصدراصحبت
کنید
_یلدا
به صدای امیرصدراتوجه نکردم
_من هروقت که بگید میام اما فعلا بایدبچه هامو ببینم
_یلداتمومش کن
چنان داد زدکه قلبم فرور یخت بااشکایی که بی اختیار سراز یر بودن نگاهش کردم
_چراانقدرسنگدلی من حتی یه بارم ندیدمشون بذاریه بارفقط یه باربغلشون کنم بعد
میرم اززندگیت بیرون قول میدم که دیگه نبینمشون
_خفه شوووووو
باصدای دادش پدرش فریادکشیدکه ازترس به خودامیرصدراپناه بردم وتوبغلش خودمو
پنهون کردم مثل بیدمیلرزیدم انگارتوبرف بی لباس ایستادم امیرصدراانگارفهمیدحالم
چقدر بده که محکم منوبه خودش فشارداد که پدرش نعره بلندتری زد
_باراخری باشه سرش دادزدی توخیلی بلاهاسراین دختراوردی تومنو..
کوبیدبه سینه ش
_پدرتو دور زدی پای یه دختر بیگناه روکشیدی وسط کثافت کاری هات بانفهمی تمام
زندگیشو تباه کردی فقط برای اینکه به قول خودت پای بندنشی توباعث شد ی روزی
هزاربارارزوی مرگ کنم هروقت که اومدم بیمارستان و دیدم این دخترمثل یه تیکه گوشت
افتاده روتخت بیمارستان اب شدن پدر شو هردقیقه دیدم و خودم ولعنت کردم چون من
باعث شدم تو زندگی این دختروبه اینجابرسونی پدرش از غم کمرش خم شد مادرش ده
سال پیرشد برادرش نابودشد همه وهمه به خاطرخودخواهی توبودوبس
نمیتونستم ببینم انقدرامیرصدرا عذاب میکشه بنابراین میون حرف پدرش پریدم
_اقاجون ببخشیداگه بی ادبی میکنم وپریدم وسط حرفتون اینکه شمامیگید درسته
پسرتون زندگیمو تباه کرداما منم مقصربودم منم اشتباه کردم من نبایدقبول می کردم
پسرتونوسرزنش نکنیداشکال اصلی ازمن بوده توروخدا انقدر نشکنیدش
ازجام بلندشدم وباتمام توان دویدم به طرف اتاقی که چند ین ماه ندیده بودمش به
دردی که توتنم پیچید توجه نکردم صدای گریه نوزاد باعث شد تمام نیروم روجمع کنم و
وارداتاقم شدم بادیدنشون بنددلم پارشد دوتا پسر کوچولو که روزمین توجای خواب ابی
رنگ خوابیده بودن با اشکا یی که بندنمی اومد به طرفشون قدم برداشتم کنارشون
نشستم به صورتشون نگاه کردم وای خداباورم نمیشه این بچه های من باشن هردو
شبیه هم انگار مثل سیبی که ازوسط نصف شده بود هردوشون لباس قرمزرنگی تنشون
بود وکاله ودستش سفیدرنگ تنشون بود باصدا ی ضعیفی گریه میکردن های های زدم
زیرگریه بادستی که میلرزید یکیشون روتوبغلم گرفتم بوئیدمش وبوسیدمش وبالبا یی که
میلرز ید لب زدم
_جان جانم مامان جان ،جانم تمام زندگیم
بی اختیارلباسم رواروم بالا زدم و بهش شیردادم پسرکوچولوم داشت شیرمیخورد وای خدا
چه لذتی داشت اون لحظه اصلا قابل توصیف نبود همینطور اشک می ریختم وبهش
شیرمیدادم که یهو بادادی که امیرصدرازد اون یکی بچه که روزمین بود به شدت گریه
کرونش افزوده شد ونفسش رفت باهق هق نگاهش کردم که بچه ارو ازم جداکرد حالا
هردوتابچه باتمام وجودگر یه می کردن هردوروبغل کردازترس درحال سکته کردن بودم
#ادامه_دارد
#قسمت_249
@halekhoobe_to 📚
حال خوب تو
((کلبه همدلی))
#به_سرخی_لبهای_یار #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_248 _خیلی زحمت کشیدی باباجان خسته نباشی دخترکم _مر
#به_سرخی_لبهای_یار
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_249
هرلحظه حس می کردم الانه ازدستش بی وفتن خیلی کوچولوبودن وقلبم داشت کنده می شد
باهق هق نالیدم
_بدش من بچه هارو هلاک شدن بچه هام گرسنه شونه
بااخم دادزد
_همین بهتر هالک شن ولی این شیرونخورن این اززهرم بدتره شیری که باگریه بهش
بدی اززهر زهرتره
التماس وار نالیدم
_توروخداامیرصدرا بچه اروبده به من
باابروهاش اشاره کرد اشکام روپاک کنم
تندتنداشکم روپاک کردم که کنارم نشست
_هیشش گر یه نکن بعدیک ماه حالاکه بیدارشدی گر یه نکن
_بد..بده ش من بچه هارو
_باید یه قولی بد ی
سر یع گفتم
_هرچی باشه قبوله
بالبخند ابروباالانداخت
_هرچی
سرتکون دادم و خواستم بچه هاروازش بگیرم که گفت
_بیا باهم زندگی کنیم گذشته هاروفراموش کن بی امثل همه ی زن وشوهرا زندگ ی کنیم
بهت زده نگاهش کردم دیگه حتی صدای گریه بچه ها هم به گوشم نمیرسید
_ن..نمیخوام بازم زوری باهام ادامه بدی
باحرص فریاد زد که بچه ها ازترس توبغلش لرزیدن
قلبم اتیش گرفت و باهق هق به دست کوبیدم
_نکن لعنتی بچه هام سکته کردن اینجوری نکن کشتیشون
_کی گفته من به زورمیخوام باهات زندگی کنم هاننن لعنت ی چرانمیفهمی علشقتم چرا
نمیفهمی دارم دیوونه میشم من احمق یه روزی فکرمیکردم هرگزعاشق نمیشم
اماعاشقت شدم عاشق دختری که هرگزفکرشم نمیکردم یلدا منوتو دوتاپسرداریم نگاشون
کن
بچه ها ازگریه به سکسه افتاده بودن با قلبی که از ترس می لرزید یکیشون روبغل گرفتم
وشروع کردم به شیردادنشو تکون دادنش
_جان جان مامان هیششش فدات بشم من هیشش غلط کردم غلط کردم دورت بگردم
اروم باش
انقدرگفتم تااروم شدهمینکه اروم گرفت اهسته گذاشتمش پای ن و اونیکی روهم ارو
اروم کردم و عاروق که زدن اروم تکونشون دادم که بعدبیست دقیقه خوابیدن تازه دردم
وحس کردم برای کنترل دردم لبم رو محکم گازگرفتم تا امیرصدرا خواست دادبزنه لب زدم
_مرگ من دادنزن
_لبتوگازمیگیری یعنی دردداری اره
سرتکون دادم که گفت
_یلدامن عاشقتم توروخدا بفهم حسم بخداواقعیه من لعنتی عاشقتم تواون مدت که
بیهوش بودی اونقدرگریه وزاری کردم اونقدرالتماس کردم که پدرو برادرت حلالم کردن
پدرت فهمیدعاشقتم گفت وقتی بهوش اومدبه دخترم بگو دوسش داری بگو عاشقشی
اون انقدر دلش پاک ومعصوم هست که ببخشتت وبه این زندگی یه وفرصت دوباره بده
یلدا توروبه علی قسم این فرصت وازم نگیر من اشتباه کردم تو ببخش منوتو الان
دوتابچه دار یم نگاه چقدرکوچولوان نذار حماقت من اوناروهم عذاب بده
_اخه
_یلداالتماست میکنم
بغض الودلب زدم
_اگه بچه هانبودن تواصرارنمیکردی باهات زندگی کنم توفق ط به خاطراینامیگی
دستمو تودستای بزرگ ومردونه اش گرفا
_به علی قسم که اینطورنیست یلدا من عاشقتم به قران قسم که اگه این دوتاروهم
نداشتیم بازم ازت میخواستم بمونی توزندگیم توروخدا یلدا یه فرصت بهم بده تاازاول
بسازم این زندگی رو
نگاهش کردم توچشماش صداقت موج میزد تونگاهش عشق ومیشد خوند خدایا
چیکارکنم چشمام روچندثانیه بستم مگه من ازخدانمیخواستم عاشقم شه حالا که عاشقم
شده چرانبایدقبولش کنم به پسرام نگاه کردم دلم میخواست فارغ ازگذشته کنارامیرصدرا
وا ین دوتاکوچولوها زندگی کنم زندگی خیلی چیزار وبهم فهموند نمیخوام ازدست
بدمشون بنابرا ین توچشماش نگاه کردم ولب زدم
_من عاشقتم
واین سراغاز یه زندگی جدید وعاشقانه شد برای منو امیرصدرا وکامیارو کامران بازم
بعضی وقتا دعوامون می شد قهر میکردیم اما چیزی که هرگز عوض نشد عشق میون
منوامیرصدرابودکه هرروز بزرگتروبزرگترمیشد
#پایان
@halekhoobe_to 📚
.
و بالاخره رمان زیبای ((به سرخی لبهای یار)) هم تمام شد☺️☺️
.
امیدوارم از خواندن این رمان هم لذت برده باشید...
.
لطفا اگر نظر یا پیشنهادی دارید برام بفرستید👇👇👇
@p_dorri
.
📚آدمی به مرور آرام میگیرد، بزرگ میشود، بالغ میشود و پای اشتباهاتش میایستد، آنها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد، گذشتهاش را قبول میکند، نادیدهاش نمیگیرد و اجازه میدهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند. آدمی از یک جایی به بعد می فهمد که از حالا باید آیندهاش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر میفهمد که زندگی یک موهبت است، یک غنیمت است، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدمهای بیمقدار کرد! اصلاً از یک جایی به بعد حال آدم خودش خوب میشود.
#محمود_دولت_آبادی
#شبتون_بخیر✨
@halekhoobe_to
4_6028316848561330708.mp3
9.76M
🧘♂️مراقبه صبحگاهی جذب خوشبختی🧘♂️
🗓 دوشنبه 9 مهر
یک مراقبهی لذتبخش. با این مراقبه فرکانست رو بالا ببر و ارتعاش وجودیت رو تنظیم کن روی خوشبختی. آیندهی باشکوهی در انتظارته. خوشبختی رو احساس کن
با حس خوب بگو و اعلام کن:
زندگی من پر از خوشبختیه
💞 حتما این مراقبه رو برای دوستان و عزیزانت هم ارسال کن و انرژیش رو گسترش بده
@halekhoobe_to
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚♀
ســ😍✋ـــلام
🍃🌸صبح زیبایتان بخیر
🍃🌸امروز هر چه آرزوی
🍃🌸خـوبـه بـرای شمـا
🍃🌸مهر و محبت و دوستی
🍃🌸راهی زندگی شما
🍃🌸عطرخوشبوی گلهای بهشتی
🍃🌸هدیه امـروز شما
🍃🌸دوشنبه تون پر از خیر و خوبی
@halekhoobe_to
حاضری با یک لبخند
امروزمون رو شروع کنیم؟
پس لبخـند بـزن 🥰
صبحتون قشنگ پر از لبخند😍
@halekhoobe_to
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی
خــدای مـهربان
در این صبح زیبـا
یک ذهن آرام
یک تن سالم
یک خیال راحت
یک خبر خوش
یک خوشی از ته دل
و دلی عاشق و مهربان
برای دوستان و
عزیزانم مقرر فرما #آمیـن
@halekhoobe_to
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر دیدی کسی
گره ای دارد و تو راهش
را می دانی سکوت نکن
اگر دستت به جایی
می رسید دریغ نکـن
معجزه زندگی دیگران باش
معجزه زندگی دیگران
که باشی بی شک کسی
معجزه زندگی تو خواهد بود...🦋
@halekhoobe_to
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی
سازِ دل است...
تو نوازندهٔ این
سازی و بس ...
تو اگر شاد زنی شاد شوی
گرچه باشی
چو قناری به قفس🕊
ساز زندگیتون همیشه کوک🎼
@halekhoobe_to
زندگى مثل يک كامواست
از دستت كه در برود
مى شود كلاف سر در گم،گره مى خورد
میپيچد به هم، گره گره مى شود
بعد بايد صبورى كنى،
گره را به وقتش با حوصله وا كنى
زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگتر مى شود،
کورتر مى شود
يک جايى ديگر كارى نمى شود كرد،
بايد سر و ته كلاف را بريد
يک گره ى ظريف و كوچک زد،
بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد
محوكرد، جورى كه معلوم نشود.
#يادمان_باشد
گره هاى توى كلاف
همان دلخورى هاى كوچک و بزرگند
همان كينه هاى چند ساله
بايد يک جايى تمامش كرد
سر و تهش را بريد.
زندگى به بندى بند استْ به نام
#حرمت كه اگر پاره شودتمام است...
@halekhoobe_to
حال خوب را
هیچکس نمیتواند بخرد
حال خوب را
هیچ فروشگاه بزرگی نمی فروشد...
حتی اگر اجناسش
انقدر مرغوب باشد که
نتوانی سمتشان بروی...
حال خوب یعنی دلت خوش باشد
حال خوب یعنی پاییز باشد
حال خوب یعنی درختان را
با رنگ های مختلف
رنگ آمیزی کرده باشند،
روی ابرها بایستی و پشت کنی
به همه ی آن چیزهایی که
نمی گذارند بخندی ...
حال خوب را نمی توان خرید
اما می توان ثبت کرد....😍
@halekhoobe_to
هر لحظه این را به یاد داشته باشید
که انـدازه ی مشکلات
از قدرت خــداونـــد
خیلـی کوچکـتر است
پس با خودت زمزمه کن
لَا حَـوْلَ وَ لَا قُـوَّةَ
إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
@halekhoobe_to
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ميتوان عاشق بود
مردم شهر ولى ميگويند
عشق يعنى رخِ زيباى نگار
عشق يعنى خلوتى با يك بار
يا بقول خواجه
عشق يعنى لحظه ى بوس وكنار
من نميدانم چيست
اينكه اين مردم گويند
من نه يارى نه نگارى نه كنارى دارم
عشق را اما من
با تمام دل خود ميفهمم
عشق يعنى رنگ زيبـاى انـار😍
#فروغ_فرخزاد
#عاشقانه_ها
#دلبرانه
#حال_خوب_تو
@halekhoobe_to
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـدایا
دوستانی دارم بهتر ازگـل
مهربانتر از خورشید
مثل گـرمای اتش
دوسـت داشـتنی
آرام بخش و باصفا
الهی آنها را در پنـاه
آرام خودت حفظ فرما
🍃🌸عـزیـزان روزتـون بـخیـر🌸🍃
@halekhoobe_to
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾امروزتون بخیرو خوشی
🌼حال دلتون خوب خوب
🌾رزق وروزیتون زیاد
🌼تن وجانتون سلامت و
🌾زندگیتون غرق درخوشبختی باشه
🌼سـلام صبح طلایی رنگتان قشنگ
@halekhoobe_to
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 🌸 🌸 1403/7/9
🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🍃 🍃
دوشنبه 9 مهر مـاهتـون عـالـی🌸🍃
الهی حـال دلتون خـوب باشه🌸🍃
روزتون پراز شانس واقبال🌸🍃
با یـه عالمه خـبـر خــوب 🌸🍃
پراز برکت و دل خوشی🌸🍃
روزتـون پـر از زیبـایـی🌸🍃
@halekhoobe_to