eitaa logo
حال خوب تو ((کلبه همدلی))
1.8هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
35 فایل
سلام دوست من😍 به کانال بیداری و آگاهی خوشامدید🙏 حال خوب قابل تکثیره💌 #انگیزشی #انرژی_مثبت #شکرگزاری [لان شکرتم لازیدنکم] ارتباط با ادمین @p_dorri
مشاهده در ایتا
دانلود
حال خوب تو ((کلبه همدلی))
#به_سرخی_لبهای_یار #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_223 پوزخندزدم وروازش گرفتم درسته عاشقشم ولی خودمو بچ
_باید پزشکت بگه  همون لحظه یه زن شیک وپیک سن وسال داروارداتاق شد  _به به میبینم که یلداخانوم چشماش رو بازکرده  _سلام  _سلام به رو ی ماه خودتو کوچولوت  لبخندازته دلی زدم  _خانوم دکتر حال بچه م خوبه  بالبخند وضعیتم روچک کرد  _اره عزیزم خوبه خوب کوچولو هم سال وسرحال انگارخیلی برا ی اومدن به ا ین دنیا اصرارداره ودوست داره تومادرشی که سالم مونده  باسودگی نفسم رو بیرون دادم  _خداروشکر  _من تخصصم ماماییه اگه بخوای میتونم به عنوان پزشکت باشم  _بله خانوم دکتر چ ی بهترازا ین فقط کی میتونیم بفهمیم جنسیتش چیه  _فرق میکنه برات  سرم روبه معنی نه تکون دادم  _نه همینکه سالم باشه کافیه ولی میخوام بدونم  _میفهممت عزیزدلم توماه چهارم توسونوگرافی مشخص می شه الان اگه بخوای میتونی صدای قلبش روبشنوی اما جنسیتش مشخص نیست منو امیرصدرا باذوق همزمان گفتیم  _واقعا میشه  دکترازاینهمه ذوق ماخندید و سرتکون داد خجلو سرم روپای ن انداختم که به  باپرستارهماهنگ کرد و منو بردن تواتاق سونوگرافی ازاون ژل ابی رنگ روشکمم ریخت  که سرماش رو حس کردم و کامل پخش کردوبعددستگاه رو روی شکمم گذاشت  وچندلحظه بعد صدا ی تالاپ تلوپ قلبش شد ارامش بخش تر ین صدا ی دنی ا تمام غمهام  ازذهنم فراموش شد وفقط صدا ی قلبش توسرم میپیچی د وازذوق دست امیرصدرا  روفشارمیدادم که نفسش به گوشم خورد وبا لحن شادی گفت _صدای قلب بچه مونو میشنو ی صدا ی قلب بچه ی ما  با لبخندسرتکون دادم  که بعدچنددقیقه دکترگفت میتونم بلندشدم امیرصدرا بادستمال کاغدی شکمم رو پاک  کردازا ینهمه توجهش قلبم لبری زازشاد ی بود وای خدا خوابم یابیدار اینهمه خوشی برام  مثل سرابه برگشتم به اتاقم که دکتر لب زد  _فردا صبح مرخصی خوب به حرفام گوش کن به همسرت هم گفتم اینکه ایندفعه بخیر گذشته دلیل نمیشه که دفعه بعدهم سقط نشه پس اگه میخوای بدون هیچ مشکلی  سالم وصحیح پنج ماه دیگه توبغلت باشه باید به چیزایی که میگم خوب عمل کنی استرس ممنوع  دلهره وترس ممنوع  غذانخوردن ممنوع @halekhoobe_to 📚
حال خوب تو ((کلبه همدلی))
#به_سرخی_لبهای_یار #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_224 _باید پزشکت بگه  همون لحظه یه زن شیک وپیک سن وس
هرچی که دوست داری به شوهرت بگو برات بگیره ماشالله وضع مالیش که خوبه پس مشکلی نیست به هیچ عنوان تاکید میکنم نباید کارسنگ ین انجام بدی تو خیلی دیرمتوجه شدی نمیدونم چرا ولی خب دیرمتوجه شدی واشکالی هم نداره خداروشکربه خی ر گذشته بایدازاین به بعد هرروز حداقل یه ساعت پیاده رو ی انجام بدی ورزش هایی مثل شنا نه حرفه ای اما خب باید انجام بدی میوه وسبزی زیادمصرف کن لبنیات گوشت ومرغ بهتره بیشتر مرغ مصرف کنی برات چندتا داروی مکمل و ویتامین مینویسم حتما سرساعت مصرف کن به هیچی به جز خودت وبچه فکرنکن هرشرایطی که داری روبذارکناروفقط به خودتو بچه ت فکرکن برای پنج ماه تمام زندگیت رو بذار کنار هراتفاقی که ازارت میده بذارکنار توعالوه برخودت الان مسئول جون این بچه هم هستی فراموش نکن که اون الان تقری با کامله قلب داره صداشو که شنیدی اون همه چی رومیفهمه غم رومیفهمه احساست رو میفهمه پس غصه خوردن ممنوع سرم روبه معنی باشه تکون دادم اگه این بچه ارو میخوام باید به حرفای دکترگوش کنم باید تاخودصبح به بچه م فکرکردم تصمیم روگرفته بودم من ا ی ن بچه رو میخواستم باتمام وجود بعدازاینکه دکتر ترخیصم کرد به همراه امیرصدرا برگشتیم خونه خواستم برم به طرف اتاقم اما نمیدونم چرا به طرف اتاقی که به اسم مشترک منوامیرصدرابودرفتم وارداتاق شدم روی تخت درازکشیدم و نفس عمیقی کشیدم میخوام تواین پنج ماه کنارم باشه بعدش ازش جدامی شم خودم خوب می دونم که با وجود بارداری نمیتونیم جداشیم پس صبرمیکنم تابه دنیا بیاد بعد نمیخوام هیچی باعث شه اسیبی به بچه م برسه من نمیخوام بچه م وازدست بدم خدایا هرارزویی که براورده نشد به جهنم ولی این یکی رومیخوام ازم نگیرش بچه مو ازم نگیر میخوامش باتمام وجود یاشنیدن صدای امیرصدرا که منو صدامیکرد اروم لب زدم _امیر من تواتاق اخریم چندلحظه بعد وارداتاق شدباد یدنم لبخندزدوگفت _خوبی _خوبم به طرفم اومدوکنارم نشست دستم روتودستش گرفت _یلدا میخوام ا ین چندوقت این چندماه مثل تمام زن وشوهرهای عالم باشیم مثل اونا زندگی کنیم باگفتن کلمه زندگی فهمیدم منظورش چیه نگاهش کردم چرا ساکتم چرا نمی زنم توگوشش چرانمی گم نه خدایا من خودمم میخوام باهاش زندگی کنم به قول دکتر این پنج ماه هرچی دردوغمه میذارم کنار فکرمیکنم یه خواب طولانیه همین پس مخالفت نمیکنم بهش نگاه کردم وسرتکون دادم وا ین شد اغاز یه زندگی روی ایی وافسانه ا ی وهمون سراب وخیالات فانتزی من مثل همیشه تااخرهفته وابستگی من هم به مرد ی که بچه ش تووجودم بود بیشتروبیشترشده بود تواشپزخونه مشغول درست کردن کتلت بودم که باشنیدن صدای اف اف خواستم ازاشپزخونه خارج شم که امیرصدرالب زد _من بازمیکنم @halekhoobe_to 📚