eitaa logo
حال خوب تو ((کلبه همدلی))
1.8هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
35 فایل
سلام دوست من😍 به کانال بیداری و آگاهی خوشامدید🙏 حال خوب قابل تکثیره💌 #انگیزشی #انرژی_مثبت #شکرگزاری [لان شکرتم لازیدنکم] ارتباط با ادمین @p_dorri
مشاهده در ایتا
دانلود
حال خوب تو ((کلبه همدلی))
#به_سرخی_لبهای_یار #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_239 _چرخیدن نگاهم کردباتعجب ونگرانی وترس _چ..چی
اروم ازجام بلندشدم وارد سرویس شدم وبعدازانجام کارای مربوطه موها ی پر یشونم روبافتم وازاتاق خارج شدم وارداشپزخونه شدم و یه میز کامل صبحانه چیدم ومنتظرشدم امی ربیاد بااومدنش تو اشپزخونه دوتاماگ روپرازچای کردم وبالبخندبهش نگاه کردم که باحوله مشغول خشک کردن موهاش بود _سلام صبح بخیر نگاهم کرد لبخندمهربونی زد _سلام صبح توهم بخیر خانوم خانوما چراانقدر زود بیدارشدی دستی روشکمم کشیدم روصندلی نشستم _دیگه پسراگفتن گشنشونه صبحونه م یخوان منوبیدارکردن بعدشم گفتن به باباشون نبایدتنهاصبحانه بخوره بهتره ماهم کنارش باشیم دی گه منم به حرفشون گوش کردم به طرفم اومد ضربان قلبم بالارفت که دستش رو روی شکمم گذاشت توچشمام نگاه کردوگفت _من فدا ی مامان خوشگل وکوچولوها ی تو وجودت بشم حس میکردم قلبم ازخوشی الانه که ازکاربایسته بالبخندی که نمیتونستم جمعش کنم توچشماش نگاه کردم وگفتم _خدانکنه بشین صبحانه بخوریم دستش رو رو ی چشمش گذاشت _چشم بالبخند کمی نون تست برداشتم وبا شکلات صبحانه مشغول شدم که امیرصدرا بالبخندلب زد _هنوزم و یار شکلات صبحانه داری سرتکون دادم _اره خیلی شکلات صبحانه دوست دارم _نوش جونت _راستی کی میر یم شمال _ساعت ۴راه میوفتیم _قراره کجابریم این مدت _و یلای خودمون باچشمای گردشده لب زدم _مگه شمال ویلادار ی _اره _چه خوب _شمال وخیلی دوست داری سرتکون دادم همیشه دوست داشتم باعشقم برم شمال سفردونفری تنهاتفاوت این سفرا ینه که من باعشقم و کوچولوهام میرم شمال _اره عاشق شمالم مخصوصا دریا _ ساعت ۴ راه می وفتیم سرتکون دادم وخیلی زودکنارکشیدم _من برم لوازمم روجمع کنم @halekhoobe_to 📚
حال خوب تو ((کلبه همدلی))
#به_سرخی_لبهای_یار #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_240 اروم ازجام بلندشدم وارد سرویس شدم وبعدازانجام کا
ازاشپزخونه خارج شدم وارداتاق خودم شدم چمدونم رو از داخل کمد برداشتم وهرچی نیازداشتم رو چیدم تو چمدون _کمک نمیخوای باشنیدن صداش ترسیده برگشتم طرفش _ ترسوندمت سرم روبه معنی مثبت تکون دادم که به طرفم اومد و بازوهام رو تودستش فشرد _معذرت میخوام نمیخواستم بترسونمت لبخند کمرنگی بهش زدم _خوبم نگران نباش _بیا بشین اروم روی کاناپه نشستم به ساعت نگاه کردم دو ونیم بود _گرسنه نیستی نگاهش کردم _واقعیتش نه اخم کرد _چرا _نمیدونم ولی سیرم _اینطوری که نمیشه نمیخوای که بازوزن کم کنی _نه ولی گرسنه نیستم میترسم بخورم بالا بیارم توکه شرا ی ط منومیددنی باحرص سرتکون دادوکنارم نشست _ازاینکه جراحیت کردم روزی هزاربارخودمو لعنت میکنم میدونی چرا سوالی نگاهش کردم که با حرص ادامه داد _چون نمیتونی مثل تمام مادرای دیگه تودوران بارداری هرچی میخوای روبخور ی محدودیت داری ازطرفی دوقلو بارداری دستم رو روی دستش گذاشتم _خوبم نگران نباش _چرا منو تو بایداینجوری باهم اشنامی شدیم نگاهش کردم منظورش چی بود نتونستم ازش بپرسم میترسیدم ازجوابی که میخواست بهم بده ازجام بلندشدم وروی تخت درازکشیدم _تا ساعت چهار یکم استراحت می کنم بعد بیدارم کن سرتکون دادو بیحرف ازاتاق خارج شد نفهمیدم چطورخوابم برد اما وقتی چشم بازکردم همه جا تاریک بود اروم ازتخت پایین اومدم وخواستم ازاتاق خارج شم که بادیدنش رو ی تخت نشستم زل زده بود بهم باصدای دورگه شده ازخواب لب زدم _ساعت چنده چرا صدام نکردی به ساعتش نیم نگاهی انداخت _۸شبه ؛دلم نیومد بیدارت کنم _خیله خب بلندشو اماده شو بریم @halekhoobe_to 📚