فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#زنگ_شهادت
✍🏻⌝ ببین میتوانی بمانی بمان ...⌞
🎥 لحظاتی از وداع شبانگاهی با پیکر مطهر شهیده فائزه رحیمی در معراج شهدا
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
دلنوشته.mp3
3.11M
#دل_نوشته
#زنگ_شهادت
✍🏻⌝از تو و عکس تو و زائر تو میترسند..
آنقدر نام تو و یاد تو هیبت دارد.⌞
◼️دلنوشته خانم شیروانی در مراسم بزرگداشت * شهیده دانشجو معلم فائزه رحیمی* ، در پردیس خواجه نصیرالدین طوسی کرمان.
📆۱۴ دی ماه ۱۴۰۲
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم؛دبیر خانه استان #تهران
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
روضه.mp3
12.34M
#روضه
#زنگ_شهادت
✍🏻⌝اینکه خون ریخته بر پیکر مان غصه نخور...
کشورت نیز به گلگون شدن عادت دارد⌞
◼️روضه مراسم بزرگداشت * شهیده دانشجو معلم فائزه رحیمی* ، در پردیس خواجه نصیرالدین طوسی کرمان
📆۱۴ دی ماه ۱۴۰۲
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم؛دبیر خانه استان #تهران
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_موشن
#زنگ_شهادت
✍🏻⌝راز شهادتش حتماً قلمی بود که برای شهدا میزد....⌞
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم؛دبیر خانه استان #چهارمحال_و_بختیاری
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#زنگ_شهادت
#باذن_الله
#شهیده_فائزه_رحیمی
◼️جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دستهای آلوده به خون بیگناهان و چه مغزهای مفسد و شرارتزا که آنان را به این گمراهی کشاندهاند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله.
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#زنگ_شهادت
روایت از کرمان؛
روایت از یک شهر مقاوم؛
✍🏻⌝ از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانههایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابهلای روسری روی گونهاش ریخته بود. لبهایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زندهست؟" و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بیجانش را نگه داشت.
نگهبان همانطورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه میکرد گفت: "پسرته خواهر؟" و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: "تو رو امام زمان نگو مُرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: "خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش میکنی؟"
زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضیهاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده سالهی او. سومی هم بدن بیجانی بود که بر پارچهی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که بهسرعت داشت از کنارش میگذشت چنگ انداخت و گفت: "خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه اینجا نیاوردن؟" پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: "من کار دارم، خانم جون پاشو اینجا آلودهست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکییکی اتاق ها رو نگاه کنی."
زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاقها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم ... چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک میشد دلش بیشتر راضی میشد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاقها بیابد.
آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه میرفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سالخورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله میکرد.
جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: "مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز میکنم"
در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشمهایش تار شد: "خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم."
بیرمق با لبهایی لرزان از زنی پرسید: "سردخانه کجاست؟" و قبل از آنکه جملهاش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون میآمد بلند فریاد زد: "پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU"
از لابهلای درِ باز شدهی اتاق و رفتوآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفتهاش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان میداد آرام گرفت ...⌞
روایت از فاطمه مهرابی
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#زنگ_شهادت
روایتی از یکی از دوستان صمیمی شهیده بزرگوار فائزه رحیمی که چندین سال با شهیده رفاقت داشتند.
✍🏻⌝ کسی نبود که وقتی کاری انجام میداد در بوق و کرنا کند و بخواهد به کسی اعلام کند، ایشان در دل شهادت را عمیقا میطلبید و در عمل خالصانه جلو می رفتند.
ایشان هم سر کار میرفتند، هم در کارهای فرهنگی فعال بودند و برای گسترش حجاب و فرهنگ اسلامی کنشگر بودند. در یکی از هیئتهای معروف چند سال خادم بودند و در این مسیر از هیچ کاری دریغ نمیکردند و در زمان کرونا برای تزریق واکسن فعالیت می کردند.
ایشان درباره روز حادثه گفتند:
اتوبوسها با تاخیر حرکت کردند و به سمت گلزار شهدا رفتند، وقتی به گلزار شهدا رسیدند به سمت یک موکب میروند و شربتی را میخورند که خودشان از آن به عنوان شربت شهادت یاد میکنند. در آن جا به دست شهیده برگهای از دلنوشته های دانشجویان برای حاج قاسم با مضمون (سلام ما را برسان) می دهند و افزودند که به راستی شهیده شخصا سلام همه را به حاج قاسم رساند.
در قسمتی از مسیر راوی به شهیده می گویند چرا انقدر آرام راه میروی بیا تا سریع تر برویم اما شهیده پاسخ می دهند: نه، من پشتیبان و خادم هستم و باید عقب بایستم که بچهها جلوتر راه بروند تا حواسم به آنها باشد. راوی میگوید از شهیده جدا شدم و من سمت جلو حرکت میکردم تا از روبروی جمعیت عکس بگیرم اما بعد از اینکه صدای انفجار شنیدیم همه فرار کردیم چون به پای یکی از دوستان هم ترکشی اصابت کرده بود و ما مجبور شدیم او را به بیمارستان منتقل کنیم در این بین که درگیر این موضوع بودیم فکر میکردیم که حال فائزه که عقب جمعیت بود خوب است، درحالیکه اینگونه نبود، چند باری در خیابان غرق خون فریاد زدم و بلند می گفتم: فرهنگیان! فرهنگیان!
اما کسی جوابی نمیداد و از ما می خواستند از آنجا برویم وحال مجروح مان هم خوب نبود. پس با کمک پلیس ها از آن موقعیت خارج شدیم و به بیمارستان رفتیم.
گویا شهیده در زمان شهادت تنها بودند و کسی از همراهان شاهد این اتفاق نبوده اند.
روایتی از همکلاسی کلاس نویسندگی شهیده درباره خاطرات کودکی در زمان کودکی ایشان پدر شهید باید به یک ماموریت میرفتند اما به جای ایشان پدر دوست شهیده برای آن ماموریت فرستاده شدند و در این ماموریت پدر دوست شهیده به شهادت میرسند. شهید یک بار گفته بودند که من نمیدانم باید به خاطر این موضوع که پدرم شهید نشده خوشحال باشم یا به جهت اینکه پدر دوستم شهید شده ناراحت باشم و در واقع ایده داستان نویسی شهید از اینجا آغاز میشود. راوی میگوید دوره ی داستان نویسی ای که شهیده می رفت هفته آینده تمام میشود و شهیده فائزه رحیمی دیگر نمیتواند جلسه آخر کلاسش را بگذراند.⌞
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
بسم الله الرحمن الرحیم
▫️اطلاعیه شماره ۳ ستاد تشییع شهیده دانشجو معلم فائزه رحیمی:
به اطلاع عموم مردم قهرمان تهران، دانشجویان معلمان، اساتید و همکاران دانشگاه فرهنگیان میرساند، مراسم تشییع و تدفین این شهیده عزیز ساعت ۰۹:۰۰ صبح شنبه ۱۴۰۲/۱۰/۱۶ از بلوار مرزداران، چهار راه آریانفر به سمت پردیس نسیبه برگزار می شود.
از آحاد مردم قهرمان و همیشه در صحنه برای شرکت در این مراسم دعوت به عمل میآید.
#شهیدان_معلمند
#دانشجو_معلم_شهیده_فائزه_رحیمی
📌روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان
🖇کنگره ملی شهدای دانشجومعلم
🆔️@halif_media
#زنگ_شهادت
روایتی در مورد شهیده فائزه رحیمی
✍🏻⌝ که شهیده در اردوی راهیان مقاومت شرکت کردند می دانستند که فر دای روزی که برگردند امتحان دارند اما با توجه به تمام شرایطی که داشتند تصمیم گرفتند که در این مسیر حضور داشته باشند و حتی در اتوبوس هم از زمان خود استفاده میکردند و درس میخواندند؛
یعنی با تمام آن فشاری که روی شهیده بود این را یک وظیفه برای خود میدیدند که اگر من فرهنگی هستم اگر یک کاری را انجام میدهم، اما مسئولیت اصلی من معلم بودن است و لازمه معلم خوب شدن درس خواندن است .
شهیده دوره کارورزیاش را در مدرسه زمان متوسطه اولش با خانم شریف دینی ، که عمر رفاقتشان به پانزده سال می رسید گذراند.
روزهای کارورزی شان متفاوت بود ، اما با هم در ارتباط با مدرسه تبادل نظر داشتند.
آن دو کارورزیشان را در مدرسه دوران راهنمایی خودشان گذراندند و گفته شده است خانم شریف دینی از ایشان سوال کردند: ترم بعد هم کارورزیت را میخواهی در همین مدرسه بگذرانی؟
شهیده پاسخ میدهد: نه، میخواهم پایههای مختلف و جنسیتهای مختلف را تجربه کنم که اطلاعات کافی داشته باشم تا مهارتم رو افزایش بدم.
یکی از دوستان شهیده نقل میکند داخل کلاس میخواستیم قصهای بنویسیم که شهیده میگوید زمانی که کودک بوده نه در خواب بلکه در بیداری پدربزرگش را دیده بود اما به هر کسی که گفت باور نکرد و از اینجا جرقه نوشتن درباره این ایده خورده شد و موضوع داستانی که قصد داشت بنویسد هم همین بود.⌞
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#زنگ_شهادت
این خاطره از گفتههای مسئول دانشجویان خانم عبدالله پور است که توسط یکی از دانشجویان بازگو میشود
✍🏻⌝ تهران با دو اتوبوس حرکت میکنند که یکی از اتوبوسها زودتر راه می افتد و دیگری عقب میماند یک اتوبوس به محل اسکان میرسد و بچهها شروع به استراحت میکنند.
منتظر بودند اتوبوس بعدی برسد تا همگی ناهار بخورند و استراحت کوچکی داشته و سپس به سمت گلزار شهدا حرکت کنند.
اما زمانی که اسما قلی نژاد با زهرا عبدالله پور که مسئول اتوبوس دیگر بوده تماس میگیرد او می گوید شما بروید سمت گلزار و ما هم مستقیم به آن جا میآییم زمانی که به گلزار میرسند بچهها گروه گروه از اتوبوسها پیاده میشوند .
به سمت گلزار شهدا حرکت میکنند در آنجا آنتن وجود نداشته و از طریق پیام رسانهای داخلی با هم در تماس بودند اتوبوس اول که میرسد همگی پیاده میشوند و می روند.
اما اتوبوس دوم قبل از اینکه برسد حمله تروریستی انجام میشود و آنها در میانه راه برمیگردند و افراد حاضر در این اتوبوس دوم که به محل اسکان باز میگردند آنتن داشتند و از آنجا با بچهها در ارتباط بودند تا بتوانند همگی را پیدا کنند و موقعیت بچهها را پیگیری کنند.
بعد از گذشت مدتی که دیگر تقریباً شب شده بود با شهید تماس میگیرند.
اما او تلفنش را پاسخ نمیدهد به همین صورت چندین بار تماس میگیرند و در نهایت آقایی تلفن را برمیدارد و میگوید گوشی این خانم در جایی افتاده بود و ایشان شهید شدند...
باور این موضوع برای بچهها بسیار سخت بود و نمی توانستند باور کنند که این اتفاق برای فائزه افتاده با خود میگفتند شاید این گوشی در جایی افتاده بود یا اصلا چه کسی میتوانست بفهمد این گوشی برای چه کسی است آنها نمیخواستند این موضوع را باور کنند و همچنان پیگیری میکردند و تماس میگرفتند .
پس از پیگیریهای زیاد متوجه میشوند ایشان در بیمارستان هستند و پس از آن میروند و شهیده را شناسایی میکنند اما در ابتدا این موضوع را اطلاع رسانی نمیکنند چرا که اصلاً باورشان نمیشد که این موضوع حقیقت داشته باشد.⌞
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#در_آغوش_مادر
🕊خاطره دوست شهیده از ایشان:
✍🏻⌝ تواتوبوس بودیم که بهخاطر یه مسابقه از فائزه پرسیدم یه شهید دانشجومعلم دختر که تهرانی باشه میشناسی؟
گفت: شهیده ناهید احمدی مقدم
گفتم: شهیده احمدی مقدم تو نسیبه درس خوند ولی بچه خرم آباد بود. شهید دانشجومعلم خانمی رو میخوام که تهرانی باشه.
فائزه گفت: نمیشناسم.
هیچ فکرشو نمیکردم به مزار حاج قاسم نرسیده، اون شهیده تو باشی...!⌞😔
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
-1553981694_31074780.aac
15.17M
پادکست کتاب دختران آفتاب با صدای شهیده دانشجومعلم فائزه رحیمی
روایتی از خانم شریف دینی دوست شهیده:
✍🏻⌝ رمان دختران آفتاب رو با ما صوتی کرد.
این کتاب رو با هم خونده بودیم و هیچ وقت فکر نمی کردم فائزه ای که با من اون کتاب رو میخوند به سرنوشت نقش اصلی دختران آفتاب دچار بشه.
فائزه هم عین فاطمه تو اردوی دانشجویی شهید شد.
فائزه هم عین فاطمه بود؛ البته خیلی بهتر چون شخصیت فائزه یه شخصیت حقیقی بود؛
و الان تو اوتوبوسی که داریم بر می گردیم فائزه ای نیست و خیلی سخت تر از وضعیتی که نویسنده تو دختران آفتاب نوشته بود شرایط بچه هاست.⌞
#شهیدان_معلمند
#زنگ_شهادت
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_موشن
#زنگ_شهادت
✍🏻⌝ آدم ها دم مرگ می ترسند ... ⌞
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم؛دبیر خانه استان #تهران
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_موشن
#زنگ_شهادت
✍🏻⌝ شرح حال ما خیلیی وقت است دلتنگی است ⌞
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم؛دبیر خانه استان #تهران
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_موشن
#زنگ_شهادت
✍🏻⌝ رفته بودی روایت کنی اما... ⌞
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم؛دبیر خانه استان #تهران
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_استوری
#زنگ_شهادت
✍🏻⌝ ناکام اونیه ک... ⌞
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم؛دبیر خانه استان #تهران
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#دلنوشته
بسم الله القاصم الجبارین
أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ
سلام بر آن خون هاى جارى
✍🏻⌝ بر خونهای پاک شهدای مظلوم زائرت، حاج قاسم عزیز!
که به ناحق و بیرحمانهترین روش بر زمین ریخته شد!
و باری دیگر ۱۳ دیماه...
بار دیگر چهره زشت و کریه دشمنان قسمخورده ایران و اسلام به خون فرزندان این ملت آغشته شد و استکبار جهانی ذات پلید خود را نمایانتر ساخت؛ دشمنی که هیچ واهمهای از کشتار کودکان و انسانهای بیدفاع ندارد.
به قول شهید حسن باقری، بالاتر از سیاهی، سرخی خون شهید است که روی زمین ریخته میشود...
اکنون که زمین، باز هم گلگون به سرخی خون شهداست و صدای انفجارهای پیدرپی وحشیگری و انسانستیزی در جهان پیچیده است، از غزه و لبنان تا کرمان؛ هنگامه بیداری ما از خواب تردید و تعلل، چه زمانی فرا خواهد رسید؟!
چقدر از مسیر پیشرو را طی کرده و کجای این نقشه جهاننمای عدالتخواهی و آزادی ایستادهایم؟!
قلبهای ما، زمان آن رسیده که اشتیاق بریدن زنجیرهای فرسودگی و توقف را به بازوهای پرتوانمان پمپاژ کند.
و این نقطه، آغازی دوباره برای شهید زیستن و هزارباز مردن و بیدارتر شدن است...⌞
#دلنوشته
#زنگ_مقاومت
#از_کرمان_تا_جهان
#معلم_مکتب_حاج_قاسم
#ما_ملت_شهادتیم
#زنگ_شهادت
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم؛دبیر خانه استان #اصفهان
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#زنگ_شهادت | #پوستر
▪️روز مادر بود که مادری داغدار شد
🔰فراخوان ارسال آثار رسانه ای و هنری با محوریت حاج قاسم، حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان، شهادت شهیده دانشجو معلم فائزه رحیمی
✉️در بخش های : کلیپ، شعر، دلنوشته، عکس نوشته، پادکست و...
📆مهلت ارسال آثار : اخر دی ماه
👤آیدی ایتا جهت ارسال آثار : @K_Amirhosseinahmadi_118
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم؛دبیر خانه استان #چهارمحال_و_بختیاری
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#هم_اکنون
🔰مراسم وداع با شهیده دانشجومعلم فائزه رحیمی
🔻با روایتگری حاج حسین یکتا
🌍پردیس نسیبه تهران
📆۱۵ دی ماه ۱۴۰۲
🌐 بله | ایتا | تلگرام
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @farhangrah_news
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
به روایت دوست شهید:
✍🏻⌝ انگشترشه همیشه دستش بود
دمرفتن رو جاکفشی زیر عکس سردار جامیزاره و میره...⌞
#شهیدان_معلمند
#زنگ_شهادت
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
به روایت دوست شهید
✍🏻⌝ عکس ها پشت عکس رهبر بودند. همون عکسی که روز میز شهیده هست. دوستانش فرمودند که جوری گذاشته بود که دیده بشه ⌞
#شهیدان_معلمند
#زنگ_شهادت
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media