eitaa logo
حلیف مدیا
1.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
111 فایل
🕊کنگره ملی ۱۰۳۰ شهید دانشجومعلم کشور🕊 #درس_اول_شهید_باید_زیست 🍃 👤ارتباط با ادمین و ارسال محتوا: @halif_admiin 👤 ارتباط با روابط عمومی و ارسال اخبار در بله: @halif_news
مشاهده در ایتا
دانلود
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━─━•─┈· · · ﷽ ♦️|‹ |‹ سِرِّ نشدن‌ها در یک مراسم تولد / روایت یادواره‌ای که به سوگواره تبدیل شد 🔹دوشنبه‌ شب، ۲۴ اردیبهشت ماه: سخت مشغول برنامه‌ریزی جشن ولادت امام‌رضا علیه‌السلام و تولد شهدایی بودیم برای دوشنبه مورخ ۲/۳۱، اکثر شهدای دانشجومعلم مرکزمان متولد بهار بودند. 🔹سه‌شنبه عصر، ۲۵ اردیبهشت ماه: برای برنامه‌ریزیِ تولد شهدایی از خواهر شهید مرادی دعوت کردیم؛ نمیدانستیم، اما همان شبِ مراسم تولد شهید مرادی بود:) چه کار می‌کردیم؟ شهدا نامشان با اشک گره خورده، قبول داشتیم؛ جشن ولادت بود اما قول دادیم فقط چند قطره اشک مختصر از حضار بگیریم و به هلهله و شادی بپردازیم اما هنوز هم در ذهن خودمان تزویج این شادی و غم آسمانی را قبول نکرده بودیم. 🔹چهارشنبه صبح، ۲۶ اردیبهشت ماه: هرچه کردیم بودجه‌مان کم آمد، نرسید به یک مولودی‌خوان و دو دف زنِ خانم؛ رها کردیم؛ آقای مداح با دریافت مبلغ کمتری، مولودی‌خوانی مراسم را تقبل کردند. گره‌های کوچک و بزرگ سر راهمان سبز می‌شد، می‌دیدیم شهدا گره‌هارا مانند آب خوردن باز می‌کنند. زنگ زدم: سلام آقایِ.... یکسری حمایل و چوب‌پر برای خدام هیئت جشنمون می‌خواستیم. 🔹شنبه صبح، ۲۹ اردیبهشت ماه: توضیح داد حمایل‌ها رسیده اما بهتر است استفاده نکنیم چون رنگ حمایل‌ها مشکی‌ست و با مراسم شادی‌مان نمی‌سازد. چرکین‌دل، حمایل‌های مشکی را کناری گذاشتم. انگار طلسم شده بود، این سومین باری بود که جوایز تولد شهدایی را تعویض می‌کردیم، سر هدایا به توافق نمی‌رسیدیم، کار‌ها پیش می‌رفت اما همان اصلی‌ها که کیک و هدیه بود هماهنگ نمی‌شد. 🔹یکشنبه ظهر، ۳۰ اردیبهشت ماه: بستنی‌ها خریده شد و فقط بسته‌بندی پذیرایی مانده بود و اندکی ریزه‌کاری‌ که شنیدیم بالگرد حامل رئیس جمهور و همراهانشان مفقود شده. همچنان سخت مشغول هماهنگی مراسم بودیم اما ته دلم آشوب بود و دلم برای حرم آقا امام رضا تنگ. خسته و دامن‌کشان به اتاق رسیدیم، بدون حرف اضافی برق‌ها را خاموش کردم، می‌خواندیم: «ای صفای قلب زارم...» و آرام در تاریکی شب اشک می‌ریختیم... 🔹سحر دوشنبه، ۳۱ اردیبهشت ماه: بعد از نماز صبح با اضطراب سری به خبر‌ها زدیم، همچنان نسیم سرد بی‌خبری می‌وزید اما بوی امید نمی‌شنیدیم. ساعت شش صبح با صدای مستاصل فاطمه بیدار شدیم، همه می‌دانستیم قرار است چه بشنویم. دانه‌های گرم اشک از گوشه کنار صورتمان می‌چکید...هراس، غم، مِه، فقدان، خون، شب ابری، ورزقان، باران...تمام این‌ها به کنار، یک هفته تلاشمان برای جشن چه می‌شد؟! ظهر تصمیمان را گرفتیم، مراسم سر جایش اما برای ... تا شروع مراسم با چشم‌های سُرخ باریدیم و بردیم و آوردیم...حمایل‌هارا برداشتم، حالا فهمیدم سِرّ این سیاهی‌ها چه بود...سِرّ غم یاد شهدا چه بود... سِرّ آن نشدن‌ها... و این دویدن‌ها تحفه درویشی بود محضر امام رئوف، خادم الرضا و شهدای همراهشان... 🔸 | روایت یادواره بچه‌های فردوس؛ خراسان جنوبی؛ دیار آشنا با | به قلم دانشجومعلم، عطیه اسماعیل‌پور |‹ |‹ |‹ خراسان‌جنوبی ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ ‹روابط‌عمومی کنگره ملی شهدای دانشجومعلم›🍃 @halif_media
حلیف مدیا
♦️|‹ #گزارش_ویدئویی |‹ آنچه گذشت... 📌❲‌ نخستین اجلاسیه ۳۴ شهید دانشجومعلم استان #کهگیلویه_و_بویراحم
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · · ♦️|‹ |‹ یادِ ایامِ خادمی بخیر... ✍🏻⌝ بعضی اتفاق‌ها را نمی‌توان فراموش کرد؛ اتفاق‌هایی که می‌بایست ثانیه‌‌ به ثانیه آن را دوباره مرور و زندگی کرد... اگر بخواهم از مسیری که برای رسیدن به اجلاسیه شهدای دانشجومعلم طی کردم بگویم، بدون اغراق سخت‌ترین روزهای زندگی‌ام بوده و هست. اما این مسیر آنقدر درست و مقدس بود که با وجود تمام سختی‌ها و موانع مسیرش، همواره دل‌تنگش می‌شوم. حتی وقتی ساعت گوشی‌ام روی دقیقه ۳۴ می‌ایستد، دلم که نه...تمام جانم برای این اجلاسیه ۳۴ شهید دانشجومعلم تنگ می‌شود... به یقین می‌گویم ما در تشکیلات و کنگره شهدای دانشجومعلم رشد کردیم؛ فقط نیاز به فرصت داشتیم تا متوجه این رشد شویم. ما یاد گرفتیم در تشکیلات، سختی‌ها را عامل رشد خودمان تعریف کنیم؛ فلذا این سختی‌ها را می‌پسندیم، دربرابرشان استقامت می‌کنیم و با قدرت ادامه می‌دهیم تا خود را برای ساخت آینده ایران اسلامی تربیت کنیم. ⌞ 🔸 | به‌قلم خانم زهرا پیراهش | انتشار به‌مناسبت سالروز برگزاری اولین اجلاسیه ۳۴ شهید دانشجومعلم استان |‹ |‹ |‹ کهگیلویه‌ و‌ بویراحمد ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ ‹روابط‌عمومی کنگره ملی شهدای دانشجومعلم›🍃 @halif_media
حلیف مدیا
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · · ♦️|‹ #کلیپ |‹ به استقبال چهارمین اجلاسیه استانی کنگره ۱۰۳۰ شهید دانشجومع
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · · ♦️|‹ |‹ یادِ ایامِ خادمی بخیر... ✍🏻⌝ به ما خبر دادند که اجلاسیه باید ۱۵ خرداد برگزار شود. چقدر فرصت داشتیم؟ یک ماه یا حتی کمتر... اوایل استرس گرفتیم؛ اما کارها طوری پیش رفتند که حتی تاریخ را از ۱۵ خرداد به ۸ خرداد تغییر دادیم. آنقدر، زمان کم بود و کارها زیاد، که به‌ ما می‌گفتند شما نمی‌توانید به اجلاسیه برسید. ولی ما مصرانه به‌دنبال کار‌ها و مقدمات اجلاسیه بودیم. در این ایام گاهی اوقات، از شدت فشار، گریه می‌کردم؛ منی که کمتر پیش‌ می‌آمد صبح‌ها زود بیدار شوم، ساعت سه بامداد می‌خوابیدم و پنج صبح برای ادامه کارها بیدار می‌شدم. در حین امورات اجلاسیه، با شهید دانشجومعلم مرتضی رزازیان رفیق شدم؛ در واقع همه اعضای تشکیلات با ایشان دوست و همراه شدند. از ایشان مدد گرفتیم، نیت کردیم و وصیت‌نامه‌شان را خواندیم؛ ایشان حتی در وصیت‌نامه‌شان هم با ما حرف می‌زدند. مشغول فضاسازی مکان اجلاسیه بودیم که برادر شهید رزازیان تصمیم گرفتند، وسایل تفحص شده‌ی ایشان را برای تئاتر به ما بدهند! روز خیلی عجیبی بود! حضور شهید رزازیان را در کنار خودمان حس می‌کردم؛ در واقع حضور همه شهدای دانشجومعلم را کنارمان حس می‌کردم. روز قبل از اجلاسیه، از شدت فشار کاری، بر سر مزار شهید گمنام دانشگاه، خسته و نالان، گریه کردم اما روز اجلاسیه با دیدن صحنه‌هایی که مرا به وجد می‌آوردند، خستگی برایم بی‌معنی شد... خیلی زود گذشت همان موقع هم می‌دانستم که دلم برای این لحظات تنگ می‌شود؛ برای گریه‌ها، خنده‌ها، تلاش‌ها...دلم تنگ می‌شود... و دلم تنگ شد....به یاد شهدای دانشجومعلم که در تک تک لحظات، مرا رها نکردند و کنارم بودند. ⌞ 🔸 | به‌‌ روایت خانم یلدا افتخاری | انتشار به‌مناسبت ۸ خرداد، سالروز برگزاری اولین اجلاسیه شهدای دانشجومعلم استان |‹ |‹ |‹ قزوین ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ ‹روابط‌عمومی کنگره ملی شهدای دانشجومعلم›🍃 @halif_media
حلیف مدیا
♦️|‹ #اطلاعیه |‹ همگام با همسنگران شهیدم 📸 ⌝ رهسپاران دیار عشق می‌توانید تصاویر خود را از حضور در ع
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ♦️|‹ |‹ عمودِ هزار و سی ✍🏻⌝ خیلی سخته... دل‌تنگ باشی تا مغز استخوان، اما سهمت فقط بشه ۱۰۳۰ عمود؛ اونم به نیابت از شهدای دانشجومعلمی که خیلی خودتو مخلص راهشون میدونی و جرئت نداشته باشی حتی یک قدم جلوتر بذاری چون جوابی نداری برای دو برادرِ غیرت، برای علمدار و کوه صبر، برای امام حسین (علیه‌السلام) و حضرت عباس. هر قدم، باری می‌شه روی شونه‌هات؛ شرمندگی، بغض می‌شه، می‌مونه تو گلوت، و خجالت، اشک می‌شه، می‌سوزه پشت پلک‌هات. سخته وقتی حس می‌کنی تو امتحان بندگی، رفوزه شدی پیش خدایی که همیشه باهات بود، اما تو گاهی فراموشش کردی. وقتی دلت هوای حرم کرده، اما پاهات طاقت رسیدن نداره، و فقط می‌مونه حسرتِ در آغوش کشیدن ضریحی که پناه همه بی‌پناه‌هاست. آره... خیلی سخته، وقتی دلت پیش حرم بهترین برادران عالمه، ولی خودت شرم جلوتر رفتن داری ⌞ 🔸 | خادم امام زمان ارسالی از استان 🗓 | اربعین ۱۴۰۴ | |‹ |‹ |‹ هرمزگان ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ ‹روابط‌عمومی کنگره ملی شهدای دانشجومعلم›🍃 @halif_media