eitaa logo
حال ____دل
452 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
25 فایل
دلنوشته هایی از یه جامانده.. کپی آزاد با ذکر صلوات در تعجیل آقا صاحب الزمان💚 #اللهم_بارک_لمولانا_صاحب‌الزمان🥀 تبادل نداریم میشنویم👇 https://harfeto.timefriend.net/17053009006916
مشاهده در ایتا
دانلود
پارسال، شب توی مدرسه "احیاء" داشتیم. نیمه‌های شب، کارگاهی با بچه‌ها داشتم که عنوانش "ساهران یا ساحران" بود. موضوعش این بود که امام زمان قطعا با _چوب جادو_ جهان را درست نخواهد کرد! که اگر قرار بود چنین معجزه‌ای در دست داشته باشد، امیرالمومنین به داشتن آن سزاوارتر بود. او دقیقا همانقدر ذره ذره و گام به گام پیش می‌رود که عقل حکم می‌کند و پدرانش پیش رفتند و مردم همراهی خواهند کرد. پس با سحر و جادو، یکباره به وجود نمی‌آید! باید برای ساختنش روزها کار کرد و شب‌ها بیدار ماند و زحمت کشید و عرق ریخت... و *ساهر یعنی شب‌زنده‌دار!* 🌗 آنوقت از بچه‌ها پرسیدم *به نظر شما همین الان، امام زمان کجا هستند!؟* بعضی‌ها کمی فکر کردند. اما بعضی‌ها سریع و مطمئن جواب دادند و همه تقریبا همین‌ها را گفتند: جمکران! مکه! کربلا! گفتم یعنی او الان در یک مکان زیارتی، سر سجاده، در خلوت خودش در حال راز و نیاز است؟! به نظرشان همینطور بود! ادامه دادم: ما چرا اینجا هستیم؟! چرا از چند روز قبل برای این برنامه خودمان را به زحمت انداخته‌ایم؟ چرا امشب کنار خانواده‌مان نماندیم. چرا ترجیح ندادیم به جای سر و کله زدن با ۱۰۰ تا دانش آموز، در یک خلوتِ حال خوب کن، یا یک زیارتِ حسابی امشب را صبح کنیم؟! *چون احساس ضرورت کردیم!* دیدیم که دنیا خیلی آشفته و پرآشوب است. اگر یک حرکتی نزنیم و را در زندگیمان پررنگ نکنیم، ممکن است راهمان را گم کنیم. یا دوستان و عزیزانمان در تاریکی زمین بخورند و آنها را از دست بدهیم... ما چند شب است درست نخوابیده‌ایم، سفر نرفته‌ایم، زحمت کشیده‌ایم برای خوب کردن حال جهان اطرافمان! *چرا فکر می‌کنیم او این دغدغه را ندارد؟ چرا او را منفعل و بی درد تصور می‌کنیم؟* چرا نگاهمان به او که قرار است جهان را به لحاظ حکمرانی، اقتصادی، مذهبی و ... متحول کند، این قدر خوش خوشان و غیرواقعیست؟! بدون برنامه! بدون عمل! برای همین نیست که از ایشان احساس دوری می‌کنیم؟! او بیشتر از ما امشب در حال دویدن و سامان دادن و عرق ریختن نیست؟! بچه‌ها به فکر رفتند... خودم بیشتر از آنها... تا قبلش می‌دانستم که باید این تصورات غیر واقعی را زدود! اما به بیچارگی بعدش فکر نکرده بودم که قرار است هر صبح و شب او را در کدام فشار و بحران تصور کنم و رنج بکشم از بی فایدگی خودم و دست تنها بودنش... ⛅️ *امروز روز اول از سال جدید امامتشان بود!* روز اول، روز چیدنِ دوباره است. مثل منِ معلم که اول مهر از نو همه چیز را می چینم و تا آخر سال را نگاه می‌کنم... چه کارهایی باید بکنم؟ کدام فرآیندها را باید عوض کنم؟ کدام مسیرها را دوباره تکرار کنم؟ و از چه کسانی امسال کمک بگیرم! آه *از چه کسانی امسال کمک بگیرم؟!* *روی چه کسانی می‌شود حساب کرد؟!* اگر امروز را با این سوال پشت سر گذاشته باشد... دست کدام یک از ما بالا بوده در طول روز که: "من! من!" *روی کدامیک از ما برای سال جدیدش حساب کرده است؟!* 💫 🍁 عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِكَ دُونِیَ الْبَلْوَی (دعای ندبه) بر من سخت است که تو را بدون من رنج و گرفتاری احاطه کند... 👌 🙏
حال ____دل
پادکست خدمت امام رضا😔🕊 #امام_رضا
*خدمت امام !* توی این همه سال معلمی کردن، با نوجوان‌های زیادی سر و کله زده‌ام. از آنها که اصلا حرف من را نمی‌فهمیدند تا آنها که "ف" می‌گفتیم، می‌رفتند فرحزاد. گاهی فکر می‌کردم چقدر دستم از قلبشان کوتاه است! گاهی وجودشان را مزرعه حاصلخیزی می‌دیدم که هر حرفی مستقیم به آن اثر می‌کند. پس امیدوارانه به تلاشم برای کاشتن و آبیاری کردن ادامه می‌دادم. نزدیک دو دهه است که مدرسه، خانه دوم من شده. اما بین این سال‌ها، آنها که در آن یکی دو زیارت مشهد به عنوان خادم دانش‌آموزها مهمانتان شده‌ام، مثل ستاره می‌درخشند. ، برای بچه‌ها و من، آغاز ماجراهای تازه است. آغاز عاشق شدن، جدی شدن و جدی گرفتن. فکر کردن به زندگی، رسالت، مرگ، ماموریت. آغاز دوستی با ... از این مشهد‌ها، مهسا صراف‌زاده درآمده. دانش‌آموزی که با شما قرار گذاشت و نوشت و پای آن را با جان خویش امضا کرد: *که شما به او بدهید و او به شما !* از این مشهدها، گروه و در آمده. من از این اقیانوس، کم مروارید صید نکرده‌ام و همه را مدیون نام و جان شیرین شما هستم... چه بسیار حرف‌هایی که در تهران، همهمه‌ای‌در غبار هستند، با بارانِ نرمِ نامِ شما در صحن قدس، "ترانه" شده‌اند. نوجوان‌ها با آنها گریسته‌اند و آنقدر تکرارش کرده‌اند که سبک زندگی‌شان شده. سبک شیرینی که شما به آنها هدیه‌ داده‌اید. *خدمت حرفه‌ای ترین معلم دنیا!* *متخصص کار با نوجوانان!* *سلطان قلب‌ها و امامِ آرزوهای شیرین!* این صدای فرزندان ماست که از تجربه شیرینِ "امام رضا داشتن" گفته‌اند. حالا شما به ما حق می‌دهید که مثل امروزی جانمان از حلقمان دربیاید و احساس بی‌پناهی کنیم؟ به ما حق می‌دهید که هر سال در ابتدای مهرماه کار را به دست خودتان بسپاریم و بخواهیم که قلب‌مان را به پنجره فولادتان گره بزنید؟ به ما حق می‌دهید که هرچه روضه امام جواد دارد را مدیون نگاه پدرانه شما بدانیم و لطفی که داشتید و سفارشی که لابد به آقازاده کرده‌اید؟ حق می‌دهید هیچ کس برای ما جای شما را نگیرد؟! *مستدام باشید در زندگی‌مان! که سخت به شما محتاجیم!* سی ام صفر سال هزار و چهارصد و دوی خورشیدی