eitaa logo
هَم کَلام🕊️
3.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
با من هَم کَلام شو تو دردات رو بگو من روش مَرهَم میذارم🌿 اینجا پاتوق نوجوونای باانگیزس هر چه می خواهد دل تنگت بگو رفیق🫀 https://daigo.ir/secret/3726010416 @fatemeh_tajeryan تبلیغاتمون👇🏻 https://eitaa.com/hamkalamtab کپی؟⑤صلوات براظهوراقا
مشاهده در ایتا
دانلود
از پشت شیشه سی سی یو بیمارستان در حال دعا برای شفای همه ی مریض ها و مادر بزرگم بودم .دو سه روزی بود که ننه را به خاطر مشکل قلبی ،بستری کرده بودند.در حال خودم بودم که ناگهان یکی سرش را چرخاند جلوی چشم های من و سلام داد !حمید بود ،گفت:«نگران نباش حال ننه خوب میشه ،راستی دو روز بعد برای دکتر ژنتیک نوبت گرفتم . در اتاق انتظار مطب دکتر ،روی صندلی نشسته بودیم،حمید با این که تلاش می کرد چهره شاد و بی تفاوتی داشته باشد,لرزش خفیف دست هایش گویای همه چیز بود.مدت زمان انتظارمان بیش از حد طول کشیده بود ،حمید هم این وسط شیطنتش گل کرده بود.صفحه گوشی را طوری تکان می داد که آفتاب از صفحه گوشی به سمت چشم های من بر میگشت.از بچگی همین طور بود ،خیلی شیطنت داشت.یک جا آرام نمی گرفت. با شنیدن اسم مان یک راست به سمت اتاق دکتر رفتیم ،دکتر که خانم مسنی بود از نسبت های فامیلی ما پرس و جو کرد. برای بررسی دقیق تر لازم بود شجره نامه بنویسد.از آن جا که در اقوام ما ،ازدواج فامیلی زیاد داشتیم ،خانم دکتر چند بار اشتباه کرد،مدام خط می زد و دوباره می نوشت .خنده اش گرفته بود،می گفت باید از اول شروع کنم ،شما خیلی پیچ پیچی هستید !! 🕊️|@ham_kalam