#توصیه🌱
ساعت های اولیه روزه ،که تو رو از بقیه متمایز می کنه
تفاوت آدم های موفق با بقیه توی استفاده از این ساعت ها است چون بقیه در این ساعت ها خوابن 😴
#سحر_خیزی
🕊️|@ham_kalam
#توصیه🌱
اصولاً آدما ،صبحای خیلی زود،کمتر دچارِ حواس پرتی و عدم تمرکز می شن چون عوامل محیطیِ از بین برنده ی تمرکز خیلی کمتره .برای همینم این ساعت ها برای رشد خلاقیت و بازدهی ِ شما ایده آل هستن 🌥️🌇
#سحر_خیزی
🕊️|@ham_kalam
رابین شارما
توی کتابِ باشگاهِ پنج صبحی ها
یه فرمولِ «۲۰/۲۰/۲۰» برای استفاده از یک ساعتِ اولیه ی روز ارائه میده
میگه قبل از طلوعِ خورشید(اون میگه ۵تا ۶ صبح ،ولی شما متناسب با زمان طلوع خورشید توی هر فصلی حساب کنید )،بیدار شو 🌥️
۱)۲۰ دقیقه اول رو به عبادت و خلوت با خدا بگذرون 🤲🏻
۲)بیست دقیقه ی دوم رو ورزش کن 🏋️
۳)بیست دقیقه ی سوم رو به نوشتن برنامه ی روزانه،گوش دادن به پادکست،خوندن کتاب و کارهایی که تو رو رشد میدن ،بپرداز 📖🎧
#سحر_خیزی
🕊️|@ham_kalam
زمانی که سحر خیز باشی
هیچ سر و صدایی وجود نداره و تنها هستی
و این مسأله باعث خاموش شدنِ
بخشِ نگران مغزت برای زمان کوتاهی میشه
و تو به حالتِ اوج تفکر،یعنی «جاری شدن» وارد می شی
که انسان های موفق در این حالت به ایده های ناب رسیدن
#سحر_خیزی
🕊️|@ham_kalam
از این به بعد ،در کنارِ #رفتار_شجاعانه ،
#سحر_خیزی رو هم ،با هم دنبال می کنیم.قراره بگم براتون این ۲۰ دقیقه ها هر کدوم چقدرررر مفیدن و چرا با این کار تو از بقیه متمایز میشی رفیق 🍃🤍
30.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سندرُم دست ِ بی قرار یادتونه؟! این سندرم پای اُردکه 😁
میدونم ربطی ندارن ولی من یاد ِاون افتادم 😄
🕊️|@ham_kalam
14.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصوری که بعضیا از خارجیا دارن 😄
🕊️|@ham_kalam
#توصیه🌱
🐬اگه دوست داری بتونی توی جمع با اعتماد به نفس و شجاع باشی و راحت بتونی حرف بزنی ،یکی از مهم ترین چیز هایی که اعتماد به نفست رو زیاد می کنه ،داشتن اطلاعات در موردِ موضوع هست.📖
پس سعی کن حالا که تابستونه و زمان هم داری ،اطلاعات عمومی خودت رو بالا ببری
#رفتار_شجاعانه
#اعتماد_به_نفس
🕊️|@ham_kalam
🐬پس سعی کن تویِ زمینه های مختلف مثلِ اطلاعات عمومی ،مسائل اجتماعی ،روان شناسی، مذهبی،حتی سیاسی و .... مطالعه کنی و اطلاعاتت رو بالا ببری که تویِ جمع ها ،حرف برای گفتن داشته باشی 💪🏻😉
#رفتار_شجاعانه
#اعتماد_به_نفس
🕊️|@ham_kalam
#قسمت_بیستم
حمید خندید و گفت:«یه چیزی می گم لوس نشیا!».در حالی که از لحن صحبت حمید خنده ام گرفته بود گفتم« می شنوم بفرما».گفت:«واقعیتش،من یه هفته قبل از این که برای بار دوم بیام خونتون ،رفته بودم قم زیارت.گفتم یا حضرت معصومه،میشه اونی که من دوسش دارمو به من برسونی؟دل من پیش فرزانه مونده.منو به عشقم برسون.من تو رو از کریمه اهل بیت گرفتم...
حمید در راه برگشت ،دو جعبه شیرینی ،یکی برای خودشان و یکی هم برای خانه ی ما سفارش داد و یک کیلو هم شیرینی گل محمدی برای من گرفت و گفت :«صبح ها می ری دانشگاه بخور»
موقع خداحافظی ،خواست حلقه را به من بدهد که گفتم:«حلقه رو به عمه برسونید ،مراسم عقد کنان با خودشون بیارن.گفت:«حالا که حلقه باید پیش من باشه پس من یه هدیه دیگه بهت می دم »بعد هم از داخل جیب کتش ،یک جعبه دراورد.حسابی غافلگیر شده بودم.این اولین هدیه ای بود که حمید به من می داد.به آرامی کاغذ کادو را باز کردم تا پاره نشود .ادکلن لاگوست بود .بوی خوبی می داد .تمام نامزدی ما با بوی این ادکلن گذشت ،چون حمید هم همیشه همین ادکلن را می زد .
#داستان_دنباله_دار
#داستان_عاشقانه
🕊️|@ham_kalam