eitaa logo
هم بازی
2.8هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
444 ویدیو
14 فایل
✨ خانه «هم‌بازی»؛ جایی برای زندگی با گفتمان انقلاب اسلامی ✨ واحد خانواده دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📩 «دریافت نظرات، انتقادات و پیشنهادات» : @hambazitv_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍💭 🤔 🔶 ! 🔹 با جعبه شیرینی یا هر جعبه مشابه دیگر، زمین بازی را درست کنید. نی‌ها را از لیوان عبور دهید و روی لبه‌های جعبه سوار کنید. دقت داشته باشید که نی‌ها قابلیت حرکت داشته باشند. 😉 حواستون باشه؛ اگر توپ از دست لیوان‌ها در بره و از زمین خارج بشه، گل می‌خورید! 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🔘 خانواده عاشورایی با تلاشی مداوم سعی می‌کند همه اعضایش باهم رشد کنند و موجب سعادتمندی خود و انسان‌های دیگر بشوند. در این زمینه، نه تنها والدین بر فرزندان که فرزندان نیز بر والدین تاثیر داشته و نقش بسیار مهمی در رشد شخصیت ایشان ایفا می‌کنند. 🏴 شهادت امام سجاد"ع" تسلیت باد. 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍💭 🤔 🔶 ! 🔹 وسایلی ازجمله یک تکه کارتن، سیخ چوبی یا سیخ بامبو برای سوراخ کردن کارتن، مداد رنگی، نخ یا کاموای زرد، سوزن پلاستیکی (در صورت وجود) را آماده کرده و مشابه فیلم صورتک شیر را بسازید. 👌 بااین کاردستی و یادگرفتن روش درست کردن صورتک‌های مختلف؛ علاوه‌بر تمرین برای در بچه‌ها، می‌توانید براساس کتاب‌های قصه نمایش‌های مختلفی درخانه با فرزندان بازی کنید. 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
هدایت شده از انتشارات راه یار
⭕️بزودی... ♦️«یک دونه نون صد دونه نون»؛ کتابی کودکانه برای دفاع مقدس 🔻کتاب که تدوین آن توسط مجموعه تربیتی خانه «هم‌بازی» صورت گرفته است، و در هفته توسط انتشارات «راه یار» روانه بازار نشر می‌شود. 🔻این کتاب به عنوان اولین تجربه خانه «هم‌بازی» در حوزه ، برشی از تاریخ جنگ و دفاع مقدس است که با زبانی کودکانه روایت می‌شود و به مشارکت و حضور کودکان در کارها و فعالیت‌های با محوریت پخت و تأمین نان جبهه‌ها می‌پردازد. 🔻همچنین در این که میتوان آن را جزو اولین‌ها در موضوع خودش دانست، به عنوان مخاطبان اصلی، علاوه بر شعر خواندن، می‌توانند قلم به دست بگیرند و به تصاویر بی‌رنگ کتاب، جان ببخشند و با بسته خلاقانه همراه آن، در کنار راهنمایی و همراهی والدین خود به تولید محتوا و بازی‌های مرتبط با کتاب اقدام کنند. 🔻زبان روان و صمیمی، بیان مفاهیم انقلابی به صورت غیرمستقیم و مناسب برای مخاطبان و از دیگر ویژگی‌های کتاب «یک دونه نون صد دونه نون» است که طی روزهای آتی منتشر می‌شود. ⭕️اطلاع و سفارش : 02537746490 09338679554 ✅ @Raheyarpub
🕊 ✨ فانوس راه من کیه؟ روزاول مدرسه بودوبعداز دوری سه ماهه بچه‌های آماده برای تحصیل را می‌دیدیم. تصمیم گرفتیم برای ورودشان، برنامه‌ای داشته باشیم که هم غافلگیر شوند؛ هم به مناسبت هفته‌دفاع‌مقدس، ارتباط خوبی با شهدا برقرار کنند. یاد جمله رهبری افتادم که فرمودند: شهیدان مانند ستاره راهنما راه را به همه نشان میدهند. 💥جرقه‌ای در ذهن‌مان زد و تصمیم گرفتیم مفهوم ستاره را با فانوس‌های زیبا تداعی کنیم. دست‌به‌کار شدیم؛ از در ورودی نمازخانه تا انتهای آن، راه باریک مارپیچی درست و در میانه مسیر، فانوس‌هایی را از سقف آویزان کردیم. هرفانوس به نشانه یک شهید که درمساله‌ای شاخص است و راه را روشن می‌کند؛مثل شهیدی که رتبه۴کنکور را داشت وفانوس علمی بود. ویژگی‌های آن شهید را در کارت آویز شده به فانوس نوشتیم. بچه ها همراه‌با فانوس‌ها و برداشتن کارتی ازمسیر نورانی عبور می‌کردندوبه نماز می‌پیوستند. 🔺تجربه خانم خرسندی؛ مربی تربیتی🔻 پ.ن: صفات خوب هرشهیدراروی کارت‌های مقوایی بنویسیدوبه فانوس‌های نمدی که بابچه‌ها ساخته‌اید، وصل کنید وفرصت خوبی برای تعریف کردن قصه زندگی شهدابرای بچه‌هافراهم کنید. 🔹 @hambazi
10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍💭 🤔 🎥 🔶 ! 🔹 با مقداری کاغذ و چسب، میشه یه اسلحه خیلی خوب بسازیم و باهاش از کشورمون دفاع کنیم و نذاریم دشمن پر رو بشه😎✌️ 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍💭 🤔 🎥 🔶 🔹 برای این آزمایش فقط باید سنجاق قفلی، بطری پلاستیکی و کمی شعله آتش داشته باشید! 🔥 ما درشرایط متفاوت، چقدر مقاوم هستیم؟ آب می‌شویم یا آبدیده‌تر؟ 📌 با کمی دقت، میتوانیم همراه و هم‌زبان بچه‌ها شویم و درمورد چیزهای زیادی صحبت کنیم. بدون اینکه خسته بشوند یا حوصله شنیدن نداشته باشند. چراکه؛ خودشان در گفت‌وگو دارند. 🌡آزمایش‌هایی ازاین دست؛ فرصت خوبی برای شروع صحبت با بچه‌ها درباره مسائل مهم این روزهای ماست. مثل صحبت در مورد ، و... و راه‌حل با این شرایط. 😊 همه این موضوعات به‌ظاهر بد، می‌تونه زمینه یه صحبت جذاب با بچه‌ها رو ایجاد کنه. فراموش نکنیم پدر و مادر باهوش، ها رو به تبدیل میکنه‌✌️ 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
هدایت شده از انتشارات راه یار
⭕️«پرچمدار کوچک من» تجدیدچاپ شد| مادرانه‌ای برای تربیت حسینی کودکان ♦️ چاپ پنجم کتاب «پرچمدار کوچک من»؛ تجربه‌های خلاقانه مادران در تربیت حسینی کودکان که ویرایش جدید آن، اوایل محرم منتشر شده بود، راهی بازار نشر شد. ♦️این‌اثر را می‌توان جزو اولین کتاب‌ها در تجربه‌نگاری سبک زندگی ایرانی-اسلامی دانست که تلاش‌هایی را روایت می‌کند که در موقعیتهای متفاوت، به دنبال هدفی مشترک بوده‌اند؛ تعامل با کودک و پیوند دادن فرزندانشان به سیدالشهدا(ع). در این کتاب، ۶۶خاطره از ابتکارات و ایرانی و غیرایرانی در کنار تصویرسازی‌های مرتبط در جهت تربیت حسینی کودکان آمده است ♦️با توجه به اینکه در ایام فرصت در خانه بودن بیشتر است باید از این فضا استفاده کرد و به تبدیل شود. بنابراین برای اینکه خواننده کتاب، در کنار مطالعه تجربه‌‎ها و تأملات مرتبط با تربیت حسینی پیشنهاداتی هم برای راه‌اندازی هیئت کوچک خانوادگی بیان شده است 🔴سفارش آنلاین با : b2n.ir/raheyar basalam.com/raheyar@Raheyarpub
📖 ؟💡 🌈قصه‌ی 🌬 ☁️☁️☁️ باد پشمک را برد و برد تا به دریا رسیدند. یک دریای بزرگ و قشنگ. پشمک از باد پرسید اینجا کجاست؟ باد گفت اینجا ساحل فلسطین است. پشمک یک چرخ دیگر زد. از آن بالا پسرکی را دید که سرگردان دارد گریه میکند. 🌻🌻 باد پشمک را پایین تر برد. پشمک از پسرک پرسید چرا گریه میکنی؟ اگر تشنه ای میتوانم ببارم که سیرآب شوی. پسرک به پشمک نگاه کرد و ‌گفت: تشنه نیستم. من فقط خانه خودمان را میخواهم. دلم برایش تنگ شده. پشمک پرسید مگر خانه تان کجا رفته؟ پسرک‌ گفت: جایی نرفته؛ آدم های ظالم ‌و خیلی بد خانه ما را از ما گرفته اند و‌ ما را بیرون کرده اند. پشمک‌ دوست داشت کاری بکند، اما یک ابر ریزه میزه چه کار میتوانست بکند؟ پشمک دوست نداشت ساکت باشد و گریه های پسرک را تماشا کند. ☀️☀️☀️ ناگهان یاد حرف باد افتاد که گفت مرد شجاع و مهربانی را می شناسد که مسافران کربلا به زیارتش می‌روند. پشمک از باد پرسید به نظرت آن مرد شجاع و مهربان میتواند خانه پسرک را از ادمهای بد پس بگیرد؟ باد گفت زائران آن مرد بزرگ میگویند دوست دارند مثل خود او با آدمهای ظالم بجنگند و به ادمهای مظلوم کمک کنند. تعدادشان هم خیلی زیاد است، حتما میتوانند خانه پسرک را پس بگیرند. پشمک گفت پس منتظر چی هستیم؟ باید آنها را خبردار کنیم. باد پشمک را برد بالای جاده کربلا. پشمک از آن بالا قصه پسرک را برای زائران تعریف کرد و ‌پرسید کسی میتواند به پسرک کمک کند؟ 🌻🌻 یک دفعه صدای زائران را شنید که بلند گفتند: « » 🌧 پیامبر اکرم ص فرمود: « مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ » هركس فرياد كمك‌خواهى کسی را بشنود و به داد او نرسد، مسلمان نیست. اصول کافی؛ ج ۲، ص۱۶۴ پ ن : ازاین قصه، بعد از خواندن کتاب « ، اثر خانم » هم می‌توانید استفاده کنید. ☺️ 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍💭 🤔 🔶 🔹روی یک برگه A4، اشکال هندسی را کشیده و بعضی از آن‌ها را رنگ کنید. سپس؛ روی یک مقوای بزرگ شکل‌هایی دقیقا شبیه برگه اشکال هندسی را بکشید، اما رنگ نکنید. حالا از کودک بخواهید پایش را روی خانه‌هایی بگذارد که در برگه A4 رنگ شده است. 👌 با این بازی مهارت کودک تقویت میشود‌. ✅ یکی از ابعاد شناخت است. کودک با دانستن موقعیت خود، نسبت خودش با موضوعات و موقعیت‌های مختلف را پیدا می‌کند؛ از جایگاه خودش آگاه شده و به نگرش کلان‌تری از محیط پیرامون و جهان هستی می‌رسد. 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
💡 ؟ 🤔 📚 قصه امروز: 🕊 سلامِ طوطی! ▪️ : دبستان دوره دوم زهرا و علی جلو جلو می دویدند و هر چند قدم که می رفتند، می ایستادند، به عقب نگاه می کردند و منتظر مامان و بابا میشدند. وقتی مامان و بابا و زینب کوچولو که بغل بابا بود به آنها می رسیدند، دوباره زهرا و علی شروع می‌کردند به دویدن. 👀 در حال دویدن، چشم زهرا به یک مغازه پرنده فروشی افتاد. بلند گفت مامان من دوست دارم طوطی داشته باشم. علی هم که از خواهر کلاس چهارمی‌اش کوچکتر بود و تازه رفته بود کلاس اول، گفت من هم قناری میخواهم. 🤨 مامان مثل همیشه چیزی نگفت. فقط توی دلش گفت باز داریم پیاده می‌رویم حرم و این بچه ها هوس پرنده قفسی کرده اند. این حرف مامان را هیچ کسی غیر خود پرنده ها نشنید. طوطی نگاهی کرد و چیزی گفت که زهرا معنی آن را فهمید و ذوق زده شد. ☹️ طوطی گفت چرا دوست داری پرنده بخری و توی خانه زندانی‌اش کنی؟ ما از اینکه توی قفس هستیم خیلی ناراحتیم. همیشه توی همین قفس تنگ هستیم و نمی‌توانیم پرواز کنیم. 😳 زهرا با چشمهای گرد شده به علی گفت: علی تو هم شنیدی طوطی چی گفت؟ علی با تعجب گفت: بله شنیدم. 🕊 پرنده ها دوست ندارند زندانی باشند. دوست دارند به هر جایی که دلشان میخواهد، پرواز کنند. بابا و مامان و زینب رسیدند جلوی مغازه و حالا زهرا و علی باید می‌رفتند. زهرا نگاهی به طوطی کرد و آرام گفت: خداحافظ طوطی جان؛ ما باید برویم. طوطی هم گفت خدا پشت و پناهتان. سلام برسانید. زهرا گفت چشم. ولی نفهمید باید به کی سلام برساند؟! 🕌 توی حرم علی یک عالمه مهر برداشته بود و داشت با مهرها خانه می ساخت. زهرا دو رکعت نماز خواند و سه تا سوره که حفظ بود را خواند و به امام رضا علیه السلام هدیه کرد. همان طور که نشسته بود و و به آسمان و گنبد نگاه می کرد، یک دفعه یک کبوتر پر زد و نشست کنار زهرا. 😍 زهرا خیلی خوشحال شد. او خیلی پرنده ها را دوست داشت؛ توی کتابخانه مدرسه هم همیشه دنبال کتاب‌هایی درمورد پرنده ها بود. کبوتر به زهرا سلام کرد. زهرا خندید و از اینکه باز هم حرف یک پرنده را شنیده، خوشحال شد و جواب داد: علیک سلام کبوتر جان. یاد حرف طوطی افتاد. گفت راستی توی راه، یک طوطی به من گفت سلام برسانم. تو میدانی منظورش چی بود؟ و بدون اینکه منتظر جواب باشد، سوالاتش را ردیف کرد! 🏴 شهادت امام رضا «علیه‌السلام» تسلیت باد. 🏴 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
هم بازی
💡 #قصه_چی_بگیم؟ 🤔 📚 قصه امروز: 🕊 سلامِ طوطی! #قسمت_اول ▪️ #مخاطب: دبستان دوره دوم زهرا و علی جلو
💡 ؟ 🤔 📚 قصه امروز: 🕊 سلامِ طوطی! (پایان) ▪️ : دبستان دوره دوم زهرا فرصت خوبی پیدا کرده بود که با یک پرنده صحبت کند. باید همه سوالاتش را می‌پرسید. سوال هایی که توی کتابها جوابش را ندیده بود! ⁉️ مثلا اینکه پرنده ها چطوری پرواز را یاد میگیرند؟ چطوری با هم حرف میزنند؟ آیا واقعا از خانه هایی که با چوب های نازک می‌سازند، راضی هستند؟ و... ولی نگران بود که نتواند همه جواب‌هایش را پیدا کند. برای همین به کبوتر گفت: من کجا می‌توانم تو را باز هم ببینم و سوال هایم را بپرسم؟ کبوتر گفت: من همیشه همین جا هستم؛ توی حرم. هر وقت سوال داشتی، بیا همین جا. 😢 زهرا ناراحت شد و با غصه گفت تو هم مثل طوطی قفسی اجازه نداری جای دیگری پرواز کنی؟ 😳 کبوتر گفت: چی؟! اجازه ندارم؟! نه زهرا جان. من می‌توانم پرواز کنم. کبوترها فاصله‌های خیلی دور را هم می‌توانند سفر کنند. 😍 ولی من را خیلی دوست دارم. هر جا هم که بروم، باز می آیم پیش امام و روی گنبد می نشینم. ❤️ من آزادِ آزاد هستم. ولی توی دنیا، بهتر از حرم جایی نیست. تر از امام هم کسی را پیدا نمیکنی! برای همین خودم تصمیم گرفتم پیش امام باشم و هر جا که رفتم همین جا برگردم. 🤔 زهرا پرسید: یعنی دوست نداری توی یک دشت بزرگ یا یک جنگل زندگی کنی؟ که هر جایی که دوست داشتی و دلت میخواست پرواز کنی؟ کبوتر با لبخند گفت: خیلی خوب است، ولی اصلا خوب نیست. اگر بدون فکر کردن، هر جا که دلت خواست بروی، بی پناه می‌شوی و ممکن است صیادها بشوی و توی بیفتی... زهرا گرم صحبت‌های کبوتر شده بود که بابا گفت: مهرها را جمع کنید که برویم. زهرا هول شد و به کبوتر گفت: من باید بروم. کبوتر گفت اشکال ندارد، دفعه بعد که آمدی حرم، باز هم صحبت می‌کنیم. زهرا بلند شد برود که کبوتر گفت: سلام طوطی یادت نرود زهرا. زهرا خندید و رو به گنبد ایستاد و گفت: 🖐 سلام . اینکه گفتم، سلام طوطی قفسی بود ها!😇 🏴شهادت امام رضا «علیه‌السلام» تسلیت باد.🏴 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi