eitaa logo
هم بازی
2.6هزار دنبال‌کننده
817 عکس
399 ویدیو
10 فایل
✨ «بازی»؛ بازوی تربیت: برای پدرها، مادرها، و فرزندان ✨ کاری از خانه هم بازی اینستاگرام instagram.com/hambazi.tv سروش sapp.ir/hambazi_tv 🎥آپارات aparat.com/Ham_Bazi 📩 «دریافت نظرات، انتقادات و پیشنهادات» : @Hambazitv_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍💭 🤔 🎥 🔶 🔹 برای این آزمایش فقط باید سنجاق قفلی، بطری پلاستیکی و کمی شعله آتش داشته باشید! 🔥 ما درشرایط متفاوت، چقدر مقاوم هستیم؟ آب می‌شویم یا آبدیده‌تر؟ 📌 با کمی دقت، میتوانیم همراه و هم‌زبان بچه‌ها شویم و درمورد چیزهای زیادی صحبت کنیم. بدون اینکه خسته بشوند یا حوصله شنیدن نداشته باشند. چراکه؛ خودشان در گفت‌وگو دارند. 🌡آزمایش‌هایی ازاین دست؛ فرصت خوبی برای شروع صحبت با بچه‌ها درباره مسائل مهم این روزهای ماست. مثل صحبت در مورد ، و... و راه‌حل با این شرایط. 😊 همه این موضوعات به‌ظاهر بد، می‌تونه زمینه یه صحبت جذاب با بچه‌ها رو ایجاد کنه. فراموش نکنیم پدر و مادر باهوش، ها رو به تبدیل میکنه‌✌️ 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
هدایت شده از انتشارات راه یار
⭕️«پرچمدار کوچک من» تجدیدچاپ شد| مادرانه‌ای برای تربیت حسینی کودکان ♦️ چاپ پنجم کتاب «پرچمدار کوچک من»؛ تجربه‌های خلاقانه مادران در تربیت حسینی کودکان که ویرایش جدید آن، اوایل محرم منتشر شده بود، راهی بازار نشر شد. ♦️این‌اثر را می‌توان جزو اولین کتاب‌ها در تجربه‌نگاری سبک زندگی ایرانی-اسلامی دانست که تلاش‌هایی را روایت می‌کند که در موقعیتهای متفاوت، به دنبال هدفی مشترک بوده‌اند؛ تعامل با کودک و پیوند دادن فرزندانشان به سیدالشهدا(ع). در این کتاب، ۶۶خاطره از ابتکارات و ایرانی و غیرایرانی در کنار تصویرسازی‌های مرتبط در جهت تربیت حسینی کودکان آمده است ♦️با توجه به اینکه در ایام فرصت در خانه بودن بیشتر است باید از این فضا استفاده کرد و به تبدیل شود. بنابراین برای اینکه خواننده کتاب، در کنار مطالعه تجربه‌‎ها و تأملات مرتبط با تربیت حسینی پیشنهاداتی هم برای راه‌اندازی هیئت کوچک خانوادگی بیان شده است 🔴سفارش آنلاین با : b2n.ir/raheyar basalam.com/raheyar@Raheyarpub
📖 ؟💡 🌈قصه‌ی 🌬 ☁️☁️☁️ باد پشمک را برد و برد تا به دریا رسیدند. یک دریای بزرگ و قشنگ. پشمک از باد پرسید اینجا کجاست؟ باد گفت اینجا ساحل فلسطین است. پشمک یک چرخ دیگر زد. از آن بالا پسرکی را دید که سرگردان دارد گریه میکند. 🌻🌻 باد پشمک را پایین تر برد. پشمک از پسرک پرسید چرا گریه میکنی؟ اگر تشنه ای میتوانم ببارم که سیرآب شوی. پسرک به پشمک نگاه کرد و ‌گفت: تشنه نیستم. من فقط خانه خودمان را میخواهم. دلم برایش تنگ شده. پشمک پرسید مگر خانه تان کجا رفته؟ پسرک‌ گفت: جایی نرفته؛ آدم های ظالم ‌و خیلی بد خانه ما را از ما گرفته اند و‌ ما را بیرون کرده اند. پشمک‌ دوست داشت کاری بکند، اما یک ابر ریزه میزه چه کار میتوانست بکند؟ پشمک دوست نداشت ساکت باشد و گریه های پسرک را تماشا کند. ☀️☀️☀️ ناگهان یاد حرف باد افتاد که گفت مرد شجاع و مهربانی را می شناسد که مسافران کربلا به زیارتش می‌روند. پشمک از باد پرسید به نظرت آن مرد شجاع و مهربان میتواند خانه پسرک را از ادمهای بد پس بگیرد؟ باد گفت زائران آن مرد بزرگ میگویند دوست دارند مثل خود او با آدمهای ظالم بجنگند و به ادمهای مظلوم کمک کنند. تعدادشان هم خیلی زیاد است، حتما میتوانند خانه پسرک را پس بگیرند. پشمک گفت پس منتظر چی هستیم؟ باید آنها را خبردار کنیم. باد پشمک را برد بالای جاده کربلا. پشمک از آن بالا قصه پسرک را برای زائران تعریف کرد و ‌پرسید کسی میتواند به پسرک کمک کند؟ 🌻🌻 یک دفعه صدای زائران را شنید که بلند گفتند: « » 🌧 پیامبر اکرم ص فرمود: « مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ » هركس فرياد كمك‌خواهى کسی را بشنود و به داد او نرسد، مسلمان نیست. اصول کافی؛ ج ۲، ص۱۶۴ پ ن : ازاین قصه، بعد از خواندن کتاب « ، اثر خانم » هم می‌توانید استفاده کنید. ☺️ 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍💭 🤔 🔶 🔹روی یک برگه A4، اشکال هندسی را کشیده و بعضی از آن‌ها را رنگ کنید. سپس؛ روی یک مقوای بزرگ شکل‌هایی دقیقا شبیه برگه اشکال هندسی را بکشید، اما رنگ نکنید. حالا از کودک بخواهید پایش را روی خانه‌هایی بگذارد که در برگه A4 رنگ شده است. 👌 با این بازی مهارت کودک تقویت میشود‌. ✅ یکی از ابعاد شناخت است. کودک با دانستن موقعیت خود، نسبت خودش با موضوعات و موقعیت‌های مختلف را پیدا می‌کند؛ از جایگاه خودش آگاه شده و به نگرش کلان‌تری از محیط پیرامون و جهان هستی می‌رسد. 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
💡 ؟ 🤔 📚 قصه امروز: 🕊 سلامِ طوطی! ▪️ : دبستان دوره دوم زهرا و علی جلو جلو می دویدند و هر چند قدم که می رفتند، می ایستادند، به عقب نگاه می کردند و منتظر مامان و بابا میشدند. وقتی مامان و بابا و زینب کوچولو که بغل بابا بود به آنها می رسیدند، دوباره زهرا و علی شروع می‌کردند به دویدن. 👀 در حال دویدن، چشم زهرا به یک مغازه پرنده فروشی افتاد. بلند گفت مامان من دوست دارم طوطی داشته باشم. علی هم که از خواهر کلاس چهارمی‌اش کوچکتر بود و تازه رفته بود کلاس اول، گفت من هم قناری میخواهم. 🤨 مامان مثل همیشه چیزی نگفت. فقط توی دلش گفت باز داریم پیاده می‌رویم حرم و این بچه ها هوس پرنده قفسی کرده اند. این حرف مامان را هیچ کسی غیر خود پرنده ها نشنید. طوطی نگاهی کرد و چیزی گفت که زهرا معنی آن را فهمید و ذوق زده شد. ☹️ طوطی گفت چرا دوست داری پرنده بخری و توی خانه زندانی‌اش کنی؟ ما از اینکه توی قفس هستیم خیلی ناراحتیم. همیشه توی همین قفس تنگ هستیم و نمی‌توانیم پرواز کنیم. 😳 زهرا با چشمهای گرد شده به علی گفت: علی تو هم شنیدی طوطی چی گفت؟ علی با تعجب گفت: بله شنیدم. 🕊 پرنده ها دوست ندارند زندانی باشند. دوست دارند به هر جایی که دلشان میخواهد، پرواز کنند. بابا و مامان و زینب رسیدند جلوی مغازه و حالا زهرا و علی باید می‌رفتند. زهرا نگاهی به طوطی کرد و آرام گفت: خداحافظ طوطی جان؛ ما باید برویم. طوطی هم گفت خدا پشت و پناهتان. سلام برسانید. زهرا گفت چشم. ولی نفهمید باید به کی سلام برساند؟! 🕌 توی حرم علی یک عالمه مهر برداشته بود و داشت با مهرها خانه می ساخت. زهرا دو رکعت نماز خواند و سه تا سوره که حفظ بود را خواند و به امام رضا علیه السلام هدیه کرد. همان طور که نشسته بود و و به آسمان و گنبد نگاه می کرد، یک دفعه یک کبوتر پر زد و نشست کنار زهرا. 😍 زهرا خیلی خوشحال شد. او خیلی پرنده ها را دوست داشت؛ توی کتابخانه مدرسه هم همیشه دنبال کتاب‌هایی درمورد پرنده ها بود. کبوتر به زهرا سلام کرد. زهرا خندید و از اینکه باز هم حرف یک پرنده را شنیده، خوشحال شد و جواب داد: علیک سلام کبوتر جان. یاد حرف طوطی افتاد. گفت راستی توی راه، یک طوطی به من گفت سلام برسانم. تو میدانی منظورش چی بود؟ و بدون اینکه منتظر جواب باشد، سوالاتش را ردیف کرد! 🏴 شهادت امام رضا «علیه‌السلام» تسلیت باد. 🏴 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
💡 ؟ 🤔 📚 قصه امروز: 🕊 سلامِ طوطی! (پایان) ▪️ : دبستان دوره دوم زهرا فرصت خوبی پیدا کرده بود که با یک پرنده صحبت کند. باید همه سوالاتش را می‌پرسید. سوال هایی که توی کتابها جوابش را ندیده بود! ⁉️ مثلا اینکه پرنده ها چطوری پرواز را یاد میگیرند؟ چطوری با هم حرف میزنند؟ آیا واقعا از خانه هایی که با چوب های نازک می‌سازند، راضی هستند؟ و... ولی نگران بود که نتواند همه جواب‌هایش را پیدا کند. برای همین به کبوتر گفت: من کجا می‌توانم تو را باز هم ببینم و سوال هایم را بپرسم؟ کبوتر گفت: من همیشه همین جا هستم؛ توی حرم. هر وقت سوال داشتی، بیا همین جا. 😢 زهرا ناراحت شد و با غصه گفت تو هم مثل طوطی قفسی اجازه نداری جای دیگری پرواز کنی؟ 😳 کبوتر گفت: چی؟! اجازه ندارم؟! نه زهرا جان. من می‌توانم پرواز کنم. کبوترها فاصله‌های خیلی دور را هم می‌توانند سفر کنند. 😍 ولی من را خیلی دوست دارم. هر جا هم که بروم، باز می آیم پیش امام و روی گنبد می نشینم. ❤️ من آزادِ آزاد هستم. ولی توی دنیا، بهتر از حرم جایی نیست. تر از امام هم کسی را پیدا نمیکنی! برای همین خودم تصمیم گرفتم پیش امام باشم و هر جا که رفتم همین جا برگردم. 🤔 زهرا پرسید: یعنی دوست نداری توی یک دشت بزرگ یا یک جنگل زندگی کنی؟ که هر جایی که دوست داشتی و دلت میخواست پرواز کنی؟ کبوتر با لبخند گفت: خیلی خوب است، ولی اصلا خوب نیست. اگر بدون فکر کردن، هر جا که دلت خواست بروی، بی پناه می‌شوی و ممکن است صیادها بشوی و توی بیفتی... زهرا گرم صحبت‌های کبوتر شده بود که بابا گفت: مهرها را جمع کنید که برویم. زهرا هول شد و به کبوتر گفت: من باید بروم. کبوتر گفت اشکال ندارد، دفعه بعد که آمدی حرم، باز هم صحبت می‌کنیم. زهرا بلند شد برود که کبوتر گفت: سلام طوطی یادت نرود زهرا. زهرا خندید و رو به گنبد ایستاد و گفت: 🖐 سلام . اینکه گفتم، سلام طوطی قفسی بود ها!😇 🏴شهادت امام رضا «علیه‌السلام» تسلیت باد.🏴 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🥣 بابا من آش نمیخورم!! 🍽 زمان ناهار بود و غذا آش داشتیم، سفره را پهن کردم. یکی از بچه‌ها آش دوست نداشت و سر سفره نمی‌‌آمد که غذا بخورد. 👨‍👧‍👦😊همسرم که همیشه مساله‌های این چنینی را خلاقانه حل می‌کند؛ شروع کرد به ساختن داستان راجع به موادی که داخل آش هست؛ با خلاقیت خودش درمورد رشته آش، نخود و لوبیاهایی که در کاسه بود و سبزی‌هایش قصه ساخت. ماجرای هر کدام را مفصل گفت و کم کم پسرم مشتاق شد و جلو آمد، نشست سر سفره و همینطور که با کنجکاوی قصه را گوش میداد؛ شروع کرد به خوردن آش😊😍 🔺تجربه خانم حسین زاده 🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 🤔 🔶 ؟ 🔹وسایل لازم: مقوا و ماژیک 🔷 ابتدا روی یک کاغذ به عنوان الگوی بازی ،فلش‌های جهت دار را بکشید. و سپس از کودک بخواهید فلش‌ها را مطابق الگو انتخاب کرده و روی مقوا جای‌گذاری کند تا مبدا و مقصد بهم متصل شود‌. 👌 با این بازی مهارت جهت‌یابی کودک تقویت میشود. 💡در مسیر زندگی؛ جهت یابی صحیح می‌تواند انسان را به خوبی به مقصد درست راهنمایی کند. کودک با این بازی، بطور نمادین جهت یابی را یاد میگیرد تا بتواند در موقعیت‌های مهم‌تر به کار ببندد و به نگرش وسیع تری از‌ جهان پیرامون خود دست پیدا کند. 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🔊 خانه هم‌بازی برگزار می‌کند: 💥 دوره‌ی در 15 جلسه 🔺مدرسان: سرکارخانم ، کارشناس ادبیات کودک و قصه‌گو جناب آقای ، نویسنده و فعال فرهنگی سرکار خانم ، پژوهشگر تربیتی 📚 : ـ معیارهای و انتخاب قصه ـ با تصاویر، ابزار، عروسک‌ها و... برای سنین مختلف ـ شناخت محتوا و ظرفیت‌های برای استفاده در قصه‌های کودک و نوجوان ـ قصه‌گویی ـ قصه و 🗓 مهلت ثبتنام: از 7 الی 16 آبان‌ماه 1399 ⭕️ 🔰 اطلاعات بیشتر و ثبتنام↓ 🆔 @hambazi_kargah 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🔊 ♨️ 💥 فراخوان خــانم و آقـــا برای 👈 ثبــت بــــازتـــــاب شــهــادت در زندگی مردم 📌 الزامات پروژه: 1⃣ : مصاحبه تلفنی با افراد مختلف 2⃣ برای همکاری: یک الی سه روز در هفته ⭕️ اطلاع ازشرایط و هماهنگی برای در این طرح: 👇👇👇 1⃣ ارسال پیامک «سردار» به: 📲 50005959646 2⃣ تماس با شماره تلفن: ☎️ 051-37230910 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
💟 مهرِ محمد(ص) 🎉 میلاد پیامبر(ص) بود و میخواستم برای ایشان در خانه جشن بگیرم، دنبال ایده‌‌ای برای تزئینات جشن بودم که هم راحت و کاربردی باشد و هم علاوه بر اینکه به بچه‌ها خوش میگذرد با پیامبر ص هم ارتباط بگیرند. فکری به سرم زد و موقع دعوت کردن، به همه گفتم وقتی می‌آیند، نفری یک سیب زمینی هم بیاورند، با شابلون کلمه "محمد(ص)" را روی یک طلق درآورده بودم و با سیب زمینی هایی که آورده بودند، ُمهر انواع گل‌ها را هم درست کردیم و با بچه‌ها رنگش کردیم‌. 🎈 شابلون نام "محمد(ص)" را روی کاغذها و مقواها میکشیدیم و بعد دورش گل و حالا هرچی که بچه‌ها با سیب زمینی درآورده بودند را مهر می‌زدیم. ☀️اینطوری تزئینات جشن را هم خودمان آماده کردیم. خیلی خوش گذشت و با انگشت‌های رنگی کلی سر به سر هم میگذاشتیم و جشن بیاد ماندنی‌ای شد. 🔺تجربه خانم شایان پویا🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi